دانلود و خرید کتاب کلمات ژان پل سارتر ترجمه حسین سلیمانی نژاد
تصویر جلد کتاب کلمات

کتاب کلمات

معرفی کتاب کلمات

کتاب کلمات نوشتهٔ ژان پل سارتر و ترجمهٔ حسین سلیمانی نژاد است. نشر چشمه این کتاب را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «جهان کلاسیک» است.

درباره کتاب کلمات

ژان پل سارتر در کتاب کلمات (Les mots) در ۱۹۶۳ شرح‌حال کودکی و نوجوانی‌ خود را به شکل یک داستان در مجلهٔ «روزگار مدرن» چاپ کرد که به‌نوعی وداع او با ادبیات تلقی شد. این خاطرات به موفقیتی آنی و چشم‌گیر دست یافتند، یک سال بعد به شکل کتاب منتشر شدند و جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نویسنده به ارمغان آوردند، اما یار و هم‌دم «سیمون دوبووار» که در آن سال‌ها با رشته‌حوادث جان‌سوزی چون مرگ آلبر کامو در سانحهٔ تصادف، سکتهٔ مرلوپونتیِ فیلسوف و سال‌خوردگی مادرش روبه‌رو شده بود و نگاهی انتقادی به جایزهٔ نوبل داشت از پذیرفتن آن سر باز زد. سارتر در این زندگی‌نامه، که به دو بخش مساویِ خواندن و نوشتن تقسیم می‌شود، به توصیف صادقانهٔ سنین چهار تا ۱۱سالگی و شرح وجود خود پیرامون کلمات می‌پردازد و با قلمی نقادانه و آمیخته با تمسخر و طنز، موضوعات کلاسیکی همچون والدین، تجربه‌های نخست کودک و شناختِ خویشتن را بسط می‌دهد و قریحهٔ نویسندگی‌اش را نتیجهٔ منطقیِ تجربه‌ای خاص برمی‌شمرد.

خواندن کتاب کلمات را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگی‌نامه‌های داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ژان پل سارتر

ژان پل سارتر در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمد. او فیلسوف، فعال اجتماعی و نویسنده‌ای فرانسوی و نیز همسر «سیمون دوبوار» بود. سارتر به آزادی بنیادی انسان و اینکه «انسان، محکوم به آزادی است» باور داشت. به‌طور کلی، ۲ دوره در زندگی حرفه‌ای سارتر وجود دارد؛ نخستین دوره، دورهٔ پس از نوشتن اثر معروفش «هستی و نیستی» و دومین دوره، پس از نگارش رمان «تهوع» است. در دومین دورهٔ حرفه‌ای زندگی‌اش، سارتر به‌عنوان روشن‌فکری فعال از نظر سیاسی شناخته شد. او از طرفداران کمونیسم بود؛ هرچند هرگز به‌طور رسمی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درنیامد. سارتر بیشتر عمرش را صرف تطبیق ایده‌های اگزیستانسیالیستی‌اش کرد. او معتقد بود که انسان باید خودش سرنوشتش را تعیین کند؛ همچنین مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی - اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند.

سارتر، در سال ۱۹۶۴، جایزهٔ ادبی نوبل را برنده شد، ولی از پذیرفتن این جایزه پرهیز و خودداری کرد. او در نامه‌ای که به آکادمی نوبل نوشت، توضیح داد که نمی‌تواند جایزه را بپذیرد و نمی‌خواهد که هرگز نامش در فهرست دریافت‌کنندگان آن جایزه قرار گیرد. این فیلسوف فرانسوی، به‌عنوان یک نویسنده نمی‌خواست نامش با سازمانی مرتبط گردد. بعضی از فیلسوفان معتقد هستند که سارتر در کارهایش مفاهیم متناقضی را در کنار هم قرار داده است. او از سال ۱۹۷۳ به بعد، تقریباً تمامی قدرت بینایی خود را از دست داد و دیگر قادر به نوشتن نبود؛ بااین‌همه کوشید با انجام مصاحبه‌ها، دیدارها و حضور در مراسم‌ها کماکان چهره‌ای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. او در جایی از مبارزۀ مردم ایران علیه محمدرضاشاه پهلوی و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزۀ مردم شیلی علیه دیکتاتوری آگوستو پینوشه طرفداری کرد.

بخشی از آثار مهم سارتر عبارتند از: رمان «تهوع» (یا «غثیان»)، «زنده باد چگوارا»، «دیوار» (مجموعه داستان)، «هستی و نیستی» (رساله فلسفی)، «خروج ممنوع» (نمایشنامه)، «مرده‌های بی‌کفن‌و‌دفن» (نمایشنامه)، «روسپی بزرگوار» (نمایشنامه)، «دست‌های آلوده» (نمایشنامه)، «گوشه‌نشینان آلتونا» (نمایشنامه)، «مگس ها» (نمایشنامه)، «راه‌های آزادی»، «نقد عقل دیالکتیکی» (رسالهٔ فلسفی)، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» (رسالهٔ فلسفی)، «ادبیات چیست؟» (رسالهٔ ادبی - فلسفی)، «اندیشه‌هایی دربارهٔ مسئلهٔ یهود» (رساله)، «چرخ‌دنده» (فیلم‌نامه) و کتاب «واژه‌ها». ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ درگذشت.

بخشی از کتاب کلمات

«باز هم شارل بود که من را از عذاب نجات داد. طبیعتاً ندانسته. دو سال پیش‌تر، برای آن‌که چشمم را به روی انسان‌گرایی باز کند، با اندیشه‌های حک‌شده در ذهنش آشنایم کرده بود، اما از ترس برانگیختن جنونم دیگر حرفی از آن‌ها به زبان نمی‌آورد. خاکستر خشونت آن اندیشه‌ها بی‌سروصدا افروخته شد و برای بر پا ماندن ستونش کم‌کم نویسندهٔ شوالیه را به نویسندهٔ شهید تبدیل کرد. با خودم گفتم چه‌طور کشیشی که کارش را رها کرده بود کوشید به خواسته‌های پدرش وفادار بماند، معنویات را حفظ کند و به فرهنگ تسری دهد. روح‌القدس از چنین معجونی زاده شده بود، نشان ذات بی‌کران، سرورِ ادبیات و هنر و زبان‌های مُرده و زنده و شیوهٔ آموزش مستقیم، کبوتر سفیدی که آمدنش مایهٔ شادی خانوادهٔ شوایتسر بود، یکشنبه‌ها بر فراز اُرگ‌ها و هم‌سُرایان می‌پرید و روزهای غیرتعطیل روی سر پدربزرگم می‌نشست. آخرین نصیحت‌های کارل روی هم جمع شدند و خطابه‌ای در سرم تشکیل دادند: جهان طعمهٔ «بدی» شده بود. تنها راه نجات: مُردن برای خویشتن، برای زمین و مشاهدهٔ افکار ناممکن از قلب فاجعه. از آن‌جا که کسی بدون تمرینی سخت و پُرخطر نمی‌توانست کاری از پیش ببرد، تکلیف را بر عهدهٔ گروهی از متخصصان گذاشته بودند. روحانیونی که معتقد به سودمند بودن شایستگی‌ها و رنج‌های بی‌گناه برای گناهکار بودند مسئول نجات بشر می‌شدند: درندگان روزگار، چه بزرگ چه کوچک، یا مشغول دریدن هم بودند و یا گیج‌ومنگ به وجودی کاذب ادامه می‌دادند، زیرا نویسندگان و هنرمندان به جای آن‌ها در مورد زیبایی و کار نیک فکر می‌کردند. برکندن درنده‌خویی بشر دو شرط داشت: اول این‌که یادگارهای ارزشمندِ کشیش‌های درگذشته را، اعم از نقاشی و کتاب و مجسمه، در مکان‌های امنی نگه‌داری کنند؛ دوم این‌که دست‌کم یک کشیش در قید حیات مانده باشد تا تکلیف را بر عهده بگیرد و یادگارهای ارزشمندی برای آیندگان بسازد.

این چرندیات کثیف را چشم‌بسته قورت می‌دادم و تا بیست‌سالگی به آن‌ها اعتقاد داشتم. عقایدی که سبب شدند تا مدت‌ها اثر هنری را پدیده‌ای فراطبیعی در نظر بگیرم که آفرینشش به سود جهانیان است. این مذهب درنده را از قبر بیرون آوردم و در دست گرفتم تا قریحهٔ کدرم را زینت ببخشم: نفرت‌ها و تلخی‌هایی را که نه هرگز به من تعلق داشتند و نه به پدربزرگم جذب کردم و از زهر کینه‌های کهنهٔ فلوبر و برادران گنکور و گوتیه مسموم شدم؛ بیزاری انتزاعی آن‌ها از انسان، که با نقاب عشق در من راه یافته بود، با توقعات تازه‌ای بدنم را آلوده کرد. به تزکیهٔ نفس از راه هنر رو آوردم، ادبیات را با عبادت آمیختم و از آن موهبتی بشری ساختم. دریافتم که برادرانم از من می‌خواهند تا قلمم را وقف رستگاری‌شان کنم: آن‌ها از نقصانِ وجودی عذاب می‌کشیدند که بدون واسطهٔ قدیسان به ورطهٔ نابودی ابدی کشیده می‌شد؛ این‌که هر صبح چشم باز می‌کردم، این‌که وقتی سمت پنجره می‌دویدم و عبور آقایان و خانم‌هایی را که هنوز زنده بودند می‌دیدم به دلیل این بود که کارگری از غروب خورشید تا سحرگاه در اتاقش نشسته بود و برای نوشتن صفحه‌ای فناناپذیر جنگیده بود که برای ما به بهای مجالی یک‌روزه تمام می‌شد. با تاریک شدن هوا کارش را از سر می‌گرفت، امشب، فرداشب، تا وقتی از پا دربیاید و بمیرد. من جای او می‌نشینم: با پیشکش عرفانی‌ام، با نوشته‌هایم، باز انسان را لب پرتگاه نگه می‌دارم؛ سرباز رفته‌رفته جای خود را به کشیش می‌داد: من هم فرجام سوزناک پارسیفال را به جان می‌خریدم و کفارهٔ گناهان دیگران را با قربانی کردن خودم می‌دادم. از روزی که نمایش‌نامهٔ شانتِکلر را خواندم، شریان قلبم گرهی خورد شبیه چنبرهٔ افعی که سی سال وقت لازم بود تا بازش کنم: خروس زخم‌خورده و خون‌آلود و کوفته راهی برای حفاظت از تمام مرغ‌دانی پیدا می‌کند، همان آوازش کافی است تا قرقی پا به فرار بگذارد و مردم حقیر پس از مسخره کردن او مجیزش را بگویند؛ با رفتن قرقی، شاعر به کارزار برمی‌گردد، از زیبایی الهام می‌گیرد و قوایش را ده برابر می‌کند، به حریف یورش می‌برد و از پا درش می‌آورد. گریه کردم: گریزِلیدیس، کورنی، پاردایان، همه را یکی می‌دیدم. حالا دیگر شانتِکلر بودم. همه‌چیز به نظرم آسان رسید: نوشتن یعنی افزودن یک مروارید به گردن‌بندِ الاهه‌های نُه‌گانهٔ هنر، یعنی به یادگار گذاشتن خاطرهٔ یک زندگیِ نمونه برای آیندگان، یعنی دفاع از مردم در برابرِ خودشان و دشمنان‌شان، یعنی جلب عنایت پروردگار از طریق یک آیین مذهبیِ رسمی. به فکرم نرسید که برای خوانده شدن هم می‌توان نوشت.»

معرفی نویسنده
عکس ژان پل سارتر
ژان پل سارتر
فرانسوی | تولد ۱۹۰۵ - درگذشت ۱۹۸۰

در ۲۱ ژوئن سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. حاصل ازدواج و رابطه یک افسر نیروی دریایی فرانسه با زنی از طبقه ممتاز؛ اما ژان پل سارتر فرصت چندانی برای درک حضور پدر نداشت. سوغات پدر در یکی از سفرهایش به هند و چین، تب بود. تبی عجیب که دست آخر باعث مرگ او شد تا پسرک عزیزدردانه پانزده‌ماهه بماند و مادری که بعد از این اتفاق تصمیم به ترک پاریس گرفت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

حجم

۲۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان