کتاب یادداشت های کوچه و خیابان
معرفی کتاب یادداشت های کوچه و خیابان
کتاب یادداشت های کوچه و خیابان (روایتهایی از زندگی) نوشتهٔ آنی ارنو و ترجمهٔ شهرزاد قانونی است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این ناداستان را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یادداشتهای که منشأ آنها پرسهزنی در خیابان بوده است.
درباره کتاب یادداشت های کوچه و خیابان
کتاب یادداشت های کوچه و خیابان با عنوان اصلی «Journal du dehors»، مجموعهای از یادداشتهایی آنی ارنو، نویسندهٔ فرانسوی برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات سال ۲۰۲۲ است. این یادداشتها از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۲ نگاشته شدهاند. نویسنده در این یادداشتها به ثبت لحظهها، حرفها، رفتارها، دیوارنوشتهها و همۀ چیزهایی پرداخته و اشاره کرده است که حین پَرسهزنیهایش در کوچه و خیابان به آنها برخورد کرده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب یادداشت های کوچه و خیابان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان پیشنهاد میکنیم.
درباره آنی ارنو
آنی ارنو در سال ۱۹۴۰ در لیلبون به دنیا آمد و در ایوتو در نرماندی بزرگ شد؛ جایی که والدینش یک کافهبقالی را میگرداندند. ردّ این موقعیت اجتماعی و جغرافیایی در آثار این نویسنده به جا مانده است. او پس از تحصیلات تکمیلی، آزمون دبیری ادبیات را گذراند و معلم شد. رمانهای اولیهاش را با زاویهٔ دید اولشخص نوشت و تجربیات کودکی، نوجوانی و جوانیاش را در آنها بیان کرد. بعد از نوشتن کتاب «جایگاه» که دربارهٔ پدرش است و جایزهٔ رنودو را در سال ۱۹۸۴ برایش به ارمغان آورد، دیگر برای بیان مسائل خصوصی متوسل به داستان نشد؛ از این پس «من» متن با نویسنده منطبق است. او با سبکی خشک، بدون تزئینات سبکی، همچنان در خانوادهاش کندوکاو میکند و وقایع زندگیاش را روایت میکند. در کتاب «یک زن» از مادرش مینویسد و کتاب «اتفاق» را دربارهٔ سقطجنین، کتاب «شیفتگی صرف» را دربارهٔ ماجرایی عاشقانه، کتاب «کاربرد عکاسی» را دربارهٔ سرطانش. او در آخرین کتابش به نام «سالها» ۶۰ سال از زندگی خود را مرور میکند. تمام کتابهای او که خودش آنها را «خوداجتماعنگاره» توصیف میکند، بیوقفه در حال کندوکاو در وقایع خصوصی و اجتماعیاند. آنی ارنو نوشتن را جستوجوی واقعیت میداند؛ زیرا باور دارد که واقعیت مفتومسلم در اختیار ما قرار نمیگیرد. او گفته است که نوشتن، کنشی سیاسی است.
بخشی از کتاب یادداشت های کوچه و خیابان
«عصر جمعه است و زوجی تقریباً پنجاهساله در حال خرید گوشت کل هفتهٔ خود هستند. هر بار زن یا مرد میگوید دندهٔ خوک، یک تکه راسته ـ با استخوان باشه؟ ـ بله، حتماً با استخوان باشه. گاهی باهم مشورت میکنند: «چطوره سوسیس بگیریم؟» صاحب مغازه و صندوقدار با آنها شوخی میکنند. هر چقدر زن و مرد بیشتر خرید میکنند آنها هم بیشتر تحریک میشوند: «مرغی۹۶ که براتون گذاشتم از جوجهای که برداشتید کوچکتره. ایرادی نداره؟» مرد میخندد و میگوید: «طوری نیست! میگذاریمشون کنار هم. هر کی اول بزرگه را بخوره برنده است!» مرد همانطور که میخندد به سمت مشتریهای دیگر برمیگردد. صحنهای که بهگونهای خاص حاکی از برملا شدن امری خصوصی است. نمیشود فهمید از به رخ کشیدن توانایی مالیشان اینهمه کیف میکنند یا از اینکه نشان میدهند خوب غذا میخورند، یا اینکه حرفشان یکجور شوخی بیادبانهٔ زن و شوهری است. فردیتی که در رابطهشان ذوب شده است (آنها را تصور میکنم که روبروی هم نشستهاند و غذا میخورند بیآنکه کلمهای با یکدیگر حرف بزنند، هر شب و هر شب، تا زمان مرگشان).
در خروجی ایستگاه نانتر دیگر چیزی از شهرک گذرگاهیای که برای مهاجران سالهای دههٔ ۱۹۶۰ ساخته بودند باقی نمانده بهجز بلوکهایی بتنی روی زمین که محل خانهها را نشان میدهد. بیست سال تمام آدمهایی اینجا زندگی کردند، و بچههایی. از پنجرههای قطار میدیدیمشان که داشتند در گلولای بازی میکردند. مسافران قطار سریعالسیر در سالهای دههٔ ۱۹۹۰ هرگز معنای این بلوکهای بتنی را که به سنگ قبر میمانند و بینشان گیاه روییده است نخواهند دانست.»
حجم
۹۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه