
دانلود و خرید کتاب صوتی نگذار بماند
معرفی کتاب صوتی نگذار بماند
کتاب صوتی نگذار بماند نوشتهی نیکولا ساندرز، با ترجمهی زهرا مهریزی و گویندگی فاطمه صداقتی، اثری در ژانر داستانی و معمایی است که توسط انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب منتشر شده است. این کتاب با تمرکز بر زندگی زنی به نام جوآن، روایتگر فرازونشیبهای زندگی خانوادگی، روابط پیچیده و رازهای پنهان در پس ظاهر آرام یک خانهی روستایی است. داستان با لحظاتی پرتنش و احساسی آغاز میشود و بهتدریج لایههای مختلف شخصیتها و گذشتهی آنها را آشکار میکند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نگذار بماند
کتاب صوتی نگذار بماند، نوشتهی نیکولا ساندرز، داستانی معاصر با محوریت زندگی خانوادگی، روابط زناشویی و رازهای نهفته در پس ظاهر آرام یک خانهی روستایی است. روایت از زبان جوآن، زنی جوان و مادر نوزادی به نام ایوی، بیان میشود که بهتازگی به خانهای بزرگ و دورافتاده نقل مکان کرده است. در کنار دغدغههای روزمرهی مادری و تلاش برای بازگشت به کار، جوآن با چالشهایی در روابطش با همسرش ریچارد و دختر ناتنیاش کلویی روبهرو میشود. ورود نامهای مرموز و حضور شخصیتهایی مانند روکسان و پرستار جدید، فضای داستان را پر از تعلیق و ابهام میکند. ساندرز با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، احساسات متناقض و خاطرات گذشته، تصویری چندلایه از شخصیتها و روابط آنها ارائه داده است. این کتاب با نگاهی دقیق به روانشناسی شخصیتها و تأثیر گذشته بر حال، مخاطب را به دنیای پررمزوراز و گاه ناآرام یک خانواده میبرد.
خلاصه کتاب نگذار بماند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان کتاب صوتی نگذار بماند با صحنهای پرتنش آغاز میشود؛ جوآن، مادر نوزادی به نام ایوی، در تلاش برای فرار از خانهای است که دیگر برایش امن نیست. او با اضطراب و ترس، سعی میکند بدون بیدار کردن فرزندش، خانه را ترک کند و بهدنبال نجات خود و کودک است. روایت سپس به سه هفته قبل بازمیگردد و زندگی روزمرهی جوآن را در خانهای روستایی و نسبتاً مجلل دنبال میکند؛ خانهای که با همسرش ریچارد و دختر ناتنیاش کلویی در آن زندگی میکند. جوآن با چالشهای مادری، احساس تنهایی، دغدغههای شغلی و روابط پیچیده با همسر و اطرافیانش دستوپنجه نرم میکند. ورود کلویی، دختر نوجوان ریچارد، به خانه، فضای روابط خانوادگی را متشنجتر میکند و اختلافات و سوءتفاهمها میان اعضای خانواده شدت میگیرد. در کنار این مسائل، نامهای مرموز و حضور پرستاری جدید به نام پائولا، جو را وارد ماجراهایی میکند که گذشته و حال را به هم پیوند میزند. داستان با تمرکز بر احساسات، خاطرات و رازهای پنهان شخصیتها، بهتدریج ابعاد تازهای از زندگی آنها را آشکار میکند و مخاطب را با تعلیق و ابهام تا انتهای روایت همراه میسازد.
چرا باید کتاب نگذار بماند را بشنویم؟
کتاب صوتی نگذار بماند با روایتی چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، تصویری واقعی از چالشهای زندگی خانوادگی، مادری و روابط انسانی ارائه داده است. این اثر با پرداختن به احساسات متناقض، تنهایی، اضطراب و امید، تجربهای ملموس از زندگی روزمره و بحرانهای پنهان در پس ظاهر آرام را به تصویر کشیده است. شنیدن این کتاب فرصتی برای همذاتپنداری با شخصیتهایی است که هرکدام با گذشته و دغدغههای خود درگیرند. همچنین، فضای معمایی و تعلیقآمیز داستان، مخاطب را تا پایان با خود همراه میکند و او را به تأمل درباره اعتماد، عشق و رازهای خانوادگی وامیدارد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن کتاب صوتی نگذار بماند به کسانی پیشنهاد میشود که به داستانهای خانوادگی، معمایی و روانشناختی علاقه دارند. همچنین برای افرادی که دغدغههایی مانند روابط زناشویی، مادری، تنهایی یا چالشهای بازگشت به کار پس از مادر شدن را تجربه میکنند، این کتاب میتواند جذاب و تأملبرانگیز باشد.
بخشی از کتاب نگذار بماند
«بیدار نشو، لطفاً بیدار نشو.» به بچهٔ چهارماههام التماس میکنم که بخوابد یا به خوابیدن ادامه بدهد، ولی این کارم هرگز جواب نداده است. خدا میداند که تلاش کردهام. پس نمیدانم چرا فکر میکنم این بار متفاوت است. بااینحال التماس کردن تنها چیزی است که دارم. بهقدری او را نزدیک به سینهام نگه میدارم که باید هر لحظه بررسی کنم که آیا به او آسیب نرساندهام، ولی میتوانم تکان خوردن آرامش را حس کنم، نشانهای قطعی از اینکه بهزودی بیدار خواهد شد. اگر بیدار شود، مثل همیشه گریه میکند. و اگر گریه کند، ما خواهیم مرد. من هر کاری برای زنده بیرون آمدن از اینجا میکنم. خیلی نزدیک هستم. مقابل در جلویی ایستادهام. آن را باز میکنم و بهآرامی و در سریعترین حالت ممکن بیرون میروم. این بیرون تاریک است. آنقدر ساکت که حتی صدای شنهایی که زیر پایم خرد میشوند، موقعیتم را فاش میکند، ولی الان نمیتوانم سرعتم را کم کنم. فقط چند ثانیه وقت داریم. به سمت رنجروور میروم و کنار چرخ عقب خم میشوم، با انگشتانم به دنبال کلید یدکیای که در آنجا پنهان کرده بودم میگردم. وقتی دکمه را فشار میدهم، چراغ ماشین با صدای بوقی که مانند صدای بوق یک ترامپت است، روشن و خاموش میشود. سر جایم میایستم. قلبم میتپد و گوش میدهم. هیچچیز. چراغهای داخل ماشین وقتی در را باز میکنم، روشن میشوند و بهسرعت با دستم آن را خاموش میکنم. ایوی را با زحمت در صندلی کودک قرار میدهم. چشمانش مانند یک عروسک باز هستند. سپس دهانش خیلی زیاد باز میشود. «لطفاً گریه نکن، ایوی. لطفاً، عزیزم. لطفاً گریه نکن.» نفسم را حبس میکنم...
زمان
۹ ساعت و ۴۱ دقیقه
حجم
۷۹۳٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۴۱ دقیقه
حجم
۷۹۳٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
