دانلود و خرید کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی لئو تولستوی ترجمه بابک شهاب
تصویر جلد کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی

کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۳.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی

کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی نوشتهٔ لف تولستوی و ترجمهٔ بابک شهاب است. نشر نیماژ این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی زندگی‌نامهٔ نویسنده که سه بخش کودکی، نوباوگی و نوجوانی او را در بر می‌گیرد.

درباره کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی

لف تولستوی در کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی تجربهٔ معنوی شخصی خود را مد نظر گرفته و تصویر جست‌وجوی منحصربه‌فردش برای یافتن حقیقت را بازسازی کرده است؛ درعین‌حال، چارچوب خودنگارهٔ هنری او مانع از عینیت‌بخشیدن به «اعتراف» شخصی و اعطای نوعی خصلت تعمیم هنری گسترده به روایتی صمیمی نشده است. این شکل منحصربه‌فرد از ارائهٔ جزئیات زیستی برای نویسندهٔ جوان ضروری بود؛ چراکه می‌خواست ایدهٔ خاصی را برجسته‌تر مطرح کند؛ ایده‌ای که بصیرت و آگاهی تولستوی را تسخیر کرد و او را به خلق اثری به سبک خودنگاره واداشت. از زمانی که تولستوی فکرکردن را آموخت، تحت‌تأثیر این ایده قرار گرفت که جهان در آغوش شر نهفته است. نوشته‌های دفتر خاطرات تولستوی بر این طرز تفکرش گواهی می‌دهند. تالستوی در نتیجهٔ تأمل‌هایش در دوران جوانی و به‌ویژه در طول اقامتش در قفقاز، به آموزه‌ای فلسفی و اخلاقی اعتقاد پیدا می‌کند که تا حد زیادی بر جهان‌بینی او تا آخرین روزهای زندگی‌اش اثر می‌گذارد و مسیر این جهان‌بینی را مشخص می‌کند. متفکر جوان با این اعتقاد عجین شده است که مشکل شر را نمی‌توان با ابزارهای بیرونی (اجتماعی) حل کرد.

خواندن کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ زندگی‌نامهٔ نویسندگان و علاقه‌مندان به لئو تولستوی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لف تولستوی

«لیِو نیکُلائِویچ تولستوی» که با نم اختصاری لف تولستوی شناخته می‌شود، در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا در دویست‌کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. او را از بزرگ‌ترین رمان‌نویس‌های تمام ادوار تاریخ می‌دانند. او از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶ هر سال نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد و در سال‌های ۱۹۰۱، ۱۹۰۲ و ۱۹۰۹ نامزد جایزهٔ صلح نوبل شد، اما هرگز برنده نشد. از آثار ارزشمند او می‌توان به «جنگ‌وصلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» اشاره کرد. لئو تولستوی مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نه‌سالگی از دست داد. سرپرستی این هنرمند در ابتدا بر عهدۀ یکی از بستگان دور و پس از مرگ پدر، به عمه‌اش «کنتس الکساندرا ایلینیچنا» سپرده شد. تولستوی تا سال ۱۸۴۱ یعنی تا زمان مرگ عمه‌اش پیش او ماند و بعد از آن به کازان نزد سرپرست جدیدش، یعنی عمهٔ دیگرش نقل‌مکان کرد. تحصیلات لئو تولستوی ابتدا به‌وسیلۀ معلمی فرانسوی انجام شد. او در سوم اکتبر ۱۸۴۴ و هنگامی که ۱۶ سال داشت، تحصیل در رشتۀ ادبیات شرقی (عربی - ترکی) را در دانشگاه سلطنتی کازان آغاز کرد، اما در آزمون انتقالی پایان سال مردود و مجبور شد دوباره در برنامۀ سال اول شرکت کند. پس از این به دانشکدۀ حقوق رفت و آنجا نیز با نمرات برخی از دروس، مشکلات ادامه داشت، اما بالاخره توانست آزمون انتقالی پایان سال را قبول شود و سال دوم از درس خود را آغاز کند. لئو تولستوی پس از چند رفت‌وآمد، به مسکو بازگشت و در آنجا اغلب اوقاتش را به قمار گذراند. این روند بر وضعیت مالی او تأثیر منفی گذاشت. او در این دوره از زندگی، علاقۀ خاصی به موسیقی پیدا کرد؛ پیانو را به‌خوبی می‌نواخت. اشتیاق به موسیقی بعدها او را بر آن داشت تا سونات «کریتسرووی» را بنویسد. آهنگسازان موردعلاقۀ تولستوی، باخ، هندل و شوپن بودند. او در زمستان ۱۸۵۰ - ۱۸۵۱ شروع به نوشتن کتاب «دوران کودکی» کرد؛ سپس به‌دعوت برادرش به ارتش ملحق شد و نوشتن داستان «قزاق‌ها» را در آن دوران آغاز کرد. بعد از چاپ چند اثر، لئو تولستوی در زمرۀ نویسندگان بزرگ جوان آن دوران جای گرفت و شهرت ادبی یافت.

نگارش کتاب‌ها و داستان‌هایی مانند «بریدن جنگل»، مجموعه داستان‌های «سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه حاصل سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدم‌ها و زندگی‌های گوناگون بود. تولستوی در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام «سوفیا» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود. او در سال ۱۸۶۹ «جنگ‌وصلح» را به چاپ رساند. در طول ۱۲ سال، «جنگ‌وصلح» و «آنا کارنینا» را نوشت. در سال ۱۹۰۱ با انتشار کتاب «رستاخیز» که انتقاد شدید از آیین‌های کلیسا در آن جای داشت، به‌وسیلۀ شورای مقدس از کلیسای ارتودکس تکفیر شد. کم‌کم تولستوی، به‌گفتۀ خودش دچار بحران معنوی شد و برای یافتن پاسخی به پرسش‌ها و شبهاتش که دائماً او را نگران می‌کرد، به مطالعۀ الهیات روی آورد؛ از هوس‌ها و راحتی‌های یک زندگی غنی چشم‌پوشی کرد و کارهای بدنی بسیاری انجام داد، ساده‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید، گیاه‌خوار شد، تمام ثروت بزرگ خود را به خانواده‌اش بخشید و حقوق مالکیت ادبی را نیز کنار گذاشت. او سه سال پس از مرگ دوست قدیمی‌اش، «ایوان تورگِنیِو»، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا غدغن شد؛ اما پس از ملاقات او با تزار و با دستور مستقیم آلکساندر سوم، تزار روسیه به چاپ رسید. لئو تولستوی معتقد بود ادبیات و داستان و رمان، وسیله‌ای برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است. او فکر می‌کرد که قصه‌ها تنها برای سرگرمی نیست که نوشته می‌شود؛ بلکه او می‌خواهد از قضاوت‌های بی‌رحم انسان‌ها کم کرده و به گسترش مهربانی و خوش‌اخلاقی کمک کند. لئو تولستوی در ۷ نوامبر ۱۹۱۰ و پس از یک بیماری سخت و دردناک، در ۸۳سالگی درگذشت. در ۹ نوامبر ۱۹۱۰، چندین هزار نفر در یاسنایا پولیانا برای تشییع جنازۀ این نویسندۀ بزرگ گرد هم آمدند.

بخشی از کتاب کودکی، نوباوگی، نوجوانی

«پس‌از ناهار نوبت به بازی رسید و من نیز در بازی‌ها مشتاقانه نقش‌آفرینی کردم. هنگام بازی «موش‌وگربه»، بی‌ملاحظه به‌سمت معلم‌سرخانهٔ کارناکوا که با ما بازی می‌کرد، دویدم و سهواً پا بر پیراهنش گذاشتم و پیراهنش را پاره کردم. وقتی متوجه شدم که دختربچه‌ها، و به‌ویژه سونیچکا، از رفتن خانم‌مربی عبوس به اتاق دخترها برای دوختن پیراهنش بسیار حظ کردند. با چنین نیت «لطف‌آمیزی» به‌محض بازگشت خانم‌مربی به اتاق، اطرافش شروع کردم به یورتمه‌رفتن و حرکات موزونم را چندان ادامه دادم تا باز مجالی یافتم بار دیگر پاشنهٔ کفشم را داخل چین‌های دامنش بیندازم و پاره‌اش کنم. سونیچکا و شاه‌دخت‌ها خنده‌شان را به‌سختی کنترل می‌کردند و این حس خودپسندی‌ام را بسیار اقناع می‌کرد، اما سن ژروم که گویا متوجه شیطنت من شده بود، سمتم آمد، اخمی بر چهره انداخت (کاری که از آن بیزار بودم) و گفت که سرخوشی‌ام پایان خوشی نخواهد داشت و اگر به بی‌ادبی ادامه دهم، با وجود جشن، کاری خواهد کرد که از رفتارم پشیمان شوم.

من اما حال هیجان‌زدهٔ کسی را داشتم که بیش از آنچه در کیسه دارد باخته است، کسی که از شمارش امتیازها می‌هراسد و نومیدانه، بی‌هیچ امیدی به برد، فقط برای اینکه فرصت هوشیارشدن را از خودش بگیرد، به انداختن ورق‌هایش بر میز قمار ادامه می‌دهد. من لبخندی گستاخانه زدم و ترکش کردم.

پس‌از بازی «موش‌وگربه»، کسی بازی‌ای را که به گمانم بینی دراز نام داشت شروع کرد. ماهیت بازی این بود که خانم‌ها و آقایان دو گروه می‌شدند، بر دو ردیف صندلی که روبه‌روی هم چیده شده بودند می‌نشستند و یکدیگر را انتخاب می‌کردند.

شاه‌دخت کوچک‌تر هر بار کوچک‌ترین برادر ایوین‌ها را برمی‌گزید و کاتنکا نیز والودیا یا ایلنکا را، و سونیچکا هر دفعه سریوژا را انتخاب می‌کرد و در کمال تعجب من، ذره‌ای شرمگین نمی‌شدم وقتی سریوژا مستقیم می‌رفت و روبه‌روی سونیچکا می‌نشست. سونیچکا هر بار خندهٔ زنگ‌دار و نمکینش را سر می‌داد و با علامت سرْ حدس سریوژا را تأیید می‌کرد. من را اما هیچ‌کس انتخاب نمی‌کرد. حس خودپسندی‌ام بسیار جریحه‌دار شده بود، چون فهمیدم که زیادی‌ام، همانی‌ام که همیشه اضافی می‌آمد و هر بار درباره‌اش می‌گفتند: «کی باقی مانده؟»- «نیکلنکا باقی مانده؛ خوب تو هم او را بردار». از همین رو، وقتی نوبت من می‌شد، مستقیماً به‌سمت خواهرم یا یکی از شاه‌دخت‌های زشت‌رو می‌رفتم و متأسفانه، هرگز خطا نمی‌کردم. سونیچکا، به نظر، چنان سرگرم سریوژا ایوین بود که من گویی وجود نداشتم. نمی‌دانم بر چه اساس سونیچکا را در ذهنم خیانتکار می‌خواندم، چراکه هرگز وعده نداده بود بین من و سریوژا، مرا انتخاب کند، اما من عمیقاً باور داشتم که او به ناپسندترین صورت ممکن با من رفتار کرده است.»

معرفی نویسنده
عکس لئو تولستوی
لئو تولستوی
روس | تولد ۱۸۲۸ - درگذشت ۱۹۱۰

لئو تولستوی نویسنده و فعال اجتماعی-سیاسی روسی است که از طلایه‌داران ادبیات جهان نیز به شمار می‌رود. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند تولستوی را می‌توان در کنار «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته»، ستون‌های ادبیات غرب دانست و به جرأت می‌توان گفت که آثار هیچ نویسنده‌ای در جهان به اندازه‌ی او، در فهرست «کتاب‌هایی که باید پیش از مرگ خواند» قرار نگرفته است.

amirh.noori
۱۴۰۳/۰۹/۰۲

این کتاب با سایر آثار لف تالستوی متفاوته. بیشتر شبیه به آثار مدرنه و بسیار شاعرانس، طوری که داستایفسکی در وصف این اثر گفته که شعره. تالستوی در این اثر، فرجام خاصی برای کل وقایع در نظر نگرفته و هدفش

- بیشتر
سه روز تمام درس‌ها و تکالیفم را کنار گذاشتم و تنهاکارم این شده بود که روی تختم دراز بکشم و از مطالعهٔ رمان یا تناول شیرینی‌های عسلی که حاصل آخرین پشیزهایم بودند، لذت ببرم.
amirh.noori
دانستم که کامروایی انسان به عوامل بیرونی وابسته نیست و به برخوردش با آن عوامل بستگی دارد، و نیز اینکه انسانِ خوگرفته با ناملایمات هرگز احساس شوربختی نخواهد کرد
amirh.noori
انسان برای سعادتمندی هیچ راهی جز بهره‌جستن از حال و بی‌اعتنایی به آینده ندارد
amirh.noori
او از آن دست جوانان آلمانیِ روس‌سرشتی بود که جوانمردی و دلاوری را برای فریفتن زنان به کار می‌گیرند.
amirh.noori

حجم

۴۳۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۴۳۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۷۰%
تومان