دانلود و خرید کتاب کورها موریس مترلینک ترجمه شقایق کبودانی
تصویر جلد کتاب کورها

کتاب کورها

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کورها

کتاب کورها نوشتهٔ موریس مترلینک و ترجمهٔ شقایق کبودانی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ معاصر بلژیکی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب کورها

به‌عقیدهٔ برخی، به کتاب کورها می‌توان به‌عنوان نخستین نمایشنامه‌ای که به مضمون پوچ‌گرایی پرداخته، اشاره کرد. موریس مترلینک در این نمایشنامه، سرنوشت شوم عده‌ای نابینا را که در شرایطی اسفناک گیر کرده‌اند، روایت می‌کند. نابینایان انتظار آمدن رهبری برای تغییردادن سرنوشتشان را می‌کشند. این نمایشنامه سرشار از شخصیت‌های نمادین است؛ کورها در واقع نماد ملتی هستند که گرفتار رهبری خودرأی و دیکتاتور شده‌اند؛ رهبری که در طول سال‌های حکومتش تلاش کرده تا به مردم بفهماند بدون وجود او آن‌ها قادر به اداره‌ٔ امور خود نخواهند بود. این رهبر پیر و فرتوت از چند سال قبل به بیماری و ناتوانی خود پی برده است، اما از ترس این‌ که فرد دیگری جانشینش شود این مسئله را فاش نمی‌کند. عاقبت نابینایان با این رهبر دیکتاتور چه می‌شود؟ بخوانید تا بدانید.

نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب کورها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و نمایشنامه‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره موریس مترلینک

موریس مترلینک در ۲۹ اوت ۱۸۶۲ زاده شد. او نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس، مترجم، فیلسوف و شاعری بلژیکی است که نقشی حیاتی در جنبش نمادگرایی ایفا کرده است. مترلینگ در سال ۱۹۱۱ میلادی برندهٔ جایزهٔ نوبل در ادبیات شد. درون‌مایهٔ اصلی نوشته‌های مترلینک مفهوم مرگ و زندگی است. کتاب‌های «کورها» (یا «کوران» یا «نابینایان»)، «پرندهٔ آبی» و «موریانه» از آثار برجسته‌ٔ او به شمار می‌آیند. او در ۶ مهٔ ۱۹۴۹ چشم از جهان فرو بست.

بخشی از کتاب کورها

«پیرترین زن کور: از اینکه خیلی راه رفته بود خسته شده. فکر می‌کنم چند لحظه کنار ما نشست. چند روز بود که خیلی بی‌رمق و غمگین شده بود. از وقتی که پزشک فوت کرد، ترس او را فراگرفت. او خیلی تنهاست. تقریباً دیگر صحبت هم نمی‌کند. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است. امروز حتماً قصد بیرون رفتن داشته است. حتماً با خودش گفته که برود برای آخرین بار آخرین آفتاب زمستانی جزیره را ببیند. به نظر می‌آید که زمستان امسال خیلی سرد باشد، برای همین او خیلی نگران بود؛ می‌گویند که طوفان‌های روزهای گذشته دریاچه را پرآب کرده است و تمام سدها ترک برداشته‌اند. او می‌گفت که از دریا هم می‌ترسد: به نظرش دریا بدون دلیل خروشان بود و صخره‌های نزدیک دریا دیگر به‌اندازه‌ی‌کافی بلند نبودند. او قصد دیدن چیزی را داشت، ولی آخر چیزی را که دیده بود به ما نگفت. الان فکر می‌کنم رفته است نان و آب برای زن کور دیوانه بیاورد. گفت که باید خیلی راه برود تا نان پیدا کند... باید منتظرش ماند.

دختر جوان کور: وقتی کشیش داشت می‌رفت، دست‌هایش را در دست من گذاشت؛ آن‌ها می‌لرزیدند، انگار که خیلی می‌ترسید...

بعد من را در آغوش گرفت...

اولین مرد کور مادرزاد: اوه! اوه!

دختر جوان کور: از کشیش پرسیدم چی شده است؟ به من گفت که خودش هم نمی‌داند. فقط می‌دانست که شاید حکومت پیرها به‌زودی پایان پذیرد...

اولین مرد کور مادرزاد: منظورش از این حرف چه بوده؟

دختر جوان کور: من هم منظورش را نفهمیدم. به من گفت که می‌رود کنار فانوس بزرگ.

اولین مرد کور مادرزاد: مگر اینجا فانوس هم پیدا می‌شود؟

دختر جوان کور: بله، در شمال جزیره، یک فانوس هست. فکر می‌کنم که خیلی از آن دور نشده باشیم. کشیش گفت که روشنایی چراغ دریایی را تا اینجا، در لابه‌لای برگ‌ها، می‌دیده. امروز، به نظرم از همیشه غمگین‌تر می‌آمد. چهره‌اش طوری بود که انگار چند روز پشت سر هم گریه کرده بوده است. من هم نمی‌دانم چرا، بدون اینکه او را در حال گریه کردن ببینم ولی به محضی که او را دیدم، گریه‌ام گرفت. بعد، در سکوت، راهش را پیش گرفت و رفت. من هم از او هیچ سؤالی نپرسیدم. فهمیدم که دوست نداشت چیزی بگوید.»

صدای اردک
۱۴۰۳/۰۶/۱۸

برخلاف حجم کم محتوای عالی و جذاب

سال‌های سال است که ما باهم هستیم، ولی هیچ‌وقت همدیگر را ندیدیم! انگار همیشه تنها بودیم! برای اینکه بتوانیم همدیگر را دوست داشته باشیم، باید بتوانیم یکدیگر را ببینیم...
صدای اردک

حجم

۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

حجم

۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۳,۶۰۰
۷۰%
تومان