کتاب درنگیدن با امر منفی
معرفی کتاب درنگیدن با امر منفی
کتاب درنگیدن با امر منفی؛ کانت، هگل و نقد ایدئولوژی نوشتهٔ اسلاوی ژیژک با ترجمهٔ علی حسن زاده است و نشر نی آن را منتشر کرده است.
اکنون فروپاشی دیگری بزرگ به بخشی از تجربهٔ هر روزهٔ ما تبدیل شده است. ژیژک در کتاب درنگیدن با امر منفی هرگونه تلاش برای گریز از پذیرش این فروپاشی را خوار میشمارد ــ خواه عقبنشینی بزدلانه به سنت و پناهجویی در اَشکال پیشادکارتیِ اتحاد با دیگری بزرگ، خواه توسل کلبیمنشانه به حقایق نسبی. از دید او، یگانه راه حقیقی در مواجهه با فروپاشی دیگری بزرگ، تکرار حرکت کانت و هگل، به گردن گرفتن نبود دیگری و «درنگیدن با امر منفی» است. از اینرو، او در کتاب حاضر، با بهکارگیری مثالهایی از فرهنگ عامه و فلسفهٔ محض ــ از فیلم نوآر و تاریخ اپرا و تاریخ فلسفه گرفته تا ظهور ملیگرایی و نزاعهای قومی و بنیادگراییهای دینی ــ نشان میدهد که کانت و هگل، بسی بیش از سوفیستهای پسامدرن، معاصران ما هستند.
درباره کتاب درنگیدن با امر منفی
از دید آلن بدیو، ما امروز در عصرِ «سوفیستهای جدید» زندگی میکنیم. دو گسست تعیینکننده در تاریخِ فلسفه، گسست افلاطون و گسست کانت، واکنشی بودند به رویکردهای نسبیانگارانهٔ جدیدی که پیکرهٔ سنتیِ دانش را تهدید به ویرانی میکردند: درمورد افلاطون، مباحثهٔ منطقیِ سوفیستها شالودههای اسطورهای آداب و رسوم سنتی را متزلزل ساخت؛ درمورد کانت، تجربهگراها (نظیر هیوم) شالودههای متافیزیک عقلگرایانهٔ لایبنیتسیوولفی را متزلزل ساختند. در هر دو مورد، راهحل پیشنهادی نه بازگشتی به رویکرد سنتی، بلکه حرکت بنیادگذارِ جدیدی است که «با استفاده از ترفندهای خودِ سوفیستها آنان را شکست میدهد»، یعنی نسبیانگاری سوفیستها را از راه رادیکالکردنِ همان نسبیانگاری پشت سر مینهد (افلاطون شیوهٔ مباحثهٔ سوفیستها را میپذیرد و کانت خاکسپاری متافیزیک سنتی از جانب هیوم را). و فرضیهٔ اسلاوی ژیژک در کتاب درنگیدن با امر منفی این است که لاکان امکان تکرار دوبارهٔ همین حرکت را میگشاید. به بیان دقیقتر، «نظریهٔ پسامدرن» که امروزه قدرت را در دست دارد ملغمهای است از نوپراگماتیسم و ساختارگشایی که نامهایی چون رورتی و لیوتار بهترین مظاهرِ آناند: آثار آنان بر رد و ابطالِ «ضدذاتباورانهٔ» شالودهٔ جهانشمول تأکید میکند، بر انحلال «حقیقت» و تبدیل آن به معلولی از بازیهای زبانیِ متکثر، بر نسبیکردن گسترهٔ حقیقت به اجتماع بیناسوبژکتیوِ تاریخاً خاص، و جز اینها.
طرح این پرسش که «آیا لاکان نیز یکی از سوفیستهای جدید پسامدرن است؟» طرح پرسشی است فراسوی وضعیت کسالتبار بحث تخصصی آکادمیک. آدم وسوسه میشود تن به خطر دهد، گزافه گوید و با صدای بلند اعلام کند که، به یک معنا، همهچیز، از سرنوشتِ بهاصطلاح «تمدن غربی» گرفته تا بقای نوعِ بشر در بحران زیستبومی، به عرضهٔ پاسخی به این پرسش مرتبط بستگی دارد: آیا امروز تکرار حرکت کانتی با تغییراتی اندک، درخصوص عصرِ پسامدرنِ سوفیستهای جدید، امکانپذیر است؟
کتاب درنگیدن با امر منفی از این فصلها تشکیل شده است:
بخش یکم: میاندیشم: خلئی بهنام سوژه
فصل یکم: «من یا او یا آن (چیز) ی که میاندیشد»
فصل دوم: کوگیتو و تفاوتِ جنسی
بخش دوم: پس: ناپیآمدِ دیالکتیکی
فصل سوم: دربارهٔ شرِ ریشهای و موضوعاتِ مرتبط
فصل چهارم: «منطقِ ذاتِ» هگل بهمثابه نظریهای در باب ایدئولوژی
بخش سوم: هستم: مدارِ بستهٔ کیف
فصل پنجم: «زخم فقط با نیزهای مداوا میشود که تو را زخمی کرد»
فصل ششم: از ملتِ خویش همچون خودت کیف ببر!
خواندن کتاب درنگیدن با امر منفی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب درنگیدن با امر منفی
«شاید سخنگفتن از «ترک در امر کلی» درخصوص کانت ناسازهوار به نظر برسد: آیا تمام فکر و ذکرِ کانت امر کلی نبود، آیا هدفِ بنیادینِ او تأسیسِ صورتِ کلیِ (برسازندهٔ) دانش نبود، آیا اخلاقیاتِ او صورتِ کلیِ قاعدهای را پیش نمینهد که بهعنوان یگانه معیارِ اخلاق فعالیت ما را تنظیم میکند، و غیره؟ با این حال، همینکه چیزدرخود همچون امری دستنیافتنی برنهاده میشود، هر کلی بهطور بالقوه به حالت تعلیق درمیآید. هر کلی دربردارندهٔ یک نقطهٔ استثناست که در آن اعتبار و تسلطش لغو میشود؛ یا، اگر مسئله را به زبان فیزیک معاصر بیان کنیم، هر کلی دربردارندهٔ نقطهٔ تکینگی است. این «تکینگی» درنهایت خودِ سوژهٔ کانتی است، یعنی سوژهٔ تهیِ خوداندریافتِ استعلایی. بهسبب این تکینگی، هریک از سه نقدِ کانت سرِ کلیسازی گیر میکند. در «عقلِ محض»، تعارضات زمانی سربرمیآورند که ما، در استفاده از مقولات، به فراسوی تجربهٔ کرانمندمان دست مییازیم و میکوشیم آنها را درمورد تمامیت جهان به کار بریم: اگر بکوشیم جهان را همچون کل به تصور درآوریم، جهان در آنِ واحد کرانمند (شبکهٔ علّیِ فراگیر) و بیکران (دارای هستندههای آزاد) نمودار میشود. در «عقلِ عملی»، امکانِ «شرِ ریشهای» «ترک» ایجاد میکند، یعنی شری که، بهلحاظ صورتش، بر امر خیر منطبق است (ارادهٔ آزاد بهمثابه ارادهای که از قواعدِ خودبرنهادهشدهٔ کلی پیروی میکند، بنا بر اصل، و نه بر اساسِ تکانههای تجربیِ «پاتولوژیک»، میتواند «شر» بودن را انتخاب کند). در «قوهٔ حکم» بهمثابه «همنهادِ» عقلِ محض و عملی، دوپارگی دو بار روی میدهد. نخست، تقابل زیباییشناسی و غایتشناسی را داریم، دو قطبی که، در کنار هم، به یک کلِ هماهنگ شکل نمیدهند. زیبایی «هدفمندی بدون هدف» است: زیبایی از آنجا که محصولِ فعالیتِ آگاهانهٔ انسان است، نشانِ هدفمندی را بر خود دارد، اما یک ابژه تنها از آن حیث «زیبا» نمودار میشود که همچون چیزی تجربه شود که در خدمت هیچ هدفِ معینی نیست، یعنی بدون دلیل یا غایت است. به عبارت دیگر، زیبایی نقطهٔ ناسازهواری را مشخص میکند که در آن فعالیتِ انسانی (که در سایر مواقع ابزاری است و میکوشد به اهدافِ آگاهانه تحقق بخشد) شروع میکند به عملکردن همچون نیروی طبیعیِ خودانگیخته: اثر هنری حقیقی هرگز نتیجهٔ طرح و برنامهٔ آگاهانه نیست، بلکه باید «خودانگیزانه رویش کند». از طرف دیگر، غایتشناسی به شناساییِ اهدافِ نهانِ دستاندرکار در طبیعتی میپردازد که به قوانینِ مکانیکیِ کور گردن نهاده است، یعنی طبیعتی که از حیث هستیشناختی بهوسیلهٔ مقولاتِ استعلایی ـکه در میانشان جایی برای هدفمندی نیست ــ همچون «واقعیتِ ابژکتیو» برساخته میشود.»
حجم
۸۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۸ صفحه
حجم
۸۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۲۸ صفحه