کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول)
معرفی کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول)
کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول) نوشتهٔ توشیکازو کاواگوچی و ترجمهٔ نسرین دورقی زاده است. انتشارات باران خرد این رمان معاصر ژاپنی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول)
در کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول) با «فومیکو» آشنا و همراه میشوید؛ فردی ۲۸ساله، زیبا و موفق که در یک شرکت بزرگ کار میکند. او در یکی از کارهایش با مردی آشنا شده است. آنها به هم علاقهمند میشوند. همهچیز در زندگی فومیکو طبیعی است تا اینکه یک روز مرد از او میخواهد همدیگر را ملاقات کنند؛ ملاقاتی بهظاهر ساده و معمولی. زمانی که به کافهای که همیشه میرفتند میروند، متوجه میشوند کافه تعطیل است. آنها در همان منطقه یک کافه پیدا میکنند که زیرزمین کوچکی است؛ ۹ نفر در آن کافه جا میشوند. مرد به فومیکو میگوید میخواهد برای کار به آمریکا برود. فومیکو بهخاطر غرورش چیزی نمیگوید و مرد هم او را ترک میکند. در همین زمان فومیکو در یک برنامهٔ مستند میفهمد کافهای که در آن بودهاند طبق افسانههای محلی این فرصت را به آنها میدهد که به گذشته سفر کنند، اما هیچ گزارشی از یک سفر واقعی وجود ندارد. او به کافه میآید و به صاحب کافه میگوید که میخواهد به گذشته برگردد. صاحب کافه بهراحتی قبول میکند، اما برای او چندین محدودیت و شرط مطرح میکند. فومیکو به این شرطها فکر میکند، اما یک محدودیت بزرگتر وجود دارد،؛ او فقط میتواند از روی یک صندلی به گذشته برود و این جای همیشگیِ موجودی ترسناک است. این رمان، اقتباسشده از نمایشنامهای نوشتهٔ توشیکازو کاواگوچی است که جایزهٔ دهمین جشنوارهٔ درام سوگینامی را دریافت کرده است.
خواندن کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره توشیکازو کاواگوچی
توشیکازو کاواگوچی در سال ۱۹۷۱ میلادی به دنیا آمد. او نویسندهٔ داستانهای ادبی ژاپنی است که پیش از این در یک گروه کوچک تئاتر هم فعالیت کرده است. کاواگوچی نمایشنامههای بسیاری نوشته است؛ همچنین رمان پرفروش «قبل از اینکه قهوه سرد شود» را از یک نمایش اقتباس کرده است. از روی این رمان یک فیلم سینمایی نیز تولید شده است.
بخشی از کتاب قبل از این که قهوه ات سرد شود (جلد اول)
«در هایکو جیرجیرک هیگوراشی نمادی از فصل پاییز است؛ بنابراین تصویری از صدای جیرجیر گوشخراش او پایان تابستان را تداعی مینماید. درواقع صدای این حشره را میتوان از ابتدای تابستان شنید. اگرچه صدای جیرجیرک ابورا و مینمین یادآور خورشید فروزان، نیمهٔ تابستان و روزهای سوزان است، اما صدای جیرجیرک هیگوراشی، تصویری از غروب و اواخر تابستان را تداعی مینماید. در هنگام غروب خورشید، صدای آوازش حالوهوایی مالیخولیایی ایجاد مینماید و انسانها را شتابان به خانههایشان روانه میکند.
در هیاهو و غوغای شهر، صدای جیغ هیگوراشی بهسختی شنیده میشود؛ زیرا برعکس جیرجیرک ابورا و مینمین، جاهای تاریک و سایهدار مثل جنگلهای انبوه و درختان سرو را دوست دارد. در نزدیکی کافهٔ ما هم یک جیرجیرک هیگوراشی زندگی میکرد. نزدیک غروب صدای یکنواخت جیرجیری به گوش میرسید؛ صدایی ناخوشایند و ضعیف. اگرچه کافه زیرزمین بود، اما گاهی اوقات صدای جیرجیر ضعیفی به گوش میرسید. بهقدری ضعیف که باید گوشهایتان را برای شنیدنش تیز میکردید.
در غروب یکی از روزهای ماه اوت، جیرجیرک ابورا جیرجیر گوشخراشی را آغاز کرده و بنا بر گزارش سازمان هواشناسی آن روز گرمترین روز سال بود؛ اما داخل کافه باوجود نبودِ تهویهٔ مطبوع، هوای خنکی داشت. کازو ایمیلی را که هیرای به گوشی تلفن همراه ناگاره ارسال کرده بود، میخواند.
«دو هفتهای میشه که به تاکاکورا اومدم. باید از خیلی چیزا سر دربیارم. خیلی سخته. هرلحظه نزدیکه زیر گریه بزنم.»
«وای! طفلکی معلومه که خیلی براش سخته …»
کوتاکه و ناگاره داشتند به حرفهای کازو گوش میدادند. کازو و کی تلفن نداشتند و به همین دلیل تمام ایمیلهای کافه به موبایل ناگاره ارسال میشد. کازو تلفن همراه نداشت؛ چون موبایل و کلاً وسایلی از این قبیل را اسباب دردسر و مزاحمت میدانست و از طرفی نیز در برقراری ارتباط با دیگران چندان مهارتی نداشت. کی نیز پس از ازدواج، شمارهاش را غیرفعال کرد. او میگفت: «برای زن و شوهر یه تلفن همراه کافیه.» برعکس، هیرای سه گوشی تلفن همراه داشت و هرکدام را به کار خاصی اختصاص داده بود: یک شماره برای مشتریها، یک شماره برای امور شخصی و یک شماره هم برای خانوادهاش. در تلفن مخصوص خانواده فقط شمارهٔ منزل پدری، خواهرش و کومی را ذخیره کرده بود. البته هیچیک از کارکنان کافه از این موضوع خبر نداشتند؛ اما حالا او دو شمارهٔ دیگر را هم در تلفن خانوادگیاش ذخیره داشت؛ کافه و ناگاره. کازو با صدای بلند به خواندن ایمیل ادامه داد:
«هنوز با پدر و مادرم مشکل دارم؛ اما حس میکنم کار درستی کردم که به خونه برگشتم. فقط به این فکر میکنم که اگرچه مرگ کومی ما رو شدیداً اندوهگین و غمزده کرده، در عوض این اندوه، به تنها میراث او تبدیل شد.»
حجم
۱۵۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۵۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه