کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم)
معرفی کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم)
کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم) نوشتۀ توشیکازو کاواگوچی و ترجمۀ سامره عباسی در نشر مون به چاپ رسیده است. کتاب، داستانی فانتزی دربارۀ کافهای در شهر توکیو است که آدمها با رفتن به آنجا میتوانند طبق شرایط خاصی در زمان سفر کنند و پیش از آنکه قهوهشان سرد شود از سفر بازگردند.
درباره کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم)
اگر به گذشته برگردی، میخواهی چه کسی را ببینی؟ این اولین جملۀ کتاب پیش از آنکه قهوهات سرد شود ما را با یکی از پرسشهای امکانناپذیر در زندگی روبهرو میکند. اگر به گذشته برگردیم شاید دوست داشته باشیم کسی را ببینیم که از دست دادهایم یا نتوانستیم آخرین حرفهایمان را به او بگوییم. اما کجا؟
در یکی از محلههای توکیو کافهای وجود دارد که آدمها با رفتن به آنجا میتوانند در زمان سفر کنند تا کسی را ببینند که شاید مرده باشد و آنها هیچگاه فرصت پیدا نکردند آخرین حرفهای خود را به او بگویند؛ اما این سفر در شرایط خاصی امکانپذیر است. یکی اینکه نمیتوانند جلوی وقوع اتفاقها را بگیرند. همچنین سفر محدودیت زمانی دارد؛ یعنی تا پیش از سردشدن قهوه باید برگردند. در این سفر نمیتوان هیچ تغییری در آنچه رخ داده است به وجود آورد و اگر این قانون به هم بخورد عواقبش ناگوار خواهد بود؛ اما این فقط آغاز ماجراست و این سفر در زمان قرار است ابعادی دیگر هم پیدا کند.
این کتاب، جلد سوم است از مجموعۀ فانتزی پیش از آنکه قهوه سرد شود. هر دو جلد قبلی کتاب نیز به فارسی ترجمه شدهاند. محتوای جلد سوم شامل ۴ بخش است: دختر، کمدین، خواهر، مرد جوان.
کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم) به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات فانتزی و دنبالکنندگان مجموعۀ پیش از آنکه قهوه سرد شود پیشنهاد میکنیم.
درباره توشیکازو کاواگوچی
توشیکازو کاواگوچی (Toshikazu Kawaguchi) در ۱۹۷۱ در اوزاکای ژاپن به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس، کارگردان و تهیهکنندهٔ تئاتر است.
بخشی از کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود (جلد سوم)
«صدای کِی توکیتا از گوشی نازک و نامفهوم به گوش میرسید: «چرا توی هوکایدو هستی؟»
«هی، آروم باش، چیزی نیست.»
ناگاره توکیتا پس از چهارده سال برای اولین بار صدای زنش را میشنید. ناگاره در هوکایدو بود، البته دقیقتر بگویم، هاکوداته.
شهر هاکوداته مملو از خانههایی به سبک غربی است که قدمت آنها به اوایل قرن بیستم میرسد. این خانهها که در سراسر شهر به چشم میخورند، سبک منحصربهفردی دارند که شامل طبقهٔ همکف ژاپنی و طبقات بالایی به سبک غربی است. منطقهٔ موتوماچی (به معنای «منطقهٔ اصلی») در کوهپایهٔ هاکوداته واقع شده و مقصد گردشگری محبوبی است. جذابیت این شهر قدیمی با بناهای تاریخی محبوبی مانند سالن اجتماعات سابق، یک تیر برق بتنی مستطیلیاولین تیر برقی که در ژاپن ساخته شده استو انبارهای آجر قرمز در منطقهٔ خلیج تاریخی آن افزایش یافته است.
کِی آنطرف خط تلفن، در توکیو، در کافهای خاص نشسته بود که به مشتریانش فرصت سفر در زمان را میداد. اسم کافه فونیکولی فونیکیولا بود. او پانزده سال به آینده سفر کرده بود تا دخترش را ملاقات کند. در آن کافه در توکیو، او زمان کمی داشت تا قهوهاش را که کمکم داشت سرد میشد، بنوشد. ازآنجاکه ناگاره در هوکایدو، در شمال ژاپن بود، نمیدانست قهوهٔ او تا چه حد سرد شده است. بنابراین مراقب بود که به تعهدش پایبند بماند: «الان وقت ندارم توضیح بدم که چرا توی هوکایدو هستم. لطفاً فقط گوش کن.»
البته کِی بهخوبی میدانست که وقت ندارد.
ناراحت به نظر میرسید: «چیه؟ تو وقت نداری؟ من اونیام که وقت نداره.»
اما ناگاره توجهی نکرد و به حرفش ادامه داد: «یه دختر اونجاست، درسته؟ به نظر میآد دورهٔ اول متوسطه باشه.»
«چی؟ دخترمدرسهای؟ آره، اینجاست. همونی که حدود دو هفته پیش اومده بود بازدید کافه. از آینده اومده بود تا با من عکس بگیره.»
برای کِی دو هفته گذشته بود، اما او داشت به چیزی اشاره میکرد که برای ناگاره پانزده سال پیش اتفاق افتاده بود.
«چشمهای درشتی داره و یقهاسکی پوشیده؟»
«آره، آره خب که چی؟»
«باشه، فقط آروم باش و گوش کن. تو بهصورت اتفاقی پونزده سال به آینده سفر کردهای.»
«بهت که گفتم، بهسختی صدات رو میشنوم.»
درست لحظهای که ناگاره میخواست موضوع مهمی را به او بگوید، باد زوزهکشان بر او هجوم آورده بود. باد به داخل گوشی میوزید و برقراری ارتباط را تقریباً غیرممکن کرده بود. وقت تنگ بود و ناگاره باید عجله میکرد.
با صدای بلندتر گفت: «بههرحال، اون دختری که داری بهش نگاه میکنی...»
حجم
۲۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۲۳۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
واقعا فکر نمیکردم بخش آخر کتاب اینطور تموم بشه 🥺 غمناک و در عین حال تفکر برانگیز. مجموعه سه جلدی زیبا و جالبی بود،سفر در زمان و حل کردن مسئله ای که باعث احساساتی میشد که ممکن بود نتونی تغییرشون بدی. توصیه میکنم
کتاب خوب و مفید
ای کاشک میشد
واقعا غمگین تموم شد ولی ارزش خوندن داشت با حال بد تموم نشد