کتاب پسر سرگردان
معرفی کتاب پسر سرگردان
کتاب پسر سرگردان نوشتهٔ دیوید پلرز و ترجمهٔ سرور قاسمی است. نشر چشمه این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پسر سرگردان
کتاب پسر سرگردان حاوی داستانِ جستوجوی کودکی بیسرپرست برای یافتن محبت خانواده است. این رمان در چند فصل نوشته شده است. این اثر حاوی دنبالهٔ داستان زندگی دیوید پلزر از کتاب «کودکی به نام این» است. در این داستان گیرا در زندگی او بهعنوان یک نوجوان، سؤالات بسیاری جواب داده شده و از حوادث تازهای پرده برداشته شده است. دیوید پس از نجات از چنگال شکنجهگر مادرش، در اجتماعی جدید قرار میگیرد که برایش غریب است. او بسیار زود فریب میخورد و در جهت جلب توجه دیگران و یافتن دوست، مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. دیوید با کمک افراد دلسوز و والدین خواندههایش، دوران نوجوانی و سرکشی خود را پشت سر میگذارد. با پشت سر گذاشتن فرازونشیبهای بیشمار، دیوید موفق میشود تصمیمی سرنوشتساز گرفته و آیندهاش را رقم بزند.
خواندن کتاب پسر سرگردان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پسر سرگردان
«اقامتم نزد تورنبوها روز به روز بود. روزها به هفتهها تبدیل شدند، بدون اینکه در مورد محل اقامت نهاییام حرفی بشنوم. از فرط ناچاری، الیس مرا مجدداً در دبیرستان پارکساید نامنویسی کرد.
از برگشتن به مدرسهای که میتوانستم دوباره معلمانم را ببینم خوشحال بودم، ولی هنوز ابر تاریکی را بالای سرم احساس میکردم. بعد از مدرسه، از برگشتن به خانهٔ الیس وحشت داشتم. با دانستن اینکه بهزودی از آنجا خواهم رفت، از گوشهٔ خیابان برای دیدن ماشین منطقه سرک میکشیدم.
هر روز، از سر ترس، با تلاش عاجزانهام برای یافتن خبری از گوردون هاچنسون الیس را کلافه میکردم. فقط میخواستم بدانم.
در حالیکه هفتهها به ماهها تبدیل شدند، هنوز روی مبل میخوابیدم و وسایلم در پاکت خریدم بود. لباسهایم رنگ و رو رفته و بوی نا گرفته بودند چون فقط بعدازظهرهای شنبه بعد از ساعت ۳:۰۰ یا یکشنبه آنها را میشستم ـ میدانستم که آن روزها تنها زمانی بودند که از نقلمکان در امان هستم. بعد از جا گذاشتن لاکپشتم نزد کاتانزهها، نمیخواستم دوباره چیز دیگری را از دست بدهم. هر شب بعد از اینکه دیگران همگی به خواب میرفتند، روی مبل دعا میکردم که فردا گوردون سرنوشتم تصمیم بگیرد.
یکروز، بعد از اینکه از مدرسه به خانهٔ الیس برگشتم، او مرا پیش خودش نشاند. بهسختی آب دهانم را قورت داده و خودم را برای دریافت خبر بد آماده کردم. ولی در آن مورد حرفی به میان نیامد. الیس مرا از چیز دیگری باخبر کرد: فردا به دیدن روانپزشکی میرفتم. سرم را به علامت نه تکان دادم. الیس توضیحاتش را ادامه داد و گفت مشکلاتم را در بارهٔ دکتر قبلیام درک میکند.
متعجب بودم که آنقدر دربارهٔ گذشتهام میدانست، در حالیکه من چیزی به او نگفته بودم. در حالیکه افشا شده بودم و احساس شرمندگی کردم، پرسیدم، «پس، با مأمور رفتارسنجیام صحبت کردی، و اون هنوز منو ندیده؟»
الیس توضیح داد که روی طرحی کار میکرد تا مرا نزد خودش نگه دارد، ولی دریافت جواز برای نگهداری از پسرها در خانهاش طول میکشید.»
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
پر از تجربه پر از واقعیت ارزش خواندن داره
به نظر من یکی از بهترین برنامه هاست دمتون گرم
ارزش ادبی نداره... یه ملودرام خستهکننده از پسرکی بدسرپرست که به غیر پدر و مادرش سپرده میشه