دانلود و خرید کتاب قبرستان عمودی حمیدرضا شاه آبادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قبرستان عمودی

کتاب قبرستان عمودی

معرفی کتاب قبرستان عمودی

کتاب قبرستان عمودی نوشتهٔ حمیدرضا شاه آبادی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این مجموعه داستان تاریخی را برای نوجوانان روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب قبرستان عمودی

حمیدرضا شاه آبادی با قلمش به تاریخ معنا می‌بخشد. او در مجموعه کتاب «دروازهٔ مردگان» دوباره به‌سراغ تاریخ رفته است. کتاب قبرستان عمودی که جلد اول از مجموعهٔ «دروازهٔ مردگان» است، در دو دورهٔ تاریخی روایت می‌شود. یک دوره مربوط به زمان حال و معاصر است و دورهٔ دیگر مربوط به اواخر دورهٔ قاجار. شاه‌آبادی در دورهٔ قاجار تمرکزش را بر موضوع کودکان کار گذاشته است. خواننده با مطالعهٔ این کتاب با این موضوع و شرایطی که کودکان در آن زمان داشته‌اند، آشنا می‌شود. «رضاقلی»، شخصیت اصلی کتاب، پسری از دل تاریخ است که با «مجید»، پسری از دنیای امروز ارتباط برقرار می‌کند. «رضاقلی» پسری آزادی‌خواه و شجاع است که تن به ظلم‌های زمانهٔ خود نمی‌دهد. دفترچهٔ خاطرات «رضاقلی» به‌دست «مجید» می‌رسد و او که پسری کنجکاو است، می‌خواهد از ماجراها و مکان‌های ثبت‌شده در این دفترچه سر در آورد. «مجید» طی اتفاقاتی برای کشف حقیقت به خانه‌ای هولناک در تهران می‌رود و ماجراهایی ترسناک برای او و دیگر شخصیت‌های کتاب اتفاق میفتد. با بازشدن دروازهٔ مردگان آن‌ها باید خیلی چیزها را پشت سر بگذارند. حمیدرضا شاه آبادی به‌واسطهٔ اینکه تاریخ خوانده است، وقایع تاریخی را با کتاب‌های داستانی تلفیق می‌کند و آثار جذابی را تا به امروز به یادگار گذاشته است. در این مجموعهٔ سه‌جلدی، نوجوانان علاوه بر خواندن یک کتاب هیجان‌انگیز در ژانر ترسناک با تاریخ کشور خود نیز آشنا می‌شوند. 

خواندن کتاب قبرستان عمودی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانی که به ادبیات داستانی در ژانر ترسناک و با درون‌مایهٔ تاریخ علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

درباره حمیدرضا شاه آبادی

حمیدرضا شاه‌آبادی متولد سوم خرداد ۱۳۴۶ در تهران است. او نویسنده، پژوهشگر و یکی از مدیران با سابقه در نشر است. او در جوانی به هنر داستان‌نویسی علاقه‌مند شد و همزمان در دنیای سینما و تئاتر تجربیاتی را از سر گذراند. اولین داستان او به نام «قبل از باران» در سال ۱۳۶۸ در یک مجلهٔ هفتگی منتشر شد. حمیدرضا شاه آبادی از سال ۱۳۶۷ تحصیل در رشتهٔ تاریخ را آغاز کرد. او مدرک کارشناسی ارشد در رشتهٔ تاریخ دارد و همچنین دو بورس مطالعاتی را در کتابخانه بین‌المللی مونیخ با موضوع ادبیات کودک گذرانده است. علاقهٔ او به تاریخ و ادبیات او را به جایگاه امروز رساند. او در اکثر کتاب‌هایش از تاریخ بهره می‌برد و نگاهی به وقایع تاریخی ایران دارد. «شاه‌آبادی» آثار مکتوب بسیاری دارد، مانند «وقتی مژی گم شد»، «دیلماج»، «هیچ کس جرئتش را ندارد» و «لالایی برای دختر مرده» که لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کرده است. بخشی از آثار او برای بزرگسالان و بخشی از آن برای کودکان و نوجوانان است. او به دلیل نوشتن رمان‌های تاثیرگذار، ساختن‌ جهان‌های داستانی متنوع و زبان موثر در روایت از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران، نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن در سال ۲۰۲۱ شد.

بخشی از کتاب قبرستان عمودی

«به یاد دارم که سال‌های آغاز کودکی‌ام را در ده سلطان‌آباد گذراندم، زیر سایهٔ پدر و مادر و در کنار دو خواهر. خواهرانی که از من بزرگ‌تر بودند و یکی‌شان مرضیه و دیگری عطیه نام داشت. البته مادرم جز ما سه تا، چهار شکم دیگر نیز زاییده بود که هر کدام چند روزی پس از تولد، عطای جهان آدمیان را به لقای آن بخشیده و بقا در دار فنا را نپسندیده و به جهان دیگر بازگشته بودند.

پدرم دهقان سالخورده‌ای بود به نام حبیب و مادرم زنی به نام گلتاج که هر دو روی زمین ارباب ده یعنی ارباب قاسم‌خان کارگری می‌کردند. هر سال فصل درو، کمی از محصول ارباب عاید پدرم می‌شد که کفاف خرج هفت سر عائله را نمی‌داد. پس پدرم در کنار کارگری برای ارباب ده به امور دیگری چون خارکشی و چاه‌کنی و خشت‌زنی هم می‌پرداخت اما باز هم شکم ما سیر نمی‌شد. و تا یاد دارم هوش و حواسم پی نان تنور این همسایه و تخم‌مرغ آن همسایه بود.

با این همه در عالم کودکی خود خوش می‌گذراندم. چرا که سایهٔ والدین بر سرم بود و خواهران بزرگ‌ترم اَلحَق که در خوبی و محبت از هیچ چیز فروگذار نمی‌کردند. چه شب‌ها که خود گرسنه می‌خوابیدند و سهم ناچیز نان خود را به من می‌دادند تا سیر شوم و راحت سر بر بالین بگذارم. اما افسوس که این خوشبختی دیری نپایید و دست تقدیر کرد آنچه را که نباید می‌کرد و روزگارم شد آنچه که نباید می‌شد.

سالی که خلاف سال‌های قبل، آسمان به ما روی خوش نشان داده و باران خوبی باریده بود، سالی که گمان می‌کنم ۱۳۰۱ باشد، سال جدایی من و قدم گذاشتنم در راهِ بی‌بازگشت بود. آن سال دشت‌ها سبزتر از همیشه بودند و من در کنار هم‌سالانم از بازی در میان علفزاران سرسبز و زیر سایهٔ درختان پرثمر لذت می‌بردم. بی‌خبر از آنکه خزان زودرس زندگی از راه می‌رسید.»

٬طاهٰا،
۱۴۰۲/۰۸/۱۴

❤️پس بالاخره این کتاب فوق العاده به طاقچه رسید! تلفیقی از تاریخ دوران قاجار و دنیایی فانتزی... نویسنده این کتاب مدرک کارشناسی ارشد تاریخ داره، در دانشگاه آلمان هم دوره رمان نویسی برای نوجوانان رو گذرونده، پس برای این موضوع بعیده بهتر

- بیشتر
-°⋆✞𝓜𝓮𝓵𝓲𝓷𝓪✞❧°-
۱۴۰۳/۰۷/۱۳

به نظرم خیلی عالیه من این جلد رو کامل خوندم ولی اولش رو که بخونی یکم گیج میشی ولی هرچی حلوتر بری کلی سوال برات پیش میاد و این باعث میشه به خوندن کتاب ادامه بدی داستان خلاصه خاطرات پیرمردی در

- بیشتر
پاورقی های آویسا
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

ژانر وحشت نه ولی دلهره و معمایی با تم تاریخی بود.داستان پردازی و شخصیت پردازی عالی بود.مکالمات شخصیت ها کاملا باور پذیر بود .تا یک سوم اول کتاب کمی صبوری کنید داستان توی وسطای کتاب به اوج خودش میرسه و

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۶۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان