دانلود و خرید کتاب عقرب های کشتی بمبک فرهاد حسن زاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عقرب های کشتی بمبک اثر فرهاد حسن زاده

کتاب عقرب های کشتی بمبک

معرفی کتاب عقرب های کشتی بمبک

کتاب «عقرب های کشتی بمبک» نوشتۀ فرهاد حسن زاده است و نشر افق آن را منتشر کرده است. عقرب های کشتی بمبک رمانی جذاب و مهیج دربارۀ ۴ پسر نوجوان آبادانی است که ناخواسته وارد یک ماجرای رازآلود می‌شوند.

درباره کتاب عقرب های کشتی بمبک

داستان از جایی آغاز می‌شود که خَلو، شکری، منو و ممدو شبی هنگام برگشت از قبرستان، ماشین مشکوکی را می‌بینند که به گفتۀ منو و ممدو از عصر کنار دیوار قبرستان ایستاده است. خلو و شکری از سر کل‌کل و شرطی که فرد داخل ماشین، زن است یا مرد، به سمت ماشین می‌روند و متوجه می‌شوند که آن‌ها افراد مشکوکی هستند و نقشه‌ای در سر دارند. پسرها ۲ زن و یک مردی که داخل ماشین بودند را زیر نظر می‌گیرند تا ببینند چه اتفاقی قرار است بیفتد. آن‌ها چمدانی سنگین و بیل و کلنگ به دست دارند و انگار می‌خواهند چیزی را در قبرستان چال کنند. ۴ پسر نوجوان به دنبال آن‌ها می‌روند و خبر ندارند که قرار است وارد ماجرایی رازآلود شوند.

داستان عقرب‌های کشتی بمبک دربارۀ ۴ پسر نوجوان جنوبی است که اعضای گروهی به نام عقرب هستند و ناخواسته وارد یک ماجرای عجیب، هیجان‌انگیز و مهم می‌شوند. رمان عقرب‌های کشتی بمبک از زبان یکی از این اعضای گروه به نام خَلو به روش اول شخص روایت می‌شود که زبانی ساده، روان، طنز و صمیمی دارد. اتفاقات بسیار جذاب است و خواننده را به دل داستان می‌کشاند. فرهاد حسن‌زاده از طریق رمانی خوش‌خوان و پر حادثه برای نوجوانان به موضوعات مربوط به انقلاب درسال ۱۳۵۷، اعتراضات مردمی و کارهای عوامل ساواک در آن دوران می‌پردازد و ۴ قهرمان نوجوان داستان را وارد یک ماجراجویی خاص مثل آدم‌ربایی می‌کند که خواندنش را نه تنها برای نوجوانان بلکه برای بزرگسالان جذاب کرده است.

یکی از ویژگی‌های رمان عقرب‌های کشتی بمبک استفاده از لهجۀ شیرین آبادانی است و خواننده با مطالعۀ کتاب با این لهجه و همچنین با خصوصیات و روحیات مردمان جنوب آشنا می‌شود. کتاب عقرب‌های کشتی بمبک در سال ۱۳۹۰ به‌عنوان کتاب تقدیری سال ایران انتخاب شد.

خواندن کتاب عقرب های کشتی بمبک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و همچنین دوستداران رمان‌های نوجوان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فرهاد حسن‌زاده

فرهاد حسن‌زاده متولد سال ۱۳۴۱ آبادان است. او از سال ۱۳۶۸ فعالینت ادبی‌اش را آغاز کرده و تا کنون ۵۰ کتاب گوناگون داستان، افسانه، فانتزی، طنز و زندگی‌نامه نوشته است که بیشترشان در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است.

آثار منتشر شده حسن‌زاده در کانون پرورش فکری کودکان جزو شاخص‌ترین آثار این نویسنده‌اند. رمان‌های هستی و زیبا صدایم کن از مجموعهٔ رمان نوجوان امروز علاوه بر موفقیت‌های داخلی به زبان‌های مختلفی مثل انگلیسی، ترکی استانبولی و عربی ترجمه شده است. 

بخشی از کتاب عقرب های کشتی بمبک

«صدای نکبت شکری یک آن بریده نمی‌شد. به نظرم اگر خوانندهٔ نسل مرده‌ها می‌شد، نوارهاش برای عذاب روز قیامت معرکه بود. پشت‌بندش صدای ماده گربهٔ منو بود و لابه‌لایش صدای جغد و شاهین ممدو. من که انگار خفه‌خون گرفته بودم. شاید اگر هم صدایم در می‌آمد، صدای موش می‌دادم یا خرچنگ یا مارمولک. یعنی هم دلواپس جنازهٔ ننه‌ام بودم که همان جا خاک بود و هم دلم به حال آن بیچاره‌های ناشی می‌سوخت. بدجوری زهره‌ترک شده بودند. این را از صداهایشان که می‌لرزید، فهمیده بودم. زن‌ها از سوراخ دیوار قبرستان رفتند بیرون. اسدالله تندتند با بیلش چاله را پر می‌کرد و چه خاکی هوا کرده بود. گمانم از ترسش بود که یک‌بند فحش می‌داد و خاک می‌ریخت توی چاله.» 




هر صبح می‌میریم
سیداحمد بطحایی
کافه‌ی داش آقا
سعید تشکری
همپای مسافر اردیبهشت
مهدی قزلی
گاوخونی
جعفر مدرس صادقی
پیامبر بی معجزه
محمدعلی رکنی
زیر نور ماه شیشه ای
ژاکلین وودسن
شاید برگردم
پژند سلیمانی
قصه های مشدی گلین خانم
لارنس پل الول ساتن
خریدن لنین
امیرمهدی حقیقت
کارخانه اسلحه سازی داوود داله
محمدرضا شرفی خبوشان
لذت متن
رولان بارت
و کسی نمی داند در کدام زمین می میرد
مهزاد الیاسی بختیاری
والفور؛ دسیسه گری از هلاس
سعید تشکری
تماشاخانه کوچک هانا آرنت
ماریون مولر کلار
دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
شهرام رحیمیان
از طرف فرزند کوچک شما
مکرمه شوشتری
خیرالنساء
قاسم هاشمی نژاد
پروژه پدری
فاطمه ستوده
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
گردان قاطرچی ها
داوود امیریان
پسرک، موش کور، روباه و اسب
چارلی مکسی
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
پاستیل‌های بنفش
کاترین اپل‌گیت
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
مامان من نمی‌تونم بخوابم
بریجت راب
دختری که ماه را نوشید
کلی بارن‌هیل
شهر آی قصه ـ قسمت اول: دایناماینا
پوریا عالمی
دوستان دوست‌داشتنی
کورتنی کاربن
گربه‌ی چکمه پوش
ریحانه ظهیری
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
قصر آبی
ال.ام مونتگومری
آقای باکلاه و آقای بی‌کلاه
شل سیلوراستاین
۳۰ روز با پیامبر (ص)ِ؛ کتاب اول
حسین فتاحی
گربه‌ی لوبیا پز
اسماعیل پورکاظم
پینوکیو (خلاصه داستان)
کارلو ک‍ول‍ودی‌
افسانه‌ی قوهای وحشی
شاگا هیراتا
چرا روباه مرغ شکار می‌کند؟
می‌می ساموئل
خوب‌های بد، بدهای خوب ۱
سومان چینانی

نظرات کاربران

کاربر 1460424
۱۴۰۲/۱۲/۰۷

جذاب بود،طنز بود و نکته ای که به شخصه من رو جذب کرد این بود که داستان از زبان اول شخص بود و با لهجه جنوبی بیان شده بود

n re
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

حس و حال کتاب رو دوس داشتم یه طنز شیرین به همراه یک غم لطیف توی کتاب جاری بود اما خب از جنبه سیاسی ، نه دوسش نداشتم یک ستاره ای که کم دادم واسه همین بود اما خود داستان و شخصیتهاش کشش خوبی

- بیشتر
همچنان خواهم خواند...
۱۴۰۲/۱۲/۲۱

به نام خدا این کتاب عالیه. یک نسخه ایرانی از هاکلبری فین و ماجراهای تام سایر. زندگی نوجوان بدسرپرستی به نام "خلو" که عاشق ماجراجویی و فیلم‌ و سینماس و درگیر ماجراهای بزرگی میشه. لحن شخصیت‌ها همه آبادانیه و سرشار از

- بیشتر
طاهره ملکی
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

من چند سال پیش این کتاب را برای دختر نوجوانم خواندم. یعنی با هم خواندیم و خندیدیم. کتاب حس خوبی بهت میده. یه جور صمیمیت که خودتو درون اون اتفاقات میبینی. ‌جذاب و طنز. توصیه میکنم

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۸)
داشتم گرم فکرهام می‌شدم که در زدند. همیشه همین‌جور است. تا آدم می‌آید گرم شود، در می‌زنند.
n re
فکر کردم چقدر خوب است که آدم چشم و دل سیر باشد.
n re
فکر می‌کنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسل‌کننده می‌شد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده می‌شود.
n re
به نظر او شاه واقعی شاه شطرنج است که تا آخر، یعنی تا مات شدن توی صفحه می‌ماند و میدان را خالی نمی‌کند.
sosoke
گفتم: «به چه ورزشی علاقه دارین؟» گفت: «اسب‌سواری.» و من که تا آن روز، اسب که خوب است، حتی هیچ الاغی را از نزدیک ندیده بودم، به بن‌بست رسیدم و حرف کم آوردم. اگر می‌گفت فوتبال، حسابی بحث می‌کردیم و قورتش می‌دادم. اما اسب‌سواری هم شد ورزش؟ همهٔ سگ دوها را اسب بیچاره و زبان‌بسته می‌زند و جایزه و کاپ را می‌دهند به اسب‌سوار.
sosoke
آسایشگاه شلوغ بود؛ شلوغ‌تر از همیشه. قبلاً گفتم که من به قبرستان می‌گفتم آسایشگاه؟ گفتم یا نگفتم؟ حالا می‌گویم. آسایشگاه یعنی جایی‌که آدم‌ها برای همیشه از شر ب.ب.ب. که همان بدبختی و بدهکاری و بیماری باشد راحت می‌شوند و می‌روند زیر خاک.
n re
دلم می‌خواست بدانم چی به چی است و ما کجای این روزگار هستیم.
n re
دلم برا ننه‌ام بدجوری تنگ شده بود. برا دست‌های مهربانش که همیشه بوی یک چیزی می‌داد. یا بوی شیر می‌داد، یا بوی زِفر تخم‌مرغ، یا سبزی، یا نم دستمال گردگیری. و من حالا می‌فهمیدم که چقدر این بوها را دوست داشتم. حالا که او نبود و دنیام بی‌بو شده بود. بی‌بو و خاصیت.
sosoke
نشستم روی دله و شروع کردم به تیمپو زدن و خواندن: «دریا دریا دریا... عشق مو دریا... ساحل دریا... قاتل گرما...» ممدو هم برای رد گم کردن شروع کرد به رقصیدن و قر دادن. سربازها از کنارمان گذشتند. یکی از آن‌ها با اخم تشر زد: «بچه برو گم شو. قبرستون جای رقاصیه؟» منو گفت: «ها. اینی که مُرده مطرب بوده، نذر کرده هفته‌ای یه بار سر خاکش بزنن و برقصن...»
sosoke
فکر می‌کنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسل‌کننده می‌شد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده می‌شود.
sosoke

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۵۰۰
تومان