![تصویر جلد کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی](https://img.taaghche.com/frontCover/223133.jpg?w=200)
کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی
معرفی کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی
کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی نوشتهٔ برندون سندرسون و ترجمهٔ شقایق خانجانی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی
کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی (The Frugal Wizard's Handbook for Surviving Medieval England) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است. این اثر داستان مردی است که ناگهان خود را در قرونوسطی میبیند و از همان زمان تلاشهایی را برای بازگشت به دورهای که به آن تعلق دارد، آغاز میکند. او هیچچیز از گذشته نمیداند و حتی نام خود را فراموش کرده است. مرد به یاد نمیآورد کیست و از کجا آمده است. او حتی دلیل سفر خود در زمان و ظاهرشدنش در قرونوسطی را نمیداند. مرد بینام فقط یک سرنخ از گذشته برای شناختن خود دارد و آن هم این است که از سوی گروهی در زمان خود تعقیب شده بود و بنا به دلایلی نامشخص سر از انگلستان دوران قرونوسطی درآورده است. او برای پیبردن به هویت خود و بازگشت به جایی که به آن تعلق دارد، یک راه بیشتر ندارد و آن هم این است که خاطرات گذشته را به یاد آورد. مرد برای بازیابی گذشته باید خود را به مردم نزدیک کرده و با آنها ارتباط برقرار کند؛ زیرا فکر میکند که راز برگشت او و شناخت خودش در خرافههایی است که مردم قرونوسطی به آنها باور دارند. در این میان مرد، چند ورق کاغذ نیمهسوخته از کتابی با عنوان «کتابچهٔ راهنمای جادوگر خسیس در انگلستان قرونوسطی» را با خود به همراه دارد. نسخهٔ اصلی کتاب هنگام سفر مرد در زمان منفجر و سوخته شده است، اما چند تکهای که مرد توانسته هنگام سوختن کتاب نجات دهد، سرنخهایی از وضعیت او ارائه میکنند و میتوانند برای بازگشت او راهگشا باشند. آیا او موفق خواهد شد؟
خواندن کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان فانتزی و علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کتابچه راهنمای جادوگر خسیس برای زنده ماندن در انگلستان قرون وسطی
«ما آن شب یک استراحت کوتاه کردیم تا همه سه چهار ساعت بخوابند و راین و من نقشهمان را کامل کنیم. بعد همه را بیدار کردیم و کیلومتر آخر را پیاده رفتیم.
ننایتهایم دوباره کامل انجاموظیفه میکردند و چند تا از خدمات اورژانسیام فعال شده بود. آنها مرا در شرایط آسیبهای به نسبت شدید زنده نگه میداشتند که باعث شده بود احساس آرامش خاطر زیادی کنم. وقتی آنقدر سطحشان پایین بود احساس برهنگی میکردم.
وقتی خورشید در حال طلوع بود به میلپورت رسیدیم. درختان نزدیک به حومهٔ شهر کم شده بودند؛ اما توانستیم یکه منطقهٔ بسته با برتری مناسبی پیدا کنیم تا بتوانیم هدفمان را زیر نظر بگیریم. راین از یک درخت بالا رفت، جایی که میتوانست از افزونههای بصریاش برای دیدن دوردست استفاده کند. من دولا شده به سمت لبهٔ جنگل رفتم و الستن، تاک و سفاوین همراهیام کردند.
با مقیاس شهرهای آمریکایی امروزی، میلپورت بهشدت کوچک بود. حدس میزدم که حتی در برابر شهرهای معاصر همین بُعد، مثل رُم هم کوچک باشد؛ اما با در نظر گرفتن منابع این مردم، میلپورت یک کلانشهر پهناور و شگفتانگیز بود (با دیوارهای کاملاً سنگی دور شهر) و حدود دویست ساختمان داشت.
بله، آن ساختمانها اساساً خانهٔ روستایی بودند و بله، دیوار بیشتر از دو متر و نیم ارتفاع نداشت؛ اما با آن باراندازهای پشت دیوار و با جادهٔ بزرگی که به سمت آن میرفت، میلپورت یک شهر واقعی بود.
مه صبحگاهی از روی اقیانوس بلند میشد؛ اما نزدیک به شهر از بین میرفت، به همین خاطر دیدمان از شهر را مخدوش نمیکرد. راین به جادهای که سمت شمال میرفت اشاره کرد. دوجین آدم داشتند به سمت میلپورت میرفتند. با افزونهٔ بصریام زوم کردم.
مردمی با شانههای افتاده که پاهای خستهشان را میکشیدند. آنها بقچه حمل میکردند یا گاری میکشیدند و بچه همراهشان بود. مهاجران.
به آنها اشاره کردم و گفتم: «قضیه چیه؟ اون افراد ...»
تاک گفت: «قربانیان حملهٔ وحشیها هستن. اونا به تموم سکونتگاهها در سرتاسر ساحل حمله میکنن.»
با الستن که در آن نزدیکی زانو زده بود نگاهی ردوبدل کردم. او گفت: «اونایی که ما دیدیم کشتیهای تنها نبودن. همونطور که میترسیدم. وحشیها حملههاشون رو افزایش دادن.»
سفاوین گفت: «پس فایدهٔ این ماجرا چیه؟ حتی اگه جلوی آلریک رو بگیریم، از اونا شکست میخوریم.»
شانهاش را فشار دادم. میخواستم به خودم بگویم که اگر مردم دنیای من ازاینجا میرفتند ممکن بود سنگهای طلسم دوباره کار کنند؛ اما زوال این مردم خیلیخیلی قبلتر از آمدن ما اتفاق افتاده بود.»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه