معرفی کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود
کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود (سخنرانیها در کالج دارتموت ۱۹۸۰) نوشتهٔ میشل فوکو با ترجمهٔ نیکو سرخوش و افشین جهاندیده است و نشر نی آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود
کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود ترجمهٔ دو سخنرانی است که میشل فوکو در هفدهم و بیستوچهارم نوامبر ۱۹۸۰ در کالج دارتموت به زبان انگلیسی ایراد کرد. عنوان این سخنرانیها «حقیقت و سوژهمندی» و «مسیحیت و اعتراف» است. کمی قبل از آن یعنی در بیستم و بیستویکم اکتبر در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و در چارچوب هاوسن لِکچرز، فوکو نسخهای اندک متفاوت از همین سخنرانیها را ایراد کرد که عنوان آن «سوژهمندی و حقیقت» بود.
میشل فوکو ابتدا دو سخنرانی را به دعوت کمیتهٔ برگزاری هاوسن لکچرز در بیستم و بیستویکم اکتبر ۱۹۸۰ در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی ایراد کرد. به همین مناسبت فقط کمی بیش از هزاروپانصد نفری که برای شنیدن صحبتهای فوکو شتافته بودند توانستند در سالن سخنرانی جا بگیرند و مابقی بیرون از سالن برای ورود تظاهرات کردند. دو روز بعد از دومین سخنرانی یعنی در ۲۳ اکتبر و همچنان در برکلی فوکو در جریان یک پرسشوپاسخ عمومی که ضبط شد به مجموعهای بسیار متنوع از پرسشها پاسخ داد و در سوم نوامبر با گفتوگویی کوتاه به زبان فرانسوی با مایکل بِس موافقت کرد و در این گفتوگو چند درونمایهٔ اساسی برای کارش را مطرح کرد. سپس بههمراه ریچارد سِنِت همایشی را در مؤسسهٔ دانشگاه نیویورک برای علوم انسانی هدایت کرد و چند روز بعد به کالج دارتموت در نیوهمپشر رفت و در هفدهم و بیستوچهارم نوامبر دو سخنرانی برکلی را دوباره و البته با شماری از اصلاحات مهم ایراد کرد.
همهٔ این سخنرانیها در پائیز ۱۹۸۰ و نیز درس افتتاحیهٔ درسگفتاری که فوکو بهار بعد در لووَن ارائه کرد، آغازی مشترک دارند یعنی توصیف کردارِ درمانی فرانسوا لورهٔ روانپزشک که با سلسلهای از دوش آب سرد، بیمارانش را وادار به اعتراف به دیوانگیشان میکرد. پس در بطن این کردار، اعتراف بهمنزلهٔ عملی شفاهی سامان مییافت و بیمار بهکمک آن و با تأیید «حقیقت» آنچه است («من دیوانهام») خود را مقید به این حقیقت میکرد و از دیگری تبعیت میکرد و در همان حال نسبتش را با خودش تغییر میداد و اصلاح میکرد. وانگهی صحنهای مورد نظر است که برای مدتهای مدید توجه فوکو را جلب کرده بود و اینجا بهشیوهای کاملاً بدیع استفاده میشود تا پروژهٔ یک «تبارشناسی سوژهٔ مدرن» طرح شود.
فوکو توضیح میدهد ضرورت نظری و عملی خلاصشدن از فلسفهٔ سوژه توجیهگرِ چنین تبارشناسییی است، ضرورتی که پس از جنگ جهانی دوم در فرانسه و در تمام اروپای قارهای نمایان شد. اما تبارشناسی فوکویی سوژهٔ مدرن همچنین نقطهٔ گسستی است از سایر تلاشها و بدیلی برای سایر تلاشهایی که برای متمایزشدن از این فلسفه انجام شده است: مارکسیسم، پوزیتیویسم منطقی و ساختارگرایی. پس فوکو با مرورِ معطوفبه گذشتهٔ پژوهشهایش بهرهای خاص (بهرهای نیچهای) از تاریخ میبرد، بهرهای که به او امکان تحلیل فرایندهای شکلگیری علومی را داد که «انسان» را بهمنزلهٔ موجودی سخنگو [ناطق]، زنده و کارکن ابژه قرار دادند و نیز تحلیل کردارهایی که در مؤسسههایی نظیر بیمارستان، تیمارستان و زندان استقرار یافتند. این کردارها با مفصلبندیشدن با نوع خاصی از شناخت، سوژه را به ابژهٔ استیلا بدل کردند و درنتیجه این کردارها باید در میان «تکنیکهایی» جا گیرند که در جوامع ما برای تعیین رفتار افراد بهکار میرود.
خواندن کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران فلسفه و متخصصان حوزهٔ هرمنوتیک پیشنهاد میکنیم.
درباره میشل فوکو
پُل میشِل فوکو (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ – درگذشتهٔ ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴) فیلسوف، روانشناس، تاریخدان، باستانشناس اندیشه و متفکر فرانسوی بود. او صاحب کرسی «تاریخ نظامهای فکری» در کالج دو فرانس بود و در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو و دانشگاه کالیفرنیا، برکلی تدریس کرد.
به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی دربارهٔ جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب میشود. همچنین فوکو جزو رهبران نظری پساساختارگرایی محسوب میشود. از مشهورترین آثار وی میتوان به نظم اشیا، نظم گفتمان، دیرینهشناسی دانش، مراقبت و تنبیه، پیدایش کلینیک، تاریخ جنون و تاریخ جنسیت اشاره کرد.
بخشی از کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود
«پرسشگر اول: بهنظرم میرسد اینجا انگارهٔ کاملاً متفاوتی از اعتراف وجود دارد یعنی آن ساخت نهادینهای که توصیف کردید و میخواهم بدانم کتاب اعترافات آگوستینوس قدیس چگونه در چارچوبتان جا میگیرد؟ آیا این کتاب معرفِ نوع سومی از اعتراف نیست؟
میشل فوکو: بله کاملاً حق با شماست. من شرح نسبتاً مفصلی در مورد آگوستینوس قدیس آماده کرده بودم ولی البته فرصت بیان آن را نداشتم. اگر بیشتر از آگوستینوس قدیس بر آن چیزی تأکید میکنم که آبای یونانی exomologesis و exagoreusis مینامیدند، به این دلیل است که exomologesis و exagoreusis وجهی از اعتراف نهادینهاند و تمام مشخصههای نهادها را داشتند: الزامهایی برای مردم و تحولی مثل همهٔ نهادها طی تاریخ کلیسا و طی تاریخ مسیحیت. در قرون وسطا اعترافبه گناهان آمیزهای غریب بود از exomologesis و exagoreusis؛ و به همین دلیل است که پیش از هر چیز بر این دو موضوع تأکید کردم. قصد داشتم از آگوستینوس قدیس صحبت کنم و باید بگویم که در اعترافات جنبهای را مییابیم که همخوانی دارد با آنچه آبای یونانی exomologesis مینامیدند: آگوستینوس قدیس میخواست خودش را گناهکار نشان دهد یا نشان دهد که تا چه حد در جوانی گناهکار بوده است و قسعلیهذا؛ بهگمانم این نمایاندنِ گناهکاربودنش در انظار چیزی بسیار مهم در تحریر اعترافات است. البته جنبهای از exagoreusis نیز در آن وجود دارد چون میخواسته در آنچه در او و در شیوهٔ اندیشیدنش و شیوهٔ زندگیکردنش و غیره میگذرد تعمق کند. اما قطعاً دو تفاوت مهم وجود دارد. نخستین تفاوت بیشک این است که اعترافات را برای دوستانش نوشته بود. آگوستینوس قدیس به حلقهای از متفکران مسیحی تعلق داشت و در میلان با آنان زندگی میکرد و در هیپون که اعترافات را نوشت نیز حلقهٔ دیگری از دوستان داشت و این کتاب شرحی بود برای دوستان از شیوهٔ خاص او در metanoia [توبه]. این کار شبیه آن چیزی است که در برخی از مکاتب فلسفی یونان باستان مثلاً نزد اپیکوریها میگذشت. این شیوهٔ گفتنِ آنچه در شما میگذرد و زندگیتان و غیره به دوستانْ سنتی بود در مکاتب فلسفی و دومین نکته این است که تفاوت بسیار بزرگی وجود دارد میان آزمودن افکار در سنت زهدپیشگی اِواگریوس پونتیکوس که کاسیانوس آن را نمایندگی میکرد و موضوع اعترافات آگوستینوس قدیس. نه افکار یا logismoi یا cogitationes بلکه cordis affectus مورد توجه آگوستینوس قدیس بود، نه حرکات اندیشه بلکه حرکات قلب؛ و فکر میکنم این بسیار متفاوت است. بهگمانم سنت ادبی و فلسفی قطعاً بسیار مهمی در مسیحیت وجود دارد که هرگز دستکم تا پیش از جنبش ضد اصلاح دین نهادینه نشد. و بازگشت به آگوستینوس قدیس در مذهب کاتولیک غربی در ابتدای قرن هفدهم اهمیت cordis affectus را برجسته میکند. البته فکر میکنم این حکایت دیگری است.»
حجم
۱۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
حجم
۱۷۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه