دانلود و خرید کتاب من، پیش از تو جوجو مویز ترجمه مریم مفتاحی
تصویر جلد کتاب من، پیش از تو

کتاب من، پیش از تو

نویسنده:جوجو مویز
انتشارات:نشر آموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۳۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من، پیش از تو

کتاب من پیش از تو رمانی عاشقانه از جوجو مویز نویسنده انگلیسی است. داستان من، پیش از تو، داستان عشق عجیبی است که بین لوییزا و ویل جریان دارد. لوییزا دختر جوانی است که محتاج درآمد است و ویل، مرد ثروتمندی که می‌خواهد به زندگی‌اش پایان بدهد.

مریم مفتاحی با ترجمه‌ی روان کتاب من، پیش از تو لذت خواندن داستان زیبایی را به علاقه‌مندان رمان‌های عاشقانه هدیه داد. از روی کتاب من، پیش از تو در سال ٢٠١۶ فیلمی با همین عنوان با بازی امیلیا کلارک و سم کلفلین ساخته شد.

درباره‌ی کتاب من پیش از تو

کتاب من پیش از تو داستانی عاشقانه از زندگی لوییزا و ویل است. لوییزا دختر جوانی است که در تامین مخارج خانواده کمک می‌کند. او به تازگی کارش را از دست داده است و حالا به شدت دنبال کار می‌گردد. وقتی آگهی استخدام پرستاری از یک مرد جوان توانخواه را می‌بیند به مصاحبه می‌رود و موفق می‌شود که کار را هم بگیرد. اما از دلیل اصلی استخدام شدنش خبر ندارد. لوییزا حالا پرستار ویل است. ویل به دلیل تصادفی فلج شده است تصمیم گرفته که با خودکشی به زندگی‌اش پایان بدهد. مادرش، که از تصمیم او باخبر است، می‌خواهد با استخدام دختری جوان و زیبا به عنوان پرستار، به زندگی پسرش روح و طراوت ببخشد. اما لوییزا از این قضیه بی‌خبر است. کمی بعد او از این ماجرا باخبر می‌شود و تمام تلاشش را می‌کند که ویل را از تصمیمی که گرفته است، منصرف کند. با ازدواج نامزد سابق ویل با دوست صمیمی‌اش، حال ویل بدتر می‌شود و ...

کتاب من پیش از تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب من پیش از تو رمانی عاشقانه است. خواندن آن برای تمام دوست‌داران رمان و داستان‌های عاشقانه، جذاب است.

درباره‌ی جوجو مویز

جوجو مویز با نام کامل پائولین سارا جو مویز، در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن، انگلستان متولد شد. او در دانشگاه به تحصیل در رشته‌ی روزنامه‌نگاری پرداخت. جوجو مویز از سال ۲۰۰۲ شروع به نوشتن رمان‌های عاشقانه کرد. آثار او در سراسر دنیا خواننده دارد و به بیش از یازده زبان مختلف ترجمه شده‌اند. معروفیت او در ایران به دلیل انتشار کتاب من پیش از تو بود که تا به حال بارها تجدید چاپ شده است. از کتاب‌های مشهور او که به زبان فارسی هم ترجمه شده‌اند می‌توانیم به من، پیش از تو، پس از تو، میوه‌ی خارجی، دختری که رهایش کردی، یک به علاوه‌ی یک و باز هم من اشاره کرد.

جملاتی از کتاب من پیش از تو

روزم مثل همیشه شروع شده بود. هر آدمی که می‌شناختم از صبح دوشنبه بدش می‌آمد، ولی من چندان اهمیتی نمی‌دادم. دوست داشتم صبح زود به کافه باترد بان بروم، کتری بزرگ مخصوص چای را در آن گوشه روشن کنم، جعبه‌های شیر و نان را از حیاط خلوت بیاورم و همین‌طور که آماده‌ی شروع کار می‌شوم با فرانک گپ بزنم.

از هوای دم‌کرده‌ی کافه که بوی ژامبون می‌داد، خوشم می‌آمد، درِ کافه هم مرتب باز و بسته می‌شد و جریان لطیفی از هوای سرد به داخل می‌وزید. صدای حرف می‌آمد و بعد هم سکوت برقرار می‌شد. رادیوی فرانک تصاویری از گوشه‌ای برای خودش می‌خواند. کافه‌ی شیکی نبود ـ دیوارهایش را مناظر قلعه‌ی روی تپه پوشانده بود، میزها هنوز رویه‌ی فورمیکا داشتند. از وقتی هم من شروع به کار کردم فهرست خوردنی‌ها، غیر از کیک شکلاتی که اضافه شد، هیچ تغییری نکرده بود.

اما بیش از همه، مشتری‌ها را دوست داشتم. کو و آنجلو لوله‌کش که هر صبح می‌آمدند و سربه‌سر فرانک می‌گذاشتند که گوشت‌ها را از کجا آورده است. خانم قاصدک را خیلی دوست داشتم، این اسم را به‌خاطر خرمن موهای سفیدش گذاشته بودیم. از دوشنبه تا پنجشنبه می‌آمد و تخم‌مرغ و سیب‌زمینی سرخ‌کرده می‌خورد. می‌نشست و روزنامه‌های رایگان می‌خواند و دو فنجان چای می‌نوشید. همیشه سعی می‌کردم سر حرف را با او باز کنم. حدس می‌زدم تنها مکالمه‌ای است که پیرزن در طول روز دارد.

گردشگران وقتی به قلعه می‌آمدند یا برمی‌گشتند، سر راهشان به کافه می‌آمدند. بچه مدرسه‌ای‌های جیغ‌جیغو بعد از تعطیلی مدرسه سری می‌زدند، از اداره‌های محل هم مشتری‌های دائمی داشتیم و من همه و همه را دوست داشتم. نینا و شری که آرایشگر بودند میزان کالری تمام اقلام کافه را دقیق می‌دانستند. حتی از دست مشتری‌های بدقلقی مثل زن موقرمزی که فروشگاه اسباب‌بازی‌فروشی را می‌گرداند و دست‌کم هفته‌ای یک‌بار سر باقی پولش جروبحث راه می‌انداخت، ناراحت نمی‌شدم.

چه چیزها که سر آن میزها ندیدم؛ دوستی‌هایی که شروع شدند یا خاتمه یافتند، زن و شوهرهای سابقی که بچه‌هایشان را تحویل هم می‌دادند. والدینی که حوصله‌ی آشپزی نداشتند، و با این که احساس گناه می‌کردند، نفس راحت هم می‌کشیدند. شادی درونی مستمری‌بگیرها وقتی برای صبحانه، غذاهای سرخ‌کردنی می‌خوردند. همه‌جور آدم می‌آمد و بیشترشان هم یکی دو کلام با من حرف می‌زدند، شوخی می‌کردند یا سفارشاتی در مورد چای داغ می‌دادند. بابا همیشه می‌گفت هرگز نمی‌تواند حدس بزند حرف بعدی من چه خواهد بود، اما این چیزها اصلاً در کافه مطرح نبود چون احتمال هر حرفی وجود داشت.

فرانکی، صاحبِ کافه، از من راضی بود. خودش ذاتا آدم آرامی بود. می‌گفت حضور من در کافه موجب سرزندگی است و شور و نشاط می‌بخشد. یک‌جورهایی انگار داشتم در مشروب‌فروشی کار می‌کردم، فقط خبری از دعوای آدم‌های مست نبود.

تا این‌که آن‌روز، بعد از ناهار، تازه اوج شلوغی را پشت سر گذاشته بودیم و کافه داشت خلوت می‌شد که فرانکی از پشت اجاق رومیزی بیرون آمد، همین‌طور که دستش را با پیش‌بند پاک می‌کرد، جلو رفت و علامت «تعطیل» را برگرداند و رو به خیابان قرار داد.

معرفی نویسنده
عکس جوجو مویز
جوجو مویز

جوجو مویز، نویسنده رمان مشهور من پیش از تو، در ۴ اکتبر ۱۹۶۹ در میدستون انگلستان به دنیا آمد. در دوران کودکی، مویز کتاب ولوت ملی اثر انید باگنولد را خواند و خواندن این کتاب باعث شد او در دوران کودکی احساس کند می‌تواند به چیزهایی بزرگ‌تر از آن‌چه در آن زمان فکر می‌کرد، دست‌ پیدا کند.

Zahrahy
۱۳۹۸/۰۲/۰۱

ی زمانی کتاب های م. مودب پور میخوندیم وقتی دبیرستانی بودیم. و بعده ها بهمون گفتن اونا کتاب زرد به شمار میان. ولی الان میبینم این کتاب هم دقیقا مقل هموناست. حتی اونا داستان های جالب تری داشتند مثل یلدا

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۵/۱۲/۰۵

داستان مرد متمول ، باهوش، موفق و فعالیه که در اثر یه تصادف از گردن به پایین فلج میشه. و دختر پر شر و شور و پر انرژی ای که به علت فقر مالی پرستاری از این مردو به عهده

- بیشتر
farez
۱۳۹۶/۱۰/۲۵

یک سالی هست که کل آثار مویز رو خوندم ولی بازم فکر میکنم با اختلاف بهترین کارش همین من پیش از تو باشه. یعنی هست. میشه گفت یک به علاوه یک هم، یک روند آرام و دل پذیر داشت مثل

- بیشتر
سپیده
۱۳۹۵/۱۲/۰۶

البته رمان داستانی جذاب است،که گرچه عشق موضوع اصلی آنست،اما عاشقانه نیست! آسوشیتدپرس،درباره ی این رمان می نویسد: بعضی کتاب ها را نمی توان زمین گذاشت!! کتاب هایی وجود دارند که آدم در حدی شخصیت هایش می شود که دوست ندارد

- بیشتر
Hedy-lamarr
۱۳۹۸/۰۳/۲۶

هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چیه؟ تبلیغ اون موسسه تو سویس که در ازای پول بیمارای نا علاج رو میکشه؟ دانلود کردم ارزششو نداشت افسردم کرد.

💕Adrien💕
۱۳۹۹/۱۰/۱۰

پدرم این کتاب را دارد و بسیار آن را داستان خوبی میداند👍👍👍👍

ƒaɾʑaŋҽɧ
۱۳۹۵/۱۲/۰۵

من کتاب رو نخوندم ولی فیلمشو دیدم. قشنگ بود. فیلم به اسم me before youهست. با بازی امیلا کلارک.

k_1921_F
۱۳۹۸/۰۳/۱۳

بهتون پیشنهاد میدم واسه خوندن کتاب اول فیلمش ببینین بعدا شروع به خوندن کتاب کنین. ...دوستان کسانی که از کتابهای خانوم جوجو مویز استقبال میکنن کتاب دختری که رهایش کردی رو حتما بخونن

🍃بانو🌼
۱۳۹۸/۰۱/۱۴

داستانش کشش و جاذبه خاصی داشت ترجمه خیلی خوبی هم داشت من فقط همین یک جلد رو پسندیدم و ادامه کتاب مثل پس از تو و.... فقط از جذابیت داستان کاسته بود درست مثل همون فیلم و سریال هایی که تا

- بیشتر
nwshak
۱۳۹۷/۰۴/۲۹

از صبح خوندنشو شروع کردم و ساعت4صبح تموم شد فوق العاده بود از اون دسته کتاباست که هم باهاش گریه میکنی و هم میخندی! پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش

وقتی وارد دنیای جدیدت شوی، اولش کمی احساس ناراحتی خواهی کرد. آدم‌ها وقتی از منطقه‌ی امن خودشان بیرون می‌آیند، همیشه احساس سردرگمی می‌کنند.
Ali Ebrahimi
به تو نمی‌گویم از ساختمان چندطبقه بپر پایین یا کنار نهنگ‌ها شنا کن یا این‌جور کارها (گرچه ته دلم دوست دارم از این کارها بکنی)، اما جسورانه زندگی کن، در زندگی‌ات شجاعت به خرج بده. تلاش خودت را بکن. یک‌جا ننشین.
کاژه
ـ کلارک، گاهی تو تنها انگیزه‌ای هستی که صبح به امیدش چشم باز می‌کنم.
نارسیس
اصلاً نمی‌دانستم که موسیقی می‌تواند قفل وجود آدم را باز کند، آدم را به جایی ببرد که حتی آهنگسازش هم انتظارش را ندارد.
جَوَنده‌ی‌کتاب👒
وقتی وارد دنیای جدیدت شوی، اولش کمی احساس ناراحتی خواهی کرد. آدم‌ها وقتی از منطقه‌ی امن خودشان بیرون می‌آیند، همیشه احساس سردرگمی می‌کنند.
Ali Ebrahimi
خانواده‌ی ما ادعا می‌کرد با یک لیوان چای می‌تواند همه‌چیز را بین خود حل‌وفصل کند.
جَوَنده‌ی‌کتاب👒
گاهی اوقات ـ وقتی زندگی زناشویی‌ام یک‌جورایی بیش از انتظارم به همزیستی تبدیل شد ـ باغچه‌ی خانه پناهگاه من شد، اوقاتی که مملو از شادی بود.
dianaz
موضوع این است که من حس می‌کنم می‌تواند زندگی خوبی باشد. حس می‌کنم در کنار تو شاید واقعا زندگی خیلی خوبی باشد. ولی سبک زندگی من نیست. من مثل این‌هایی که تو با آن‌ها صحبت کردی نیستم. این‌جور زندگی را نمی‌خواهم. ذره‌ای به زندگی مطلوبم شبیه نیست.
arezo
وقتی ناخواسته به یک زندگی کاملاً جدید رانده می‌شوی ـ یا بهتر است بگوییم به زور به زندگی فرد دیگری تحمیل می‌شوی و تماشاچی لحظات زندگی‌اش می‌شوی ـ کارت به جایی می‌کشد که با خودت فکر کنی واقعا چه کسی هستی. یا از نظر دیگران چه‌جور آدمی هستی.
جَوَنده‌ی‌کتاب👒
لیسا سلیقه‌ی خوبی داشت، وسایل، لباس، دکوراسیون. هر چیزی را می‌توانست خوشگل و زیبا کند. جلوی خودم را گرفتم تا نگویم هر کسی کیف پولی به عمق معدن الماس داشته باشد، می‌تواند هر چیزی را خوشگل و زیبا کند.
feri
ـ پاریس. بیرون کافه‌ای توی لو ماره می‌نشستم و قهوه می‌خوردم با کروسان گرم و کره بدون نمک و مربای توت‌فرنگی. ـ لو ماره؟ ـ ناحیه‌ی کوچکی در قلب پاریس. پر از خیابان‌های سنگ‌فرش‌شده و آپارتمان‌های تنگ هم، مردهای شوخ‌وشنگ و یهودیان ارتودوکس و زن‌های پیری که روزی شبیه برژیت‌باردو بودند. تنها جایی هست که می‌شود ماند.
جَوَنده‌ی‌کتاب👒
موضوع این است که من حس می‌کنم می‌تواند زندگی خوبی باشد. حس می‌کنم در کنار تو شاید واقعا زندگی خیلی خوبی باشد. ولی سبک زندگی من نیست. من مثل این‌هایی که تو با آن‌ها صحبت کردی نیستم. این‌جور زندگی را نمی‌خواهم. ذره‌ای به زندگی مطلوبم شبیه نیست.
arezo
خودت را از هر چیزی محروم می‌کنی فقط با این فکر که اهلش نیستی.
مهرانه محمدزاده

حجم

۳۹۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۳۴ صفحه

حجم

۳۹۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۳۴ صفحه

قیمت:
۱۶۵,۵۰۰
۱۱۵,۸۵۰
۳۰%
تومان