دانلود و خرید کتاب من پیش از تو جوجو مویز ترجمه مهدی صائمی

معرفی کتاب من پیش از تو

جوجو مویز درباره این اثر خود می‌گوید: «من پیش از تو» بامفهوم‌ترین کتابی است که تابه‌حال نوشته‌ام. این کتاب نخستین‌بار در در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا به چاپ رسید و بازخوردهای مثبت بسیاری را از سراسر جهان شاهد گشت.

یو اس ای تودی و نیویورک تایمز هر دو این کار را ستودند و حتی منتقد نیویورک تایمز گفت: «وقتی این رمان را تمام کردم، نمی‌خواستم آن را نقد کنم؛ می‌خواستم دوباره آن را بخوانم». نهایتاً هم در ۳ ژوئن ۲۰۱۶ فیلمی بر اساس این رمان به کارگردانی تیا شروک و بازی امیلیا کلارک و سم کلفلین در نقش‌های اصلی، توسط برادران وارنر اکران شد.

«من پیش از تو» را می‌توان محبوب‌ترین کتاب «جوجو مویز» در ایران نامید که به مدت ۱۲ هفته جزء کتاب‌های پرفروش «نیویورک تایمز» بود. لوئیزای ۲۶ ساله که یک دختر معمولی است شغل خود را از دست می دهد و پس از تلاشهایی برای یافتن کار، پرستار جوان معلولی به نام ویل می‌شود. جوان اوضاع روحی مساعدی ندارد اما لوئیزا به تدریج می تواند رابطه خوبی با او برقرارکند.... همیشه کارهای معقول و هوشمندانه را اول کاترینا انجام می‌داد، علی‌رغم اینکه او هجده‌ماه از من کوچک‌تر بود. هر کتابی که من می‌خواندم او قبل از من خوانده بود، هر مطلبی را که من سر میز شام می‌گفتم او از قبل می‌دانست. تنها کسی بود که می‌دانم واقعاً امتحان را دوست دارد. اگرچه بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم تنها کاری که ترینا بلد نیست انجام بدهد ست کردن لباس است. او از آن نوع دخترهایی است که همیشه پلیور و جین می‌پوشد. شلوار جینش را همیشه اتو می‌کند. پدرم به من می‌گوید «تافته جدا بافته هستی». چون هرچه به ذهنم می‌رسد می‌گویم، می‌گوید من شبیه عمه لی‌لی هستم، کسی که هرگز ندیدم. خب اینکه با کسی که هیچ‌وقت ندیده‌ای مقایسه شوی یه‌کم عجیب است. من اگر با چکمه‌های بنفش از پله‌ها پایین بیایم بابا به مامان سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «عمه لی‌لی را با چکمه‌های بنفش به خاطر داری؟ ها؟» سپس مامان هم تایید می‌کند و می‌خندد مثل‌اینکه یک لطیفهٔ بامزهٔ مرموز شنیده است. مامان به من می‌گوید «شاهکار»، تقریباً روش مؤدبانه‌ای بود که بگوید تیپ زدن مرا دوست ندارد. اما غیراز دورهٔ کوتاه نوجوانی هرگز دوست نداشتم شبیه ترینا یا هیچ‌کدام از دخترهای مدرسه باشم.

معرفی نویسنده
عکس جوجو مویز
جوجو مویز

جوجو مویز، نویسنده رمان مشهور من پیش از تو، در ۴ اکتبر ۱۹۶۹ در میدستون انگلستان به دنیا آمد. در دوران کودکی، مویز کتاب ولوت ملی اثر انید باگنولد را خواند و خواندن این کتاب باعث شد او در دوران کودکی احساس کند می‌تواند به چیزهایی بزرگ‌تر از آن‌چه در آن زمان فکر می‌کرد، دست‌ پیدا کند.

آسمان
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

بالاخره من هم نتونستم در برابر وسوسه ی "جوجو مویز خوانی" مقاومت کنم.😅 مدت ها بود این کتاب جلوی چشمم بود و هربار میگفتم نه بیخیال جوجو مویز سطح پایین مینویسه. این نظر رو به خاطر خوندن "دختری که رهایش کردی"

- بیشتر
قاصدک!
۱۴۰۱/۰۲/۲۶

بعضی کتابها اونقدر منو به عمق خودشون میبرن که حتی نمیخام قبول کنم که تمام این حرف ها، احساسات، عشقها، شکست ها، اتفاقات و هرچیز دیگه، صرفا نوشته‌ی یک نویسنده پشت لپ‌تاپ بوده. همش فکر میکنم که واقعا ویل وجود داره

- بیشتر
کتاب باز
۱۳۹۹/۰۱/۱۷

من تا نصفش خوندم. جرئت ندارم پایانش را بخونم. ولی تا همون نصفه اش خیلی خیلی قشنگ بود❤

feri
۱۳۹۷/۰۷/۱۲

عالی بود و غم انگیز

نازبانو
۱۳۹۷/۰۵/۱۳

تولد جوجو مبارک💃💃💃💃💐💐💐👏👏👏👏🎶🎶🎶🎊🎊🎇🎆🎉 امیدوارم کتابای بیشتری بنویسه 😍😍😍

aseman
۱۳۹۸/۱۲/۲۳

داستان جذاب و قشنگه خیلی با خودم جنگیدم که به خودم بفهمونم که اگر داستان مطابق میل من نیست دلیل بر این که داستان خوبی نداره نمیشه من پیشنهاد میکنم کتاب رو بخونید و فکر کنید بهش هر کدوم از ما اگر

- بیشتر
kamrang
۱۳۹۷/۰۸/۲۶

کتاب زیبا و تلخی بود ماجرای یک عشق متفاوت و ناراحت کننده

H
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

اواخر داستان میفهمیم که(من) توی اسم کتاب کیه، ویل قبل از کلارک یا کلارک قبل از ویل. شرایط و محدودیت ها و حس های ویل بنظرم خوب و درست و تأثیر گذار نویسنده انتقال داده بود. وقتی اطرافیانش میخوان خوشحالش

- بیشتر
مریم
۱۳۹۸/۰۶/۱۵

خیلی خوب خواننده رو درگیر موضوع میکنه...طوری که همش قیافه ویل اخلاقش جلو نظرت باشه...نویسنده خوبیه

zohreh
۱۳۹۹/۰۵/۳۰

۱۳. کتابی بود که از شدت بیکاری و صرفا برای اینکه حالا یه چیزی بخونم انتخابش کردم اما نمیشه گفت پشیمون شدم!! شخضا طرفدار این چنین کتابهایی نیستم اما نویسنده تا خوندن جلد٣ هم منو ترغیب کرد. اکثرا فیلمشو دیدیم و تاحدودی درجریان

- بیشتر
هیچ‌چیز دیگری این‌قدر که تو مرا خوشحال می‌کنی خوشحال نمی‌کند.
-Dny.͜.
(من به این عقیده رسیده بودم که خداوند، خدای مهربان، درد و رنج‌های ما را می‌فهمد و گناهان ما را می‌بخشد.)
-Dny.͜.
نمی‌دانستم که موسیقی می‌تواند چیزهایی را در درون انسان باز کند و انسان را به جایی ببرد که حتی آهنگسازش هم تصورش را نمی‌کرده است.
-Dny.͜.
تو تنها چیزی هستی که باعث می‌شوی بخواهم هرروز صبح بیدار شوم.»
-Dny.͜.
ترینا آرام گفت «اگر فکر کردی که از این به بعد با اون لیست احمقانه‌ات کمکت می‌کنم کور خوانده‌ای.» «خیلی خب. من اصلاً به کمکت احتیاج ندارم مفت‌خور.» این را گفتم و مجلهٔ رادیو تایمز را که بابا به طرفم پرت کرد جاخالی دادم.
-Dny.͜.
می‌گویند وقتی کسی به سن‌وسال خاصی می‌رسد به گل و گیاه علاقه‌مند می‌شود، فکر کنم این حقیقت داشته باشد. احتمالاً این مطلب به چرخهٔ عظیم زندگی ربط دارد. رشد دوبارهٔ گیاهان بعد از زمستانی غمبار چیزی شبیه معجزه است، نوعی لذت در تفاوتی که هرسال وجود دارد، راهی که طبیعت برای نشان دادن بخش‌های متفاوتی از باغ در بهترین شکلش انتخاب می‌کند.
Rara,the real snowwhite
موسیقی باعث می‌شد که تصوراتم به‌جاهای غیرقابل‌باوری برود
-Dny.͜.
اما اگر واقعاً عاشق کسی هستی وظیفه داری که پیشش بمانی؟ به او کمک کنی تا از افسردگی و غم عبور کند؟ در بیماری یا سلامتی، در همهٔ شرایط؟
aseman
«مطمئنی چیزی نمی‌خواهی برایت بیاورم عزیزم؟» مامان در کنارم با یک فنجان چای ایستاده بود. هیچ‌چیزی در خانهٔ ما نبود که نشود با یک لیوان چای حل‌وفصلش کرد.
-Dny.͜.
بابا می‌گوید چهرهٔ متفکرانهٔ من وقتی نمایان می‌شود که می‌خواهم به دستشویی بروم.
-Dny.͜.
تو مرا خوشبخت می‌کنی، حتی در بدترین وضعیت. من ترجیح می‌دهم با تو باشم حتی با تویی که فکر می‌کنی نابود شده‌ای تا این‌که با کس دیگری در این دنیا.
آسمان
خاطرم هست به ستاره‌ها خیره شده بودم، حس می‌کردم که در عمق بی‌نهایت‌شان گم‌شده‌ام و زمین به‌آرامی دور سرم درست مثل عرشهٔ یک کشتی، در حال چرخیدن است.
آسمان
او خودش است و تغییری نخواهد کرد. تو نمی‌توانی مردم را از چیزی که هستند تغییر دهی.
Fatemeh Ka
«فقط یک‌دقیقه صبر کن کلارک.» در صندلی‌ام چرخیدم. صورت ویل در تاریکی بود و نمی‌توانستم آن را خوب ببینم. «فقط صبر کن. فقط یک‌دقیقه.» حالت خوبه؟ نگاهم پایین‌تر آمد و به صندلی‌اش نگاه کردم، ترسیده بودم که حتماً کاری را اشتباه انجام داده‌ام و جایی از بدنش در صندلی فشرده یا گیرکرده باشد. «من حالم خوبه. فقط...» می‌توانستم ببینم که رنگ گردنش به نسبت کت‌وشلوار تیره‌اش کاملاً تغییر کرده است. «الآن نمی‌خواهم بروم داخل. فقط می‌خواهم همین‌جا بنشینم و مجبور نباشم فکر کنم که ...» آب دهانش را قورت داد. حتی در آن تاریکی هم مشخص بود که خیلی دارد به خودش فشار می‌آورد. «من فقط...فقط می‌خواهم حس مردی را داشته باشم که در یک کنسرت شرکت کرده و یک دختر قرمزپوش هم همراهش بوده. حداقل برای چند دقیقه دیگر.» دستگیره در را ول کردم. «حتماً.»
*m*
منظورم این است که جسورانه زندگی کن. خودت را به جلو هل بده. راکد نباش.
حلماء
یک دوست اگر در خودش عشق داشته باشد هنوز هم می‌تواند حس کند که می‌تواند راهش را ادامه دهد. ولی بدون عشق، ممکن است هزاران بار غرق شود.
Fatemeh Ka
او خیلی آرام گفت: «بله شدم. بله عاشق شدم.» همین‌که متوجه شدم چی گفتم آرزو کردم که ای‌کاش نگفته بودم.
Rara,the real snowwhite
«کلاً زندگی زرده و تو فقط باید ازش لذت ببری!»
Sina
«من هرگز و هرگز در مورد گذشته و کارهایی که کرده‌ام پشیمان نخواهم بود. چون وقتی انسان گرفتار چنین مشکلاتی می‌شود، خاطرات تنها چیزهایی هستند که می‌توانی به آن‌ها فکر کنی.»
Hossein shiravand
برگ برنده با او بود چراکه دیگر هیچ‌چیز برای از دست دادن نداشت،
Hossein shiravand

حجم

۴۱۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۱۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان