دانلود و خرید کتاب من پیش از تو جوجو مویز ترجمه شیدا رضایی

معرفی کتاب من پیش از تو

کتاب من پیش از تو رمانی مشهور و جنجالی از جوجو مویز نویسنده‌ی انگلیسی است. اثری که در خلال داستان ساده‌اش تمام‌قد به عشق، زندگی و شور زنده بودن می‌پردازد و مخاطب را وامی‌دارد نگاهی به زندگی خودش بیندازد و از خودش بپرسد واقعاً زندگی می‌کند یا صرفاً روزها را پشت هم می‌گذراند؟ این رمان به سرعت در جهان به شهرت رسید، تبدیل به فیلم شد و از سراسر دنیا مخاطبان زیادی پیدا کرد.

رمان من پیش از تو با ترجمه شیدا رضایی توسط نشر مصدق با همکاری انتشارات جامی منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. نسخه الکترونیکی این رمان با فرمت epub در طاقچه منتشر شده که در مقایسه با فرمت pdf قابلیت‌های بیشتری برای مطالعه ارائه می‌دهد.

درباره کتاب عاشقانه من پیش از تو اثر جوجو مویز

همان‌طور که گفته شد، رمان من پیش از تو اثری در ستایش عشق است. عشق که خمیرمایه‌ی اصلی زندگی است و غیابش زندگی را به زنده‌ماندن تقلیل می‌دهد. لوئیزا کلارکِ بیست‌وشش‌ساله، دختری معمولی است که در خانواده‌ای از قشر ضعیف زندگی می‌کند. لوئیزا جهان محدودی دارد و خیلی از چیزها را تجربه نکرده، بااین‌حال دختری شاد و سرزنده است که تسلیم غم نمی‌شود. مشکل اصلی لوئیزا شغل است؛ او مدام از کاری به کار دیگر می‌رود و کارهایش را یکی‌یکی از دست می‌دهد. آخرین باری که لوئیزا بیکار می‌شود، شغل خوبی سر راهش قرار می‌گیرد. به او پیشنهاد می‌شود به‌عنوان پرستار ویلیام ترینر، مشغول به کار شود.

ویلیام پسر جوان ثروتمندی است که در یک حادثه‌ی ناگهانی قدرت حرکتش را از دست داده و معلول شده است. ویل می‌خواهد اتانازی کند و علاقه‌ای به ادامه‌ی زندگی ندارد ولی حضور لوئیزای شاد و سرزنده زندگی تیره و تار ویل را تحت تاثیر قرار می‌دهد. ویل و لوئیزا هر دو احساسات جدیدی را تجربه می‌کنند و لوئیزا فرصت پیدا می‌کند که مرزهای جهان محدودش را جابه‌جا کند و معنای زندگی را بهتر بفهمد.

کتاب من پیش از تو همان‌طور که خواندید داستان ساده‌ای دارد، پس چرا انقدر مورد استقبال قرار گرفته است؟ در مورد دلیل محبوبیت این رمان عاشقانه می‌شود دلایل مختلفی را ذکر کرد. اول این‌که همه‌ی ما گاهی‌اوقات نیاز داریم یک نفر به ساده‌ترین شکل ممکن، مفاهیم اصلی زندگی را به‌مان یادآور کند، دوم شیوه‌ی روایت روان و صمیمی مویز است که سعی نمی‌کند داستانش را با ابهام و پیچیدگی عمیق جلوه دهد و در نهایت این‌که من پیش از تو بدون این‌که خواننده‌اش را خسته کند، او را به دل داستانی گیرا می‌برد. داستانی که به ما نشان می‌دهد زندگی در گذر است و باید از کوچکترین لحظه‌ها استفاده کرد و عاشق شد و شور و هیجان را چشید.

من پیش از تو افتخارات زیادی در کارنامه دارد؛ هفته‌ها در لیست پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز قرار داشت، دست‌مایه‌ی ساخت یک فیلم محبوب قرار گرفت و در سراسر دنیا به زبان‌های زیادی ترجمه شد و بسیار فروخت. منتقدان نقدهای بسیاری در ستایش یا انتقاد از کتاب نوشتند و نشریه‌ها هم مطالب مختلفی در موردش چاپ کردند.

خواندن و دانلود کتاب من پیش از تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

من پیش از تو را اثری برای علاقه‌مندان و دنبال‌کنندگان آثار عاشقانه دانسته‌اند، بااین‌حال حتی کسانی که داستان‌های عاشقانه را دوست ندارند هم ممکن است با این اثر ارتباط خوبی برقرار کنند. ویژگی برجسته‌ی اثر مویز این است که همذات‌پنداری خواننده را برمی‌انگیزد و او را به خلسه‌ای دلنشین فرو می‌‌برد.

چرا باید من پیش از تو با ترجمه شیدا رضایی را بخوانیم؟

جریان زندگی روزمره قدرت زیادی دارد؛ گاهی‌وقت‌ها به خودمان می‌آییم و می‌بینیم که آن‌قدر در کارهای روتین غرق شده‌ایم و تن به سرعت زندگی در دنیای مدرن داده‌ایم که دیگر فرصت نداریم به خودمان نگاه بیندازیم و احساسات خوب و شیرین را تجربه کنیم. کتاب من پیش از تو همین چیزهای ساده را به یادمان می‌آورد. همین که عشق بورزیم، زندگی کنیم و فرصت تجربه‌کردن را از دست ندهیم. این داستان عاشقانه گاهی به مثابه‌ی یک آینه عمل می‌کند و به ما کمک می‌کند در مورد وضعیت خودمان بازنگری کنیم. در ضمن من پیش از تو را نمی‌شود اثری صرفاً عاشقانه دانست، بلکه درون‌مایه‌ی پررنگ این اثر امید و زندگی کردن است.

‌درباره جوجو مویز؛ نویسنده کتاب

پائولین سارا جو مویس یا جوجو مویز سال ۱۹۶۹ در لندن متولد شد. او کودکی جالب و پرماجرایی را پشت سر گذاشت و بعد وارد حرفه‌ی روزنامه‌نگاری شد. مویز مدتی بعد اولین کتابش را نوشت و کتاب بعدی و کتاب بعدی. سه کتاب اول او به در بسته‌ی ناشرها خوردند و رد شدند، ولی در سال ۲۰۰۲، درست جایی که مویز دیگر داشت ناامید می‌شد، اولین اثرش به چاپ رسید.

سرپناه بارانی اولین ردپای مویز در دنیای نویسندگی بود و بعد کتاب‌های بعدی پا به دنیا گذاشتند. بیشتر آثار مویز محبوب شدند اما آن اثری که مویز را به قله برد و به شهرتی جهانی رساند، من پیش از تو بود. من پیش از تو نام مویز را به گوش جهان رساند و برایش جوایز زیادی به ارمغان آورد.

فهرست کتاب‌های جوجو مویز:

باران پناه دهنده (۲۰۰۲)، میوه خارجی (۲۰۰۳)، مرکز فروش طاووس (۲۰۰۴)، کشتی عروس ها (۲۰۰۵)، خلیج نقره‌ای (۲۰۰۷)،موسیقی شب (۲۰۰۸)، اسب رقاص (۲۰۰۹)، آخرین، نامه از معشوقت (۲۰۱۰)، من پیش از تو (۲۰۱۲)، ماه عسل در پاریس (۲۰۱۲)، دختری که رهایش کردی (۲۰۱۲)، یک به علاوه یک (۲۰۱۴)، پس از تو (۲۰۱۵)، تک و تنها در پاریس، (۲۰۱۷)، باز هم من (۲۰۱۸) و بخشنده ستاره‌ها (۲۰۱۹).

نظرات افراد یا مجله‌های مشهور درباره کتاب

من پیش از تو مثل هر اثر پرفروش دیگری، واکنش‌های زیادی برانگیخت. نشریات و منتقدان و نویسندگان درباره‌ی این اثر نظرات متفاوتی دادند. در ادامه بعضی از این نظرات را نقل می‌کنیم.

نیویورک‌تایمز: «نویسنده‌ی این کتاب خواننده را در موقعیتی قرار می‌دهد که اشک‌ریزان بخواند و جلو برود...»

امیل اریش کستیر: «من پیش از تو خواننده را غافل‌گیر می‌کند، سوزناک و تاثیرگذار و امیدبخش است؛ کتابی که تا دیروقت بیدار می‌مانید و صفحه به صفحه جلو می‌روید و نمی‌توانید زمین بگذاریدش.»

یواِس‌اِی تودی: «زنده و غیرقابل پیش‌بینی.»

آسوشیتدپرس: «بعضی کتاب‌ها را نمی‌توان زمین گذاشت، توصیه‌ی ما این است که کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمال کاغذی فروخت.»

پابلیشرز ویکلی: «رمانی خواندنی، مسحور کننده و منطبق با نیازهای دنیای امروز.»

بوک‌پیچ: «داستانی پراحساس و خوش‌ساخت که به ما یاد می‌دهد برای شروع یک زندگی واقعی هیچ وقت دیر نیست.»

مقایسه ترجمه‌ها از این رمان و معرفی بهترین ترجمه من پیش از تو

کتاب من پیش از تو در ایران ترجمه‌های مختلفی دارد. ترجمه‌ی مریم مفتاحی در نشر آموت، فاطمه بارانی در نشر ۳۶۰ درجه، فاطمه امینی در نشر شاپیگان کتاب، محمدرضا کمالی در نشر ندای معاصر، زهرا چفلکی در نشر روزگار و ترجمه‌ی شیدا رضایی در انتشارات جامی.

در بین این ترجمه‌ها ترجمه‌ی شیدا رضایی به دلیل روانی، وفاداری به متن، انتخاب واژگان و انتقال حس و حال داستان به مخاطب فارسی‌زبان، بهترین ترجمه به شمار می‌رود؛ در این ترجمه بیشتر از هر اثر دیگری می‌توانید به مویز نزدیک شوید. ترجمه‌ی مریم مفتاحی هم زبان ساده و روانی دارد و نسبتاً به جهان مویز نزدیک شده است، ولی بعضی از ترجمه‌های دیگر نتوانسته‌اند لطافت و روح اثر مویز را به خواننده انتقال دهند و سادگی رمان در روند ترجمه از بین رفته است.

رمان من پیش از تو را بخوانیم یا فیلمش را ببینیم؟

فیلم من پیش از تو در محبوبیت و شهرت نه‌تنها دست‌کمی از کتابش ندارد، بلکه یکی از نردبان‌های کتاب برای رسیدن به قله‌ی شهرت بود. این فیلم با بازی درخشان امیلیا کلارک در نقش لوئیزا به‌سرعت مخاطبان زیادی به خودش جلب کرد. در مورد تفاوت‌های فیلم و کتاب من پیش از تو باید بگوییم اگرچه فیلم کاملاً منطبق بر کتاب ساخته شده، اما به دلیل تفاوت‌های اساسی مدیوم سینما و ادبیات، کارگردان نتوانسته تمام جزئیات کتاب را به تصویر بکشد و خط داستانی اصلی را انتقال داده است. اما اگر می‌پرسید اول به سراغ کدامشان برویم؟ ما توصیه می‌کنیم کتاب را بخوانید؛ کتاب سرشار از جزئیات جذاب است و می‌تواند شما را در دنیای خیال غرق کند. در این صورت قطعاً از تماشای فیلم هم لذت بیشتری می‌برید.

علت محبوبیت این کتاب چیست؟

علت محبوبیت رمان من پیش از تو پرداختن به زیبایی‌های زندگی است. مخاطبان دنیای امروز غالباً افرادی هستند که در سرعت زندگی حل شده‌اند و مدام در انتظار رسیدن آینده‌ای برای شروع زندگی‌اند. در حالی که زندگی همین‌جا و در همین لحظه‌هاست و قرار نیست از تاریخ خاصی شروع شود. در ضمن کتاب من پیش از تو سراسر امید و تشویق به زیبا زندگی کردن و قدر لحظه‌ها را دانستن است. شاید دلیل محبوبیت این بوده که این کتاب به مخاطب تلنگر می‌زده که زندگی ساده، در جریان و زیباست.

من پیش از تو مناسب کدام رده سنی است؟

این کتاب برای گروه سنی بزرگسال مناسب است؛ فرقی هم ندارد بیست‌ساله یا شصت‌ساله. در هر صورتی این کتاب می‌تواند خواننده‌اش را در آرامشی لذت‌بخش غرق کند و بدون اینکه ذهنش را با پیچیدگی‌های داستانی درگیر کند، او را دنبال خود بکشاند.

پایان داستان من پیش از تو چه اتفاقی می‌افتد؟

هشدار: پاراگراف زیر پایان این کتاب را فاش می‌کند.

یکی از نقاط قوت کتاب من پیش از تو، پایان‌بندی غیرمنتظره‌ی آن است؛ پایانی که ما از یک داستان شیرین عاشقانه انتظار نداریم. شاید بسیاری معتقد باشند کتاب تلخ تمام می‌شود و به سرانجام نمی‌رسد، ولی وقتی کتاب را بخوانید می‌بینید که امید در کلمه به کلمه جریان دارد و بعد از بستن کتاب دلتان می‌خواهد نفس عمیقی بکشید و عشق را تجربه کنید.

‌نقد کوتاه کتاب

یکی از نقدهای پرتکراری که بر این کتاب شده است، عامه‌پسند بودن یا زرد بودن آن است. بسیاری معتقدند این داستان‌های عاشقانه که بین دختری فقیر و پسری ثروتمند رخ می‌دهد داستان‌هایی خیالی‌اند که به درد نوجوان‌ها می‌خورند. بااین‌حال نمی‌شود هر داستان عامه‌پسندی را زرد خواند؛ طبق نظر بسیاری از منتقدان ذهن ما گاهی به خواندن داستان‌های ساده‌ای که حس خوبی به‌مان منتقل می‌کنند نیاز دارد. در ضمن این کتاب درواقع یک اثر عاشقانه نیست، بلکه اثری در ستایش زندگی کردن است و عشق نقشی اصلی در آن ایفا می‌کند.

یکی دیگر از نقدهای وارد بر این کتاب تصمیم ویل مبنی بر اتانازی است؛ مدافعان حقوق معلولان معتقد بودند این تصمیم او می‌تواند در بین جامعه‌ی معمولان ناامیدی را گسترش دهد. بااین‌حال اثر مویز تمام سعی‌اش را کرده تا کتابی امیدبخش باشد.

معرفی شخصیت‌های اصلی رمان من پیش از تو

لوئیزا کلارک: لوئیزا ۲۶ساله، خوش‌رو و بسیار مهربان است. او به خاطر خانواده‌اش شغل‌های مختلفی را امتحان می‌کند و می‌خواهد به آن‌ها کمک کند. لوئیزا زندگی بسیار ساده‌ای دارد و تجربه‌های زیادی را از سر نگذرانده است.

ویلیام ترینر: ویل ۳۵ساله است؛ مردی که پیش از رخ دادن حادثه زندگی کاملاً موفقی داشت. او بسیار به سفر می‌رفت، دوست‌های زیادی داشت و خوشبخت بود. تصادف با یک موتور و فلج شدن همه‌چیز را برای ویل تغییر داد و از او فردی عصبی و منزوی ساخت.

پاتریک: پاتریک دوست‌پسر لوئیزا و مردی ورزشکار و منظم است. او در میانه‌های داستان بعد از ایجاد علاقه بین لو و ویل از لو جدا می‌شود.

کامیلا: کامیلا مادر ویل است؛ زنی تیزبین، سخت‌کوش و نگران که می‌خواهد بهترین وضعیت را برای پسرش فراهم کند.

آلیشا: آلیشا معشوق سابق ویل است. او بعد از رخ دادن حادثه و جدا شدن از ویل، با بهترین دوست او ازدواج می‌کند.

بخش‌هایی از متن کتاب من پیش از تو

«بهار یک شبه از راه رسید، انگار زمستان مانند مهمانی ناخوانده ناگهان کتش را به تن کرده و بدون خداحافظی ناپدید شده بود. جوانه‌ها سر از خاک بیرون آورده و جاده‌ها غرق در نور ملایم آفتاب بودند. هوای دل‌انگیز، روح را به پرواز در می‌آورد. رایحه مطبوع گل در همه جا پیچیده بود و آواز پرندگان نوای دلنشینی به روز می‌بخشید.

ولی من به هیچ کدام از این تغییرات توجه نداشتم. شب قبل را در خانه پاتریک گذرانده بودم. این اولین دیدار ما بعد از حدود یک هفته بود، چون پاتریک برنامه آموزشی فشرده‌ای داشت و فرصتی برای دیدن من پیدا نمی‌کرد. با این حال به خاطر این که پاتریک نصف بسته نمک حمام را در وان ریخته و حدود چهل دقیقه در آن دراز کشیده بود به سختی می‌توانست با من حرف بزند. به آرامی با تلاش برای اغوای او پشتش را نوازش می‌کردم، او به آرامی زمزمه می‌کرد که واقعا خیلی خسته است و دستش را طوری تکان می‌داد که انگار می‌خواهد من را از خودش دور کند. با این که دراز کشیده بودم، اما بیدار بودم و تا چهار ساعت بعد با ناخوشنودی به سقف خیره می‌نگریستم.

من و پاتریک زمانی با هم آشنا شدیم که در حال انجام تنها شغل دیگری بودم که تا به حال داشته‌ام، یعنی کارآموزی در کاتینگ اج، که تنها آرایشگاه مختلط هیلزبری بود. پاتریک وارد آرایشگاه شد و مدل شماره چهار آرایش مو را انتخاب کرد. سامانتا، مالک آن‌جا سرش شلوغ بود و من موهای او را اصلاح کردم. بعدها پاتریک به من گفت که آن مدل مو نه تنها بدترین مدل مویی بوده که تا به حال داشته، بلکه بدترین مدل مو ثبت شده در تاریخ بشریت بوده است. سه ماه بعد متوجه شدم اینکه به ور رفتن با موهای خودم علاقه دارم لزوما به این معنی نیست که برای اصلاح موی دیگران ساخته شده‌ام، پس آن شغل را رها و کارم در کافه را آغاز کردم.

وقتی رابطه من و پاتریک شروع شد، او در یک فروشگاه کار می‌کرد و چیزهای مورد علاقه او به ترتیب شامل آبجو، خریدن شکلات تخته‌ای از فروشگاه‌های داخل پمپ بنزین، حرف زدن در مورد ورزش و رابطه جنسی (انجام آن نه حرف زدن در مورد آن) می‌شدند. یک شب خوب برای ما احتمالاً شامل هر چهار مورد می‌شد. او زیاد خوش تیپ نبود و به نظر معمولی می‌آمد و باسنش از من چاق‌تر بود، اما ظاهر او را دوست داشتم. پدرش مرده بود و رفتار او با مادرش، یعنی نگرانی و مراقبت او از مادرش را دوست داشتم. چهار بردار و خواهر او شبیه به والتون‌ها بودند و به نظر می‌رسید که یکدیگر را دوست دارند. اولین باری که با پاتریک قرار گذاشتم، مدام صدایی در ذهنم به من گفت که «این مرد هیچ وقت به تو آسیب نمی‌رساند» و در طول هفت سال دوستی ما با هم او هیچ کاری نکرد که باعث شود به این ندای ذهنی شک کنم. و بعد او تبدیل به یک دونده ماراتن شد.»

معرفی نویسنده
عکس جوجو مویز
جوجو مویز

جوجو مویز، نویسنده رمان مشهور من پیش از تو، در ۴ اکتبر ۱۹۶۹ در میدستون انگلستان به دنیا آمد. در دوران کودکی، مویز کتاب ولوت ملی اثر انید باگنولد را خواند و خواندن این کتاب باعث شد او در دوران کودکی احساس کند می‌تواند به چیزهایی بزرگ‌تر از آن‌چه در آن زمان فکر می‌کرد، دست‌ پیدا کند.

تئو:)
۱۳۹۸/۱۰/۱۷

آ دادا جونم براتون بِگد ؛ داستان اِز اونجایی شروع میشه کِ ؛ کلارک دُختِری ۲۶ ساله ی ما اِز کافه اخراج میشِد ! آ میره دنبالی کار ؛ اِز اون طرفَم ، ویل پِسری جذاب و مایه داری ما, توی ،

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۸/۰۲

***نظرم در رابطه با این کتاب فقط از منظر ادبی است*** شاید بتوان این کتاب را با اختلاف، بهترین کتاب نویسنده دانست ، داستان کشش خوبی دارد و هرچیزی که برای پرفروش شدن یک رمان نیاز هست در این کتاب موجوده

- بیشتر
حمید رضا
۱۳۹۶/۰۳/۰۵

سلام بلاخره تمام شد، صفحات آخرش را مجبور شدم بروم در بالکن خانه بخوانم انگار دیوارهای اتاق مدام نزدیک و نزدیکتر میشدند. خواندن چنین ماجرایی دور از انتظارم بود. زلال بود گاهی بی پروا گاهی سخیف سه بار اشک درآور مطمین

- بیشتر
مهتاب
۱۳۹۶/۰۹/۱۵

من اومدم نظر کاربران و ببینم که اگه خوبه بخرم دیدم چند نفر ته داستانو لو دادن. واقعا متاسفم واسه این همه بی فکری یه عده.

sᴍMahdi Ziaei
۱۳۹۷/۱۱/۱۳

امتیاز: ۳.۵ (از اونجایی که آخر داستان قبلا واسم اسپویل شده بود متاسفانه نتونستم یه تجربه کامل از این کتاب داشته باشم) کلا من نسبت به آثاری که محبوبیت و معروفیت زیادی بین عموم پیدا میکنن یکم بدبین میشم و خوشحالم این

- بیشتر
A_
۱۳۹۷/۰۱/۱۳

موقع خوندنش باید یه جعبه دستمال کاغذی کنارتون داشته باشین :'|

ƒaɾʑaŋҽɧ
۱۳۹۵/۱۲/۲۵

خیلی عالی بود. مدت ها بود که با خوندن کتابی گریه نکرده بودم ولی این کتاب با این که قبلا فیلمشو هم دیده بودم و آخرشو میدونستم ولی خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.

A PERSON
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

رمان واقعا قشنگیه، فیلم me befor you هم که از روی همین رمان ساخته شده خیلی خوبه ولی بازم کتابش بهتره چون بعضی از بخش های طنز کتاب(از ته دل ادم می‌خنده) در فیلم نبودپس بهتون توصیه میکنم اول کتاب

- بیشتر
Farnoosh
۱۳۹۶/۰۶/۱۶

داستان جذاب و پرکشش بود ولی تعریف هایی که از این کتاب شده بود سطح توقع رو بالا برده بود و اونطوری که فکر میکردم عاشقانه و پر سوز و گداز نبود. از واقع بین بودن نویسنده خوشم اومد که

- بیشتر
بهار
۱۳۹۶/۰۵/۲۰

کتابو خوندم قلم نویسنده خوبه اما اگه خدا میخواست ویل بمیره خودش میکشتش پس نباید تو کار خدا دخالت کرد. خدا اگه درد میده صبر هم میده .غم و شادی همیشه باهمن .اگه سلامتی رفته لوییزا ی مهربان و وفادار

- بیشتر
صورتی گرفته می‌گوید: «وقتی گوشیت همراهته همیشه حس می‌کنم یه شخص سومی هست که داره برای داشتن توجه‌ات باهام رقابت می‌کنه.»
amin
«می دونی فقط به کسی می‌شه کمک کرد که ازت کمک بخواد»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
با خود گفتم ذراتی از او تا ابد در من زنده خواهد ماند.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
واقعیت این است که وقتی تمام روز خود را نزدیک به شخص دیگری می‌گذارانید، نمی‌توانید از حالات روحی او تأثیر نپذیرید.
sanaz fasihinia
هی کلارک. یه چیز خوب بهم بگو. از پنجره به آسمان آبی و درخشان سوئیس نگاه کردم و برایش داستان دو نفر را تعریف کردم. دو نفر که نباید با یکدیگر آشنا می‌شدند، و اول که یکدیگر را دیدند زیاد از هم خوششان نیامد، اما چه کسی می‌دانست آن دو نفر تنها کسانی در دنیا بودند که می‌توانند یکدیگر را درک کنند. در مورد ماجراهایی که آن دو نفر با هم داشتند، جاهایی که رفته بودند و چیزهایی که دیده بودند که حتی فکرش را هم نمی‌کردند، به او گفتم.
sahar..
این کتاب ـ که در واقع به شکل عجیبی برایم قابل فهم بود ـ در مورد نوعی مبارزه دائمی برای بقاء بود. این کتاب ادعا می‌کرد که زن‌ها مردان خود را از روی عشق انتخاب نمی‌کنند، بلکه همیشه به سراغ قوی‌ترین مرد می‌روند تا بهترین فرصت را برای فرزندان خود ایجاد کنند و این از روی اختیار زن نیست بلکه غریزه‌ی ذاتی اوست.
morteza_ja97
در خانواده ما هیچ حال و هوایی وجود نداشت که با یک فنجان چای بهتر نشود.
|قافیه باران|
ناگهان توجهش به صدای گوش خراش و خشن بوق ماشینی جلب می‌شود. سرش را بالا می‌گیرد و تاکسی سیاه را مقابل خود می‌بیند، راننده شیشه ماشین را پایین داده و در گوشه میدان دیدش چیزی را می‌بیند که به طور کامل قابل تشخیص نیست. چیزی که با سرعتی غیرقابل باور به طرف ویل در حرکت است. ویل رویش را به سمت آن چیز بر می‌گرداند و متوجه شود که در مسیرش قرار دارد. در می‌یابد که امکان ندارد بتواند خودش را به موقع کنار بکشد. از شدت غافلگیری گوشی بلک‌بری از دستش رها می‌شود و به زمین می‌افتد. صدای فریادی را می‌شنود، که احتمالاً صدای خودش است. آخرین چیزی که می بیند دستکش‌های چرم و چهره‌ای است زیر کلاه ایمنی. وحشتی که در چشمان موتورسوار موج می‌زند انعکاسی از احساس خود ویل است. انفجاری رخ می‌دهد، همه چیز درهم می‌شکند و بعد تاریکی محض حاکم می شود.
سلام
از تو می‌خواهم شجاعانه زندگی کنی. به جلو حرکت کن. ساکن نباش.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
همه گرم صحبت شدند، پدرم یکی دیگر از شیرین کاری‌هایم را تعریف کرد و به همراه مادر بلند بلند خندیدند. دیدن خنده آن‌ها برایم لذت بخش بود. در طول چند هفته گذشته پدرم خیلی شکسته شده بود و مادرم افسرده و پریشان به نظر می‌رسید و در عالم دیگری سیر می‌کرد، طوری که انگار زندگی واقعی‌اش در جای دیگری در جریان است. می‌خواستم طعم این لحظات را با تمام وجود مزه مزه کنم، لحظاتی که خانواده‌ام مشکلاتشان را برای لحظه‌ای فراموش کرده و به خنده و شوخی می‌گذراندند.
amin
یک عکس چیزی را ثابت نمی‌کرد. من و پاتریک هم عکسی داشتیم که در آن طوری به او نگاه می‌کردم که انگار مرا از ساختمان در حال سوختنی نجات داده است، اما در اصل به او گفته بودم که «بی شعورِعوضی» و او با یک «گورت روگم کن» صمیمی جوابم را داده بود.
Dayana
عطر گل‌های نیلوفر را در نسیم شب استشمام می‌کردم، صدای به هم خوردن جام‌های شراب و عقب کشیده شدن صندلی‌ها، موسیقی، و انرژی رها شده طبیعت را از دور می‌شنیدم. دستم را به سمت دست ویل بردم و آن را گرفتم. برای‌لحظه‌ای فکر کردم، که احتمالاً هرگز به اندازه آن لحظه اتصالم به دنیا و یک شخص دیگر را حس نخواهم کرد. ویل سکوت را شکست. ـ کلارک زیاد هم بد نیست، نه؟ در مقابل طوفان، چهره او آرام و راحت بود. کمی سرش را برگرداند و به من لبخند زد. چیزی در چشمانش موج می‌زد، حسی پیروزمندانه. ـ نه، اصلاً بد نیست.
صیاد
برخلاف نظر پدرم، تجربه به من ثابت کرده مشکلی وجود نداره که نشه با یه فنجون چای خوب و خوش عطر حلش کرد...
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
«اگر می‌خوای طعم واقعی پیروزی امید بر ترس رو بچشی، برای یه روز تفریح و گردش با خانواده برنامه‌ریزی کن.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
آن سوی پرچینی که خیلی منظم حرص شده بود، اتومبیل‌ها با احتیاط عبور می‌کردند، عابرین پیاده در پیاده‌روها لیز می‌خوردند و جیغ می‌کشیدند.
علیزاده
رو به ویل چرخیدم. ـ «ویل؟» ـ «بله؟» به سختی می‌توانستم در آن نور کم چهره‌اش را ببینم، اما می‌دانستم که به من نگاه می‌کند. ـ «ممنونم. ممنونم که اومدی دنبالم.»
صدای اردک
باید به حرف پدرم گوش می‌کردم. او می‌گفت: «اگر می‌خوای طعم واقعی پیروزی امید بر ترس رو بچشی، برای یه روز تفریح و گردش با خانواده برنامه‌ریزی کن.»
صدای اردک
او دلتنگ دوستانش بود، اما از دیدن آنها امتناع می‌کرد
مهلا
فقط خوب زندگی کن. فقط زندگی کن.
sogand
وقتی یکباره وارد زندگی کاملاً جدیدی می‌شوید ـ یا دست کم به شکلی مستقیم با زندگی فرد دیگری روبرو و نظاره گر لحظه لحظه زندگی‌اش می‌گردید ـ این اتفاق باعث می‌شود تا مجددا در مورد شخصیت خودتان و این که بقیه در مورد شما چه فکر می‌کنند تأمل کنید.
sogand

حجم

۴۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

حجم

۴۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰
۳۰%
تومان