کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟
معرفی کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟
کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟ نوشتهٔ ریشارد داویت پرشت و ترجمهٔ فاطمه تناسان است. نشر نیماژ این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، سفری به درون ذهن است.
درباره کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟
کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟ را سفری به درون ذهن معرفی کردهاند. این کتاب با ترکیب فلسفهٔ کلاسیک و علوم اعصاب پیشرفته و با حداکثر سهولت، شما را در انبوهترین جنگلهای گفتمان دانشگاهی راهنمایی کرده و موضوعاتی چالشبرانگیز و تفرقهانگیز مانند شبیهسازی، خوردن حیوانات، اتانازی، اخلاق علم تولیدمثل و آیندهٔ بشریت را واکاوی کرده است. اینگونه گفته شده است که در پایان این سفر وحشیانه و سرگرمکننده، شاید بتوانید به مهمترین سؤال تاریخ پاسخ دهید؛ من کیستم؟؛ همچنین پرسشهایی مانند حقیقت چیست؟ عشق چیست؟ آیا زندگی معنایی دارد؟، در این کتاب مطرح شده است. ریشارد داویت پرشت نویسندهٔ این کتاب است. همهٔ افرادی که به هر نوعی درگیر پرسشهای کلی و مهم زندگی هستند، بالقوه میتوانند مخاطب این کتاب باشند.
خواندن کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در حوزههای روانشناسی عمومی و فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من کیستم؟ و آن وقت چند نفر؟
«سال ۲۲۶۷ است [۱] و تاریخ ستاره ۳/۳۴۱۷ است. ستارهپیمای انترپرایز در راه مأموریتی جدید است. سیارهٔ اُمیکرون ستی ۳ دچار مشکلات شدیدی است، بمباران پرتوهای کشندهٔ برتولد، که حیات در این سیاره را از بین برده و انترپرایز برای یافتن محل مهاجرانی که زنده ماندهاند به آنجا فرستاده میشود، اگرچه دلیل زیادی برای چنین امیدی وجود ندارد. اُمیکرون ستی ۳ سه سال در معرض این پرتوها قرار داشته و به نظر نمیرسد در این مدت هیچ موجودی بتواند جان به در ببرد، بااینحال، وقتی کاپیتان کِرک بر سیاره فرود میآید، از اینکه سیارهنشینها را زنده و سالم میبیند حیرت میکند. معلوم میشود هاگِ گیاهی مرموز از آنها در برابر پرتوهای برتولد محافظت کرده است. اما اثرات این هاگها بسیار فراتر از عملکرد محافظتیشان است، همچنین نگرش کلی سیارهنشینها را به زندگی دگرگون میکند. هرکس این هاگ را تنفس کند، ناگهان از احساس آرامش فراوان و میل به عدم ترک دوبارهٔ سیاره آکنده میشود. در این بهشت گمشدهٔ کهکشانی، حتی اسپاک، مرد ولکانی که در شرایط عادی متأثر از احساسات انسانی نیست، دچار دگرگونیهایی میشود. احساسات مغزش را، که تنها قادر به اندیشیدن منطقی بود، تسخیر میکند. اسپاک عاشق سیارهنشین جوانی میشود و این خردگرای مسلم به عاشق درماندهای تبدیل میشود. سرانجام تمام خدمهٔ انترپرایز در برابر احساسات خود تسلیم میشوند و کاپیتان کرک بهتنهایی نبردی علیه کشش احساسی در سیاره برپا میکند. به مأموریت فراخوانده میشوند، اما خدمه حاضر به بازگشت به پستهای خود نمیشوند. کرک درمییابد که میتواند با بالابردن سطح آدرنالین خدمه، تأثیر هاگها را از بین ببرد. به بهانهای اسپاک را به انترپرایز میکشاند، سپس آنقدر به او طعنه و کنایه میزند تا بالاخره خشمگینش میکند. اسپاک که حالا آدرنالین خونش بالا رفته، به موضع قبل خود در قبال واقعیت بازمیگردد. کرک و اسپاک برای مبارزه با تأثیر هاگها روشی یافتند. آنها یک بسامد مادونصوت به سیاره میفرستند که باعث برانگیختن اختلاف میان بقیهٔ خدمهٔ سرخوش انترپرایز میشود. این درمان مفید واقع میشود و همه به پرواز در کهکشان برمیگردند.
این سوی بهشت که در سال ۱۹۶۷ فیلمبرداری شد، قسمتی از فصل اول پیشتازان فضا است. فلسفه موضوع کانونی این قسمت است. ظاهراً اسپاک آن ایدئال راستین است که از زمان دکارت تمام مریدان عقل در پی آن بودهاند. باروخ اسپینوزا، گوتفرید ویلهلم لایبنیتس، جورج برکلی، ایمانوئل کانت، یوهان گوتلیب فیشته و بسیاری از فلاسفهٔ دیگر آدمی را به رسیدن به هوشیاریِ احساسی ولکان ترغیب میکردهاند. تسلیم احساسات و مفاهیم ابلهانهٔ صلح، عشق و خوشبختی نشوید، اینها توهمی بیش نیستند. در زندگی واقعی هرکس باید رسالتش را محقق کند و وظایفش را انجام دهد.
اما با نگاه دقیقتر به این قسمت شک و تردیدها بهآرامی رخ مینمایاند. شخصیت آقای اسپاک چقدر باورپذیر است؟ ولکانها برخلاف زمینیها نه احساساتی ابراز میکنند و نه قربانی آن میشوند، اما حتماً دستکم توان بالقوهای برای احساسات دارند. اگر اسپاک تحتتأثیر هاگها توانایی عشق ورزیدن را دارد، حتماً آنچه برای حس عشق لازم است دارد، وگرنه احساساتش فعال نمیشد. در واقع، اسپاک در قسمتهای دیگر پیشتازان فضا مدام احساساتش را نشان میدهد. سرشت غالب او احساس وظیفه و مسئولیتی قوی است. او وفادار و اهل همکاری است و برای ارزیابی کشمکشها باید بداند چه چیز «ارزشمندتر» است. باید زندگی انسانها را در برابر خطرها و دستورها را علیه سرنوشتها بسنجد. تمام این ملاحظات بر اساس ارزشها صورت میگیرد و ارزشهای اخلاقی هرگز بهلحاظ احساسی خنثی نیستند (بعداً به این موضوع باز خواهیم گشت). به بیان دیگر، باوجود حالتهای عجیب صورت و زبان بدن اسپاک، او شخصی است مانند من و شما. گواه زندهای است از آنچه برای نفی آن اختراع شده بود: اینکه انسان یا موجودی شبهانسان بدون احساس تصورشدنی نیست.»
حجم
۳۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
نظرات کاربران
فوق العاده بود