دانلود و خرید کتاب ذهن خوانی دیوید لیبرمن ترجمه محدثه احمدی
تصویر جلد کتاب ذهن خوانی

کتاب ذهن خوانی

معرفی کتاب ذهن خوانی

کتاب ذهن خوانی نوشتهٔ دیوید لیبرمن با ترجمهٔ محدثه احمدی در نشر سنگ چاپ شده است. این کتاب علم جدید رمزگشایی است از آنچه افراد واقعاً می‌اندیشند، آنچه واقعاً می‌خواهند و آنچه واقعاً هستند. دکتر «دیوید لیبرمن»، روان‌درمانگر و نویسنده‌ٔ مشهوری است. او کتاب‌های موفق زیادی نوشته است که به فهرست پرفروش‌ترین آثار نیویورک تایمز راه یافته‌اند و در ایران نیز محبوب‌اند.

درباره کتاب ذهن خوانی

در این کتاب، قدم‌به‌قدم یاد می‌گیرید که در موقعیت‌های واقعی، افکار اشخاص را بخوانید. مثلاً می‌فهمید یک فرد قابل اعتماد است یا دغلباز، همکارتان مشکل دارد یا صرفاً بی‌حوصله است، قرار اول موفقیت‌آمیز خواهد بود یا خیر. زمانی که در شرایطی با ریسک بالا قرار می‌گیرید، در وقت، پول و انرژی صرفه‌جویی خواهید کرد، مانع از دل‌شکستگی می‌شوید و می‌دانید چه کسی همراه شماست و چه کسی در مقابلتان ایستاده است.

لیبرمن آن‌طور که خودش در مقدمه‌ٔ این کتاب می‌گوید، ۳۰ سال است که ذات و روان انسان را می‌کاود. او در این مدت، به استراتژی‌هایی برای افزایش کیفیت زندگی و روابط افراد دست یافته که در سخنرانی‌ها، دوره‌های آموزشی، برنامه‌های تلویزیونی و آثار گذشته‌اش، درباره‌ٔ آن‌ها سخن می‌گوید.‌‌‌‌‌‌‌ اما «ذهن‌خوانی» که سال ۲۰۲۲ منتشر شد، موضوع تازه و بسیار جذابی را مطرح می‌کند.

این کتاب با‌تکیه‌بر تازه‌ترین پژوهش‌های روان‌شناسی زبان، به دانشی می‌پردازد که به اعتقاد خود لیبرمن، به ما توانایی‌های «شبه تله‌پاتی» می‌دهد. «ذهن‌خوانی» حاصل سال‌ها ‌مطالعه و پژوهش لیبرمن درباره‌ٔ عناصر اساسی روان و زبان است و به هیچ وجه غیرعلمی و خیال‌پردازانه نیست. کتاب در ۴ فصل و با زبانی همه‌فهم تدوین شده است تا برای همه‌ٔ افراد با هر میزان دانش روان‌شناختی، مفید و قابل استفاده باشد. فهرست کتاب ذهن خوانی به این شرح است:

مقدمه

بخش اول: ناخودآگاه رسوا می‌کند.

آن‌ها واقعاً چه فکری می‌کنند.

افراد چگونه دیگران را می‌بینند و چه حسی به آن‌ها دارند.

رویارویی‌های نزدیک

جایگاه رابطه و قدرت

تشخیص خلق‌وخو

بخش دوم: دروغ‌سنج انسانی

ارزیابی صداقت و درستی

هنر بلوف‌خوانی

داستان‌سرایی: بهانه‌ها و لالایی‌ها

حقه‌های معامله

بخش سوم: عکس‌برداری روان‌شناختی

نیم‌نگاهی به شخصیت و بهداشت روانی

هویت روایی: درک قلب و روح

فعال‌سازی شبکه‌ٔ دفاع

معنای ارزش‌ها

عامل تاب‌آوری

بخش چهارم: ساخت نیم‌رخ روان‌شناسی

در جست‌وجوی سلامت عقل

روان‌شناسی عزت‌نفس

پرده‌برداری از اختلالات شخصیت

انعکاس روابط

زیر و بم رنج

چه زمانی نگران باشیم: هشدار قرمز و علائم خطر

نتیجه‌گیری: با دانش خود چه کنیم؟

بخشی از کتاب ذهن خوانی

«شاید در ظاهر به نظر برسد ضمیرهای شخصی صرفاً جای اسم را می‌گیرند تا مجبور نباشیم یک کلمه را چندین بار تکرار کنیم. مثلاً این جملهٔ زیبایی نیست: «جان جایی در خانهٔ جان، کیف پول جان را گم کرد.» این جمله بهتر است: «جان جایی در خانه‌اش، کیف پولش را گم کرد.» اما از دیدگاه روان‌شناسی زبان، ضمایر نشان می‌دهند فرد می‌خواهد خودش را از کلماتش دور کند یا کلاً از آن‌ها جدا شود. مثل زمانی که دروغگویی ساده‌لوح نگاهش را از شما می‌گیرد، چون ارتباط چشمی، سطح صمیمیت را بالا می‌برد و شخص دروغگو اغلب درجه‌ای از عذاب وجدان را حس می‌کند. فردی که جملهٔ خلاف واقع را به زبان می‌آورد، ناخودآگاه می‌خواهد از کلماتش فاصله بگیرد. ضمایر شخصی (مثل من، اَم) نشان می‌دهند فرد متعهد است و به جمله‌اش اعتماد دارد. حذف ضمایر شخصی از عمل، می‌تواند بیانگر بی‌میلی فرد به پذیرش مالکیت واژگانش باشد.

اجازه دهید سراغ مثالی عادی از تعریف و تمجید برویم. زنی که به حرف‌هایش باور دارد، احتمالاً از ضمیر شخصی استفاده می‌کند. مثلاً «من واقعاً از سخنرانی‌ات خوشم آمد» یا «من حرف‌هایت در جلسه را دوست داشتم.» اما کسی که قصدش چاپلوسی است، می‌گوید: «سخنرانی خوبی بود» یا «انگار خیلی تحقیق کردی.» در مورد دوم فرد کاملاً خودش را از معادله حذف کرده است. نیروهای پلیس به‌خوبی با این اصل آشنا هستند و وقتی افراد به دروغ، گزارش سرقت پر می‌کنند متوجه می‌شوند. چون معمولاً به جای «ماشین من» یا «ماشین ما» از «ماشین» یا «آن ماشین» استفاده می‌کنند. البته نباید صداقت فرد را بر اساس یک جمله سنجید، ولی این نخستین سرنخ است.»

1984
۱۴۰۲/۰۶/۰۸

ی کتاب خوب برای شناخت رفتار و ذهن انسانها. البته اینجور نیست که کامل بعد خوندش آدم شناس و ذهن خوان بشه طرف اما خب جالبه در کل مطالبش؛ هرچند از ی جایی به بعد دیگه از محور ذهن خوانی

- بیشتر
گربه بد
۱۴۰۲/۰۶/۱۵

خیلی جالبه خوشم اومد از این کتاب

mahdi
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

بسیار کاربردی است، انتزاعی و توضیحات اضافی ندارد اما باید عمیق مطالعه شود که در یاد بماند..

افشين اميري
۱۴۰۲/۰۹/۱۱

عالی

با یا بدون اختلال شخصیت، افرادی که از اختلال عاطفی رنج می‌برند بیش‌تر مایلند با کارهای اشتباه به‌وضوح خود را تخریب کنند. برای دوری از رنج سراغ هر حواس‌پرتی و تفریحی می‌روند. در پوششی از لذت خود را تنبیه می‌کنند. مثل افراط در خوردن و نوشیدن، سوءمصرف مواد و دیگر حواس‌پرتی‌ها. با این کار زندگی خود را نمی‌سنجند. می‌خواهند خودشان را دوست داشته باشند، اما خود را از دست می‌دهند. نمی‌توانند روی تندرستی‌شان سرمایه‌گذاری کنند، پس توهم را جایگزین عشق می‌کنند. طی زمان ـ و در سطوح متعددی از خودآگاهی ـ عذاب وجدان و شرم ترکیب می‌شوند و خودتخریب‌گری به خودآزاری تبدیل می‌شود. آن‌ها دیگر دنبال فرار از درد و رنج نیستند، بلکه آن را به خودشان تحمیل می‌کنند.
1984
«هوش یعنی توانایی یادگیری از اشتباه‌های خود. خرَد یعنی توانایی یادگیری از اشتباه‌های دیگران.»
1984
گر فرد خودمحور باشد، حس می‌کند جهان حول او می‌چرخد و به علت عزت‌نفس پایین بیش‌تر فکر می‌کند لیاقت درد و سختی را دارد. بنابراین به این نتیجه می‌رسد که همه چیز بر سر او می‌آید ـ یعنی بنا به هدفی والاتر چیزی برای او پیش نمی‌آید ـ چون هستی (و تمام انسان‌ها) از او متنفر است. فرد خودمحور همه چیز را شخصی‌سازی می‌کند. موقع اردوی او باران می‌گیرد، چون اجازه ندارد خوش بگذراند. تصادفی زنجیره‌ای باعث می‌شود دیر به جلسه برسد تا حالش گرفته شود. همه چیز به او ربط دارد. با گسترش خودمحوری، فرد پارانوئید می‌شود و فکر می‌کند مرکز علیت تمام اتفاقات است.
1984
هر هیجان مثبت از ارائه نشأت می‌گیرد و از ما به سمت دیگران جاری می‌شود. ولی تمام هیجانات منفی حول گرفتن می‌چرخند. شهوت را با عشق اشتباه نگیرید. وقتی شهوت کسی یا چیزی به جان‌مان می‌افتد، به این می‌اندیشیم که چه فایده‌ای برای‌مان دارد. اما وقتی عشق می‌ورزیم، به این فکر می‌کنیم که چه کاری برای طرف مقابل انجام دهیم. ارائه به ما حس خوبی می‌بخشد، پس با خوشحالی انجامش می‌دهیم. ولی وقتی شهوت داریم، تنها روی گرفتن تمرکز می‌کنیم. وقتی کسی که دوستش داریم، درد می‌کشد ما نیز حسش می‌کنیم. وقتی کسی که نسبت به او شهوت داریم، درد می‌کشد فقط به این می‌اندیشیم که مرگ یا ناراحتی او چه مفهومی برای‌مان دارد.
1984
کسانی که دارای بهداشت روانی‌اند، عموماً از روابط مثبت لذت می‌برند. در مقابل کسانی که با کسی کنار نمی‌آیند احتمالاً مشکلات هیجانی دارند. بسیاری از ناراحتی‌های زندگی از شکست یا روابط شکست خورده نشأت می‌گیرند. یعنی بهداشت روانی با کیفیت روابط ما ارتباط دارد. «ویلیام گلسر» روان‌پزشک معروف و بنیان‌گذار واقعیت‌درمانی می‌نویسد: «بعد از چهل سال کار درمانی، برایم محرز شده که تمام انسان‌های ناراحت مشکل مشابهی دارند. آن‌ها نمی‌توانند با کسانی کنار بیایند که دل‌شان می‌خواهد با آن‌ها باشند.»
1984
یکدلی نیازمند تغییر در چشم‌انداز است، یعنی باید خود را جای دیگران قرار دهیم.
Mariam Doroudian
به قول ویلیام جیمز: «افراد زیادی فکر می‌کنند سرگرم تفکر هستند، ولی صرفاً تعصبات‌شان را بازآرایی می‌کنند.» سوگیری منجر به خلق انتظارات می‌شود و مغز پوشه‌هایی می‌سازد تا اطلاعات را کنار هم قرار دهد. پس ما طرح‌ها یا نقشه‌هایی می‌سازیم تا وقتی با مفهوم، دسته، فرد یا موقعیتی خاص روبه‌رو شدیم انتظارش را داشته باشیم. طرح‌ها سبب می‌شوند سریعاً جاهای خالی را پر کنیم. متأسفانه آن‌ها تحریک‌مان می‌کنند برخی از آن جاهای خالی را با پاسخ‌های غلط پر کنیم. اگر با این تصور قبلی پیش برویم که اطلاعات جدید باید با طرح اصلی‌مان هماهنگ باشند، مواردی را نگه می‌داریم که با انتظارات‌مان تطابق دارند و بقیه را دور می‌ریزیم.
1984
ایگو، ماشین تولید معناست و خود و جهانش را در نقش مدنظرش قرار می‌دهد. جالب این‌جاست که گاهی خود را قهرمان و دیگران را شرور نمی‌بیند. گاهی فرد خود را بی‌ارزش می‌پندارد. آسیب‌دیده، بد و شکسته، غیرقابل تعمیر یا ملامت‌پذیر. این تاکتیک ناآگاهانه و ایگومحور به شکلی هوشمندانه، او را از مسئولیت نجات می‌دهد. چون لیاقت شادی را ندارد. پس از درد جوابگویی و بار التزام اجتناب می‌کند. فرد نمی‌تواند با چالش‌های برحق زندگی روبه‌رو شود. پس ایگو زیرکانه تاکتیک‌ها را تغییر می‌دهد و خود را قربانی سرنوشت، شرایط یا حقه‌های بی‌رحمانهٔ دیگران می‌داند.
1984
ایگو به پنج شکل، ذهنیت‌مان را خراب می‌کند: الف. انتخاب می‌کند روی چه چیزی تمرکز کنیم، ب. باعث می‌شود خیال کنیم همه چیز به ما ربط دارد، پ. به این نتیجه می‌رسد که تمام افکار منفی به دلیل کمبودهای خودمان هستند، ت. ارتباط تمرکزمان را افزایش می‌دهد و ث. خیال می‌کنیم با فکر می‌توانیم از موقعیتی غیرقابل‌کنترل بگریزیم یا چیزی نامعلوم را درک کنیم.
1984
«مارک تواین» می‌گوید: «کمدی یعنی تراژدی به علاوهٔ زمان.» جامعه‌ستیز نیاز دارد احساس قدرت کند (که با ماهیت وابستگی در تضاد است)، پس به‌ندرت دربارهٔ نیازهای هیجانی یا اجتماعی‌اش حرف می‌زند. اما آزادانه دربارهٔ میل به پول، قدرت و کنترل و الزام‌های زیستی چون غذا و لباس صحبت می‌کند. جامعه‌ستیزی که کنترل موقعیت در دستش است، خود را نفوذناپذیر و اسرارآمیز نشان می‌دهد. تعاملات و اعمالش اصلاً خود واقعی‌اش را نشان نمی‌دهد.
1984
با کاهش عزت‌نفس توانایی بده‌بستان محدود می‌شود و ایگو سراغ «گرفتن» می‌رود. هر چه خودکنترلی کم‌تر باشد، با درماندگی بیش‌تری، آشکارا یا منفعلانه رویدادها و اطرافیان خود را دستکاری می‌کنیم، به‌ویژه کسانی که به ما نزدیک‌ترند. بنابراین عزت‌نفس پایین می‌تواند منجر به میلی قوی و ناخودآگاه برای تصاحب قدرت شود، پس مرزها را زیر پا می‌گذاریم و با کسانی که به ما اهمیت می‌دهند بدفتاری می‌کنیم. وقتی از خودمان خوش‌مان نمی‌آید، ناخودآگاه از دست خود عصبانی می‌شویم. سپس آن را سر جهان اطراف و افرادی خالی می‌کنیم که بیش از بقیه به ما اهمیت می‌دهند.
1984
ما رفتارهای فردی دیگر را به هم وصل می‌کنیم تا روی عمیق‌ترین ترس خود صحه بگذاریم: من بی‌ارزشم. این منجر به خشم می‌شود. فقدان خودارزشی منجر به پاسخی افراطی می‌شود که نشان می‌دهد ما حس می‌کنیم تحت بی‌احترامی قرار گرفته‌ایم یا کسی دوست‌مان ندارد. دنیا را از چشم ایگو می‌بینیم و آن را به تنها منبع پرورش روان‌شناسی‌مان تبدیل می‌کنیم. زمانی که حس می‌کنیم به اندازهٔ کافی احترام دریافت نمی‌کنیم، خشم و تحریف‌های شناختی پیش می‌آیند تا از ما در مقابل حس آسیب‌پذیری دفاع کنند. عزت‌نفس و ایگو ارتباط معکوس دارند. تا جایی که اگر از عزت‌نفس پایین رنج ببریم، ایگو بزرگ و چشم‌اندازمان محدود می‌شود. وقتی یکی بالا می‌رود، دیگری پایین می‌آید، مثل الاکلنگ. بهداشت روانی فرد با مشاهدهٔ چشم‌انداز و عزت‌نفس ارزیابی می‌شود.
1984
جهان‌بینی خود را با واقعیت تنظیم نمی‌کنیم. اساساً دنیا را رنگ می‌کنیم تا خودمان تغییر نکنیم.
1984
هر بار با زوج‌ها صحبت می‌کنم، دنبال لحظاتی هستم که واژهٔ ما از گفت‌وگو حذف می‌شود. مطالعات نشان می‌دهند زوج‌هایی که زبان مشارکتی (مثل ما، ما را، مان) را بیش از زبان فردی (مثل من، اَم و تو) به کار می‌برند، نرخ طلاق پایین‌تری دارند و رضایت زناشویی بیش‌تری را تجربه می‌کنند. به علاوه پیوند قدرتمندی میان این ضمایر و پاسخ زوجین به اختلافات و بحران‌ها وجود دارد. بر این اساس می‌توان پیش‌بینی کرد که با هم همکاری خواهند کرد یا جدا خواهند شد. کلمات دستهٔ تو (مثل تو، اَت و خودت) می‌توانند نشانهٔ کلافگی یا پرخاشگری صریح باشند. فردی که می‌گوید «تو باید این مسأله را حل کنی» پیام دشمنی می‌فرستد و ذهنیت «من در مقابل تو» را دارد. اما «ما باید این مسأله را حل کنیم» نشانهٔ «ما در مقابل مشکل» است، یعنی مسئولیتی مشترک دارند و باید همکاری کنند.
1984

حجم

۱۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان