کتاب کدام حزب برنده می شود؟
معرفی کتاب کدام حزب برنده می شود؟
کتاب کدام حزب برنده می شود؟ نوشتهٔ عزیز نسین و ترجمهٔ داود وفایی است. گروه انتشاراتی ققنوس این این مجموعهٔ طنز را منتشر کرده است. در این مجموعه آثاری طنز اما در حقیقت نقد سیاست و جامعه و وضع موجود گردآوری شده است. کتاب حاضر از مجموعهٔ «ادبیات جهان» است.
درباره کتاب کدام حزب برنده می شود؟
کتاب کدام حزب برنده می شود؟ ۱۷ داستان دارد که هرکدام ویژگیهای خود را دارند و به موضوعی سیاسی و اجتماعی میپردازند. نام کتاب حاضر از اولین داستان این مجموعه اقتباس شده است. میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب کدام حزب برنده می شود؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران متون طنز از ادبیات ترکیه و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره عزیز نسین
محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزپردازی است که در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول متولد شد. او در مدرسهٔ افسری تحصیل کرد و مدتی را هم به این شغل مشغول بود، اما نمیتوانست در چنین فضایی دوام بیاورد؛ بنابراین بهسراغ کاری رفت که به آن علاقه داشت و در آن استعداد فراوانی نشان داد؛ نوشتن. او در طول عمرش مدام میان زندان و دفتر تحریریهٔ نشریات مختلف در رفتوآمد بود و اسامی مستعار زیادی برای خودش انتخاب کرده بود که مشهورترینش «عزیز نسین» است. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را بهعنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کارهای؟» است.
اولین باری که داستانی را نوشت، تصمیم داشت با نوشتهاش اشک مردم را دربیاورد و آنها را بگریاند؛ چون به نظرش داستان خوب، داستانی بود که اشکآور باشد، اما سردبیر مجلهای که داستانش را برایشان ارسال کرده بود، با خواندن داستانش آنقدر خندیده بود که اشکش درآمد. این شد که به طنزنویسی روی آورد. او داستانهای کوتاه بسیاری منتشر کرد که بارها با ترجمهٔ مترجمان مختلفی همچون ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شدند. بهطورکلی آثار او در سراسر دنیا به ۳۰ زبان ترجمه شدهاند. او در سال ۱۹۵۶ موفق شد مدال طلای فکاهینویسان جهان را برنده شود و در سالهای ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ در مسابقات بینالمللی طنزنویسی مقام اول را کسب کرد. عزیز نسین توانست از یک سوءقصد از طرف گروههای افراطی در حادثهٔ آتشسوزی هتل جان سالم به در برد. او درنهایت در ۶ ژوئیهٔ ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب کدام حزب برنده می شود؟
«خیلی وقت بود با قطار مسافرت نکرده بودم و از آخرین وضعیت قطارهایمان خبر نداشتم. آنچه را میخواستم، تلفنی از اطلاعات پرسیدم. صدای حسرتبار زنی گفت در ساعتهای ۳۰:۸، ۱۰:۱۰، و همینطور ۲۰:۱۲ قطار هست. قطار ساعت ۱۰:۱۰ به کار من میخورد. مثل همیشه و همۀ کارها، این بار هم بدترین نوع قطار را انتخاب کرده بودم. بعد از اینکه حرکت کرد فهمیدم قطار پُست بوده؛ قطار پُست قطاری است که بین دو ایستگاه دستکم بیست دقیقه توقف دارد. همانطور که رستوران ندارد، پیدا کردن دستگیرهای برای گرفتن هم در آن خیلی سخت است. جایی برای نشستن که ندارد هیچ، در صورت تحت فشار شدید بودن، در توالت هم جا پیدا نمیکنید. اگر در صف توالت قطاری که از حیدرپاشا حرکت میکند بایستید، شاید در آنکارا نوبت به شما برسد.
همۀ اینها را بعد از حرکت قطاری که سوارش شده بودم دانستم. در راهرویی که داشتم له میشدم راضی بودم حتی بتوانم با یک چشم از پنجره به بیرون نگاه کنم و دربارۀ دنیای بیرون آگاهی به دست آورم. با فشارها و هل دادنها بالاخره چسبیدم به در توالت. مدتی بعد که بینیام حساسیت بویاییاش را از دست داد دیگر نمیتوانستم بین آمونیاک و گوگرد مانده و عطر گل لیمو فرقی قایل شوم. در یک آن، بخشی از باری را که خوانچۀ عروس بود بر دوشم گذاشتند. البته نمیشود گفت کل بار بر دوش من بود زیرا با همۀ سنگینی آن در آغوش پیرمردی بودم که کف راهرو دراز کشیده بود. روی بارْ کودکی بود و روی کودک هم نیمی از هیکل پدرش. این کارها را اگر با همین همسفران در سیرکی به نمایش میگذاشتیم, یک دنیا پول به جیب میزدیم. با آنکه روی سروکول یکدیگر بودیم، خوشبختانه خطر افتادن و اینجور چیزها نبود چون اصولاً جایی باقی نمانده بود که در آن بیفتیم.»
حجم
۱۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
حجم
۱۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه