کتاب شکست های پیروزمندانه
معرفی کتاب شکست های پیروزمندانه
کتاب «شکست های پیروزمندانه» نوشتۀ اسکات آدامز و ترجمۀ سیدخشایار کیافر است و انتشارات کدیور آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شکست های پیروزمندانه
اسکات آدامز، خالق یکی از مشهورترین و اثرگذارترین مجموعه کتابهای کارتونی به نام دیلبرت در کتاب شکستهای پیروزمندانه فرایندی را توضیح میدهد که خوانندگان را از تمام موارد و اقدامات موردنیاز یک فرد برای بهدستآوردن به موفقیت آگاه میکند. او در مقدمۀ کتاب بیان میکند که اگر هم اکنون آن اندازه که دلتان میخواست از نظر شخصی یا حرفهای موفق شوید، موفق شدهاید، کتاب شکستهای پیروزمندانه داستان زندگی فردی را روایت میکند که در مسیر موفقیت بارها شکستخورده است؛ اما خبر خوب دربارۀ کتاب این است که بدون شک خوانندگان الگوهای مشابهی در این داستان پیدا خواهند کرد که تأیید میکند موفقیت آنها کاملاً اتفاقی نبوده است.
اسکات آدامز در کتاب شکستهای پیروزمندانه به مخاطبانش خواهد گفت در مسیری که در آن قدم برمیدارند، فاصلهشان با موفقیت چقدر است؛ بنابراین قادر خواهند بود تصمیمات پیچیدۀ زندگی را قدری سادهتر کنند. او همچنین تأکید میکند که افراد باید به کمک سعی و خطا، تجربه و تشخیص الگوها شناختی وسیعتر پیدا کنند و بهترین راه را برای ادارۀ زندگیشان انتخاب کنند.
خواندن کتاب شکست های پیروزمندانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای خودیاری، موفقیت و توسعۀ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شکست های پیروزمندانه
«در بهار سال ۲۰۰۵ پزشکم تشخیص داد که مبتلا بهنوعی بیماری روحی روانی هستم. از کلمهٔ دقیقی برای توصیف بیماریام استفاده نمیکرد و بجای آن مرا ارجاع داد به روانشناسی که در مؤسسه مراقبتهای فردی خاصی کار میکرد که نام آنجا Kaiser است. قبل از آن یک سری چیزها دستم آمد که مشکلم چه چیزی میتواند باشد. در آنجا هم برای روانشناس جدیدم توضیح دادم و داستانم را تعریف کردم. او نیز به نتیجهٔ یکسانی رسید: دیوانگی. البته او نیز مانند پزشکم برای این حالتم اصلاً از کلمهٔ خاصی استفاده نکرد. روانشناسم برای بهبود وضعیتم قرص دیازپام تجویز کرد و نظر تخصصی خودش را برایم توضیح داد که شاید با استفاده از این قرص و پایین آوردن سطح استرس و اضطرابم بتوانم به نحوی به رفتار طبیعی و عادی برسم. قبلاً خودم مصرف قرص دیازپام را کاهش و تقریباً قطع کردم؛ چون خودم احساس دیوانگی نمیکردم اصلاً آن قدر هم اضطراب و استرس هم نداشتم البته اینها چیزهای بودند که خودم فکر میکردم تا قبل از اینکه هم یک پزشک هم یک روانشناس هر دو متفقالقول به من گفتند که دارم دیوانه میشوم. البته که درک کردم چرا هر دوی آنها همچین تشخیصی دادند؛ چون که حتی رفتارهای اخیرم از نظر خودم بهدوراز عقل بودند.»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه