کتاب بی پایان
معرفی کتاب بی پایان
کتاب بی پایان نوشتۀ دیوید گاگینز و ترجمۀ سمانه احمدزاده و حاصل ویراستاری مریم راهسپار است. این کتاب را انتشارات اندیشه آگاه منتشر کرده است.
درباره کتاب بی پایان
کتاب بی پایان یک کتاب خودیاری نیست. هیچکس نیاز به پند و موعظهٔ دیگران یا آموزش گامبهگام یا دستورالعمل خاص آنها ندارد که بتواند از زندگی بربادرفته یا راکد خود نجات پیدا کند. کافی است که به یک کتابفروشی محلی مراجعه کرده یا در وبگاه آمازون گشتوگذاری کنید تا با مجموعهٔ وسیعی از کتابها و مطالب خودیاری مواجه و بمباران شوید؛ البته خواندن این قبیل کتابها میتواند احساس خوبی در شما ایجاد کنند؛ زیرا کتابهای پرفروشی هستند. صد افسوس که بیشتر این کتابها هیچوقت در زندگی واقعی ما کارساز نخواهند بود. ممکن است گاه در زندگی خود شاهد پیشرفتی باشید، اما اگر همانند نویسنده در گذشته تجربهٔ شکست داشته باشید یا فکر میکنید هنوز نتوانستهاید به آنچه واقعاً لیاقتش را دارید تبدیل شوید، باید بدانید که کتابهایی از این دست بهتنهایی نه حال شما را بهتر خواهد کرد و نه توان این کار را دارد. بعد از پایان هر فصل از کتاب حاضر، شما جنبهای از تکامل را در خواهید یافت. در سیستم آموزش نظامی، روند تکامل، شامل تمرینات نظامی فشرده، ممارستها یا شیوههایی است که هدفشان تقویت مهارتهای شما است. روند تحول و تکامل در این کتاب، حقایق عمیقی است که همهٔ ما باید با آنها روبهرو شویم و همچنین دیدگاهها، اصول و راهبردهایی را ارائه میدهد که شما میتوانید از آنها برای غلبه بر چالشهای گوناگون زندگیتان بهره ببرید و در زندگی بهتر و کارآمدتر از دیگران باشید.
خواندن کتاب بی پایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
افرادی که بهدنبال یافتن تکامل در زندگیشان هستند، میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشی از کتاب بی پایان
«ناگفته نماند که با فکر کردن به این مسائل قصد تنبیه خودم را نداشتم. من پروندهها را بهدقت بررسی میکردم تا عامل محرک را پیدا کنم، لحظهای که آتش دوباره زبانه کشید و چیزی مهم در وجودم شعلهور شد. باید دقیقاً به یاد میآوردم که چگونه و چه زمانی فیلمنامه زندگیام را ورق زدم و توانستم یک زندگی مملو از افتخار و سرشار از خدمترسانی بسازم، اما همچنان چیزی نمییافتم. آنقدر غرق در تفکر بودم که حتی وقتی از روی صحنه اسمم را صدا زدند، متوجه نشدم. اگر مادرم سقلمهای به بازویم نمیزد، اصلاً واکنشی نشان نمیدادم. حتی حالا هم به یاد نمیآورم که با مادرم از پلههای صحنه بالا رفتیم، چون در آن لحظات، هنوز میان گذشته و حال خود معلق بودم.
صدای آنها را میشنیدم که در حال خواندن رزومهام بودند و به جزئیات پولی که برای امور کهنه سربازان جمعآوری کرده بودم و همینطور اهدافی که در طول دوره خدمتم به آنها جامه عمل پوشانده بودم، پرداختند. قبل از اینکه به خود بیایم، مدال را به گردنم انداختند و حضار ایستاده برایم کف زدند. نشانهای که قطعاً گواه بر این بود که بالاخره بعد از سالهای طولانی، این بدشانس مادرزادی، در جایی دیگر حیاتی تازه یافته است. به این معنا که لحظهای در زندگیام بود که موجب تحول من شد.
وقتی نوبت من شد که پشت میکروفون بایستم، به تمام چهرههای ناآشنا خیره شدم. اعضای انجمنی که من همیشه عضوی از آنها خواهم بود. این شناخت از جانب آنها بهدستآمده بود و این از همه چیز مهمتر بود، من نمیدانستم چگونه از آنها تشکر کنم. من دیگر یک سخنران محبوب بودم و در جمعهای بزرگ و کوچک بهراحتی سخنرانی میکردم. در حرفه من بهعنوان یک مسئول استخدام نیرو در ارتش، این ویژگی، فاکتور مهمی محسوب میشود. بیش از یک دهه بود که سخنرانیهای حرفهای انجام میدادم و در طول این مدت، بهندرت استرس گرفته بودم، اما در آن روز گرم تابستانی در شهر کانزاس، عصبی بودم و ذهنم هنوز مشوش بود. سعی کردم از شر آن استرس خلاص شوم، پس با تشکر از پدربزرگم، گروهبان جک، شروع کردم و گفتم:
«او کسی است که به جایگاه امروز من بیش از هر کس دیگری افتخار میکند.» بغض کرده بودم، لحظهای مکث کردم، نفس عمیقی کشیدم تا خودم را آرام کنم و به سخنانم ادامه بدهم: «میخواهم از مادرم تشکر کنم که…» به سمت مادرم برگشتم، با تلاقی کردن چشمانمان، سرانجام آن لحظهای که زندگیام را برای همیشه تغییر داد، به خاطرم رسید. «میخواهم از مادرم تشکر کنم که...»»
حجم
۶۶۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۶۶۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
توصیه می کنم کتاب رو زبان اصلی بخونید.گفتار گاگینز چیزی نیست که بشه ترجمش کرد.کسانی که گاگینز رو دنبال می کنن می دونن goglish چیه... توی ترجمه یه جا واقعا تو ذوقم خورد.جایی که THEY DONT KNOW ME SON رو مترجم