
کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید
معرفی کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید
کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید نوشتهٔ بایرون موریسون و ترجمهٔ فرناز ولی زاده است. انتشارات اندیشه آگاه این کتاب را منتشر کرده است. این اثر در باب هفت راه برای تغییر مسیر زندگی و کنترل آن است.
درباره کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید
کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید (Maybe You Should Give Up) به بررسی این موضوع پرداخته است که گاه بهتر است تسلیم شویم و دست بکشیم؛ ولی نه از زندگیای که میخواهیم یا رؤیاهایی که سالها داشتیم؛ شاید باید از چیزهایی که در واقع ما را از رسیدن به رؤیاهایمان بازمیدارند دست بکشیم. در چارچوب این کتاب باید یاد بگیرید که از تمام باورهایی که بر شما سنگینی میکنند دست بردارید. چیزهای بسیاری هست که باید یکباره با آن برخورد کنیم. این کتاب برای رویارویی با وزن یک سنگ در یک زمان طراحی شده است. هر فصل به یک باور پرداخته و به شما کمک میکند تا آن را به روشی سالم و قدرتمند کنار بگذارید. وقتی از هر یک از باورها دست میکشید، یک اثر دومینویی ایجاد میشود و رهاشدن از باورهای بعدی را آسانتر میکند. این اثر در باب هفت راه برای تغییر مسیر زندگی و کنترل آن است.
خواندن کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب هفت راه برای تغییر مسیر زندگی و کنترل آن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید
«فصل ۵: شاید میبایست از مقایسه خود با دیگران دست بکشید
«مقایسه دزد شادی است.» احتمالاً این جمله را بارها شنیدهاید اما ارزشش را دارد دوباره آن را تکرار کنم؛ زیرا هیچچیز سریعتر از مقایسه زندگی خود، آنچه دارید یا کاری که انجام میدهید با افراد دیگر، شادی شما را خراب نمیکند.
مشکل مقایسه خود با دیگران این است که تمرکز شما را روی چیزهایی قرار میدهد که احساس میکنید کم دارید و نه روی کارهایی که بهخوبی انجام میدهید، آنچه به دست آورده یا حتی آنچه میخواهید. مقایسه این داستان را در ذهنتان تقویت میکند که هرگز به دست نخواهید آورد یا هرگز کافی نخواهید بود زیرا شخص دیگری همیشه بیشتر از شما خواهد داشت. در نتیجه روی کسب درآمد بیشتر تمرکز میکنید زیرا بهاندازهٔ دوست خود که بهتازگی ترفیع گرفته است پول ندارید. روی کاهش وزن بیشتر تمرکز میکنید زیرا مانند آن مرد در ساحل سیکس پک ندارید. به رابطه خود شک میکنید زیرا احساس میکنید که این رابطه دقیقاً مانند آن رابطهٔ رمانتیک در فیلم نیست. بدتر از همه این است که احساس میکنید هر پیشرفتی که داشتهاید کافی نیست، بهخصوص زمانی که مدام به شما یادآوری میشود که دیگران خیلی جلوتر هستند.
این یکی از دلایلی است که بسیاری از مردم هرگز نمیتوانند واقعاً شاد باشند. از این گذشته، زمانی که بسیاری از انتخابها و تصمیمهای شما در راستای پر کردن شکافهایی که فکر میکنید با دیگران دارید هدایت میشوند احساس شادی یا رضایت سخت است.
اگر از مقایسه خود با دیگران دست نکشید مهم نیست به چهچیزی میرسید، هرگز احساس نمیکنید که کافی است. در واقع حتی سفری را که در زندگی طی میکنید، بهعنوان راهی برای بهبود زندگی خود نخواهید دید؛ بلکه آن را بهعنوان یک تعقیبوگریز بیپایان برای به دست آوردن آنچه دیگران دارند خواهید دید.
این دیدگاه مشکلات متعددی دارد. اول اینکه اغلب آنچه فکر میکنید یا احساس میکنید میخواهید در واقع خواسته واقعی شما نیست بلکه با رگبار بیپایان تبلیغاتی که هر روز میبینید در ذهن شما قرار گرفته است. دوم، آنچه دیگران دارند معمولاً آنقدرها که به نظر میرسد عالی نیست. سوم، حتی اگر چیزهایی که دیگران دارند آنها را خوشحال کند، هیچ تضمینی وجود ندارد که شما را نیز خوشحال کند. در نهایت به دست آوردن آن زندگی حتی ممکن است برای شما امکانپذیر نباشد و یا ارزش هزینهای را که برای به دست آوردن آن میپردازید نداشته باشد. بیایید با موضوع اول شروع کنیم.
تبلیغات چهچیزی را به شما دیکته میکند
به نظر میرسد این روزها به هر کجا که نگاه میکنید با تصاویر و داستانهایی در مورد اینکه بدن، یک رابطه و یا یک زندگی عالی چگونه است بمباران شدهاید. این تصاویر و داستانها به معنای واقعی کلمه همهجا هستند؛ در تلویزیون، مجلات یا حتی در ایستگاههای اتوبوس و روی دیوارهای اطراف مترو چسبانده شدهاند. در نگاهی کلی همه این تبلیغات ممکن است بیضرر به نظر برسند اما وقتی دقیقتر نگاه کنید خواهید دید که تکتک آن در مورد چیزهایی است که از دست دادهاید و یا برای داشتن یک زندگی بهتر به آن نیاز دارید. چه متوجه شوید یا نه این یادآوریهای دائمی بهگونهای طراحی شدهاند تا در سطح ناخودآگاه، شما را وادار کنند زندگی خود را با واقعیتی ساختگی مقایسه کنید. مقایسه، این ایده را در ذهنتان تقویت میکند که دارید چیزی را از دست میدهید و یا اینکه کافی نیستید.
از منظر سود و فروش، این ایده بسیار عالی است. دلیلی دارد که چرا تبلیغات یک صنعت چند میلیارد دلاری است. رؤیاهای ما (و ناامنیهایمان) این صنعت را تغذیه میکنند. صنعت تبلیغات پر از افرادی است که تمرکز اصلی آنها متقاعد کردن من و شما است تا پول خود را خرج کنیم و زندگی افسانهای را بسازیم که آنها توانستهاند به ما بفروشند. آنها آنقدر در این کار حرفهای شدهاند که اکثر اوقات ما حتی متوجه نمیشویم که دارد چه اتفاقی میافتد.
به یاد دارم زمانی که سعی میکردم وزن کم کنم و خوشاندام شوم، پول زیادی را برای مکملها خرج میکردم به این امید که در نهایت به بدن رؤیاهایم برسم. مخصوصاً یکبار در فروشگاهی، کارمند مشتاق با استفاده از تصاویری از مردانی خوشاندام با همان ظاهری که برای آن تلاش میکردم مقداری چربیسوز به من فروخت. به نظر میرسید مردی که در خرید به من کمک میکرد در باشگاه زندگی میکند! به همین دلیل بود که صحبتهایش در مورد اینکه چگونه در طول تمرینات چربی آب میکردم بسیار متقاعدکننده بود. محصولاتش به نظر شگفتانگیز بود و بدنم را متحول میکرد؛ بنابراین با دو بطری در دست و آماده آب کردن چربی، هیجانزده فروشگاه را ترک کردم. همانطور که احتمالاً میتوانید حدس بزنید این اتفاق نیفتاد. در عوض، تنها چیزی که به دست آوردم ناراحتی معده بود که برای تسکین آن ۵۰ دلار هزینه کردم.»
حجم
۱۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
حجم
۱۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه