کتاب کینکاس بوربا
معرفی کتاب کینکاس بوربا
کتاب کینکاس بوربا نوشتهٔ ماشادو د آسیس و ترجمهٔ عبدالله کوثری است. نشر نی این رمان برزیلی را منتشر کرده است.
درباره کتاب کینکاس بوربا
کتاب کینکاس بوربا (Quincas Borba) حاوی یک رمان برزیلی است. این رمان اولینبار در سال ۱۸۹۱ میلادی منتشر شد. این اثر را مجموعهای اجتماعی، سیاسی، فلسفی و نیز تمثیلی از مدرنیزاسیون شتابزده و ظاهری برزیل در اواخر قرن نوزدهم میلادی دانستهاند. رمان «کینکاس بوربا» در ظاهر نمونهای از رمانهای آن دوران است با مضامینی همچون عشق، خانواده، پیمانشکنی، روابط اجتماعی و سیاست، اما گفته شده است که در پسِ این سیمای آشنا، رمانی نهفته که خودْ نقد رمان است؛ نقد ناتورالیسم تقلیدگر و رومانتیسم احساساتی رایج در آن دوران. این رمان برای کسانی نوشته شده که رسم و راه خواندن را میدانند و برای کسانی که بهدنبال چیزهای واقعنما نیستند؛ خوانندگانی که خواهان محبت و حیرت ذهن، آزادی تخیل، غافلگیری و خندهای هستند که از انگیزشهای ناخودآگاه مایه میگیرد. این رمان بهصورت سومشخص نوشته شده و داستان «روبیائو»، مرد جوان سادهلوحی را روایت میکند که شاگرد و بعد وارث فیلسوف برجستهای به نام «کینکاس بوربا» میشود. روبیائو درحالیکه بر اساس فلسفهٔ خیالیِ «انسانگرایانه» از کینکاس بوربا زندگی میکند، با «کریستیانو» دوست میشود؛ فردی حریص که همسرش «سوفیا» نام دارد. روبیائو فریبِ کریستیانو را میخورد.
خواندن کتاب کینکاس بوربا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ برزیل و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ماشادو د آسیس
ماشادو د آسیس (Machado de Assis) در ۲۱ ژوئن ۱۸۳۹ در ریودوژانیرو به دنیا آمد. او در میان نویسندگان بزرگ قرن نوزدهم، ویژگیهای یکتا و خارقالعادهای دارد. او برزیلی یا اهل آمریکای لاتین است، اما شباهتی به نویسندگان قرن نوزدهم آمریکای لاتین ندارد؛ نه لحن پرتکلف آنها را تقلید کرده و نه در نوشتن رمانهای بزرگ خود مکتب رایج آن زمان (یعنی رمانتیسم) را سرمشق قرار داده است. ماشادو که نوادهٔ بردگان و از نژاد مولاتو بود، با همت و پشتکاری شگفت در فعالیت فرهنگی چنان مدارجی را طی کرد که بنیانگذار فرهنگستان برزیل شد و سالها ریاست این فرهنگستان را بر عهده داشت و به همین سبب از جایگاه اجتماعی والایی برخوردار بود. جایزهٔ ماشادو د آسیس در سال ۱۹۴۱ توسط فرهنگستان ادبیات برزیل به پاس گرامیداشت یک عمر فعالیت ادبی «ماشادو د آسیس» بنیان نهاده شد و اکنون معتبرترین جایزهٔ ادبی برزیل به شمار میرود. «کلیسای شیطان»، «هلنا»، «فالبین»، «خاطرات پس از مرگ براس کوباس»، «روانکاو و داستانهای دیگر»، «عیسو و یعقوب»، «دن کاسمورو» و «کینکاس بوربا» از آثار این نویسنده است.
درباره عبدالله کوثری
عبدالله کوثری در سال ۱۳۲۵ در همدان به دنیا آمد. او مترجم، ویراستار و شاعری ایرانی است که آموزش دبستانی و دبیرستانی خویش را در همدان انجام داد؛ سپس در رشتهٔ اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل شد. این مترجم و نویسندهٔ معاصر ایرانی، هنگام تحصیلات دانشگاهی، سرودههایش را در سبک نو و در هفتهنامهٔ «خوشه» بهسردبیری احمد شاملو و نیز در ماهنامهٔ «نگین» بهسردبیری محمود عنایت منتشر میکرد؛ همچنین در شبهای شعر «خوشه»، در کنار شاعرانی همچون احمد شاملو، اخوان ثالث، مصدق، نصرت رحمانی، م. آزاد و دیگران شعرهای خود را میخواند. پس از پایان آموزش دانشگاهی، رهسپار لندن شد و پس از بازگشت، گام در راه ترجمهٔ کارهای داستانی نویسندگان آمریکای لاتین نهاد. عبدالله کوثری بیش از ۵۰ کتاب در سه حوزهٔ ادبیات، ادبیات نمایشی (تراژدیهای یونان باستان) و اقتصاد ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب کینکاس بوربا
«روبیائو و سگ همینکه به خانه رسیدند حضور دوست درگذشته را احساس کردند و صدایش را شنیدند. سگ همهجا را میگشت و بو میکشید، روبیائو هم رفت و نشست روی همان صندلی که پیش از این نشسته بود، وقتی کینکاس بوربا مرگ مادربزرگش را با آن توضیحات علمی تعریف میکرد. بحثهای آن فیلسوف در یادش زنده شد، اما بههمریخته و تار. برای اولبار در تمثیل دو قبیله گرسنه تأمل کرد و نتیجه آن تمثیل برایش روشن شد: «سهم فاتح، سیبزمینی!» صدای مرد مرده را بهوضوح میشنید که موقعیت دو قبیله، جنگ، علت جنگ و قلعوقمع یکی و پیروزی دیگری را تعریف میکرد. آنگاه آهسته زیرلب گفت:
«سهم فاتح، سیبزمینی.»
چقدر ساده! چقدر روشن! نگاهی به شلوار سربازی کهنه و جلیقه وصلهپینه خودش انداخت و یادش آمد که تا چندی پیش، بهمعنای واقعی آدمی قلعوقمعشده و حبابی ترکیده بود، اما حالا دیگر نه، حالا آدمی فاتح بود. تردیدی در این نبود، سیبزمینی نصیب قبیلهای شده بود که آن یکی را نابود کرد بود و حالا میتوانست از کوه بالا برود و آن طرف کوه باز به سیبزمینی برسد. درست وصف حال او بود. بهزودی از بارباسنا میرفت تا سیبزمینی پایتخت را از خاک درآرد و نوش جان کند. میبایست سرسخت و سازشناپذیر میشد، حالا دیگر قوی و استوار بود. سراپا شور و هیجان از جا پرید، دستهاش را بالا برد و فریاد زد:
«سهم فاتح، سیبزمینی.»
از این عبارت خوشش آمد، بدیع و موجز و فصیح بود و علاوه بر معنایی ژرف، حقیقت داشت. سیبزمینی را در شکلهای مختلف پیش خود مجسم کرد، انواع آن را برحسب مزه، شکل و مواد مغذّی طبقهبندی کرد و پیشاپیش بر خوان نعمت عالم نشست و شکمی از عزا درآورد. حالا دیگر وقت وداع با هرچه ریشه خشک چغر و شکمگولزن بود، وقت وداع با نواله محنتِ سالیان دراز. حالا دیگر سیر خوردن و خوب خوردن و مدام خوردن تا روز مرگ، آن هم مردن روی تشک ابریشمی که بهمراتب بهتر از مشتی شندره است. بعد، دوباره یادش آمد که باید سرسخت و سازشناپذیر باشد و باز حرف آخر آن تمثیل را به یاد آورد. در خیال خود مُهری ساخت که این شعار را بر آن کنده بودند: سهم فاتح، سیبزمینی.
روبیائو کمی بعد مُهر را فراموش کرد اما آن عبارت چند روزی در ذهنش ماند: «سهم فاتح، سیبزمینی!» تا قبل از وصیتنامه این شعار را درک نمیکرد. برعکس، همانطور که دیدیم، اولها به نظرش نامفهوم و محتاج توضیح میآمد. واقعاً درست گفتهاند که چشمانداز بستگی به دیدگاه ما دارد و بهترین راه برای شناختن قدر شلاق این است که دسته شلاق در دستت باشد.»
حجم
۴۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۵ صفحه
حجم
۴۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۵ صفحه