دانلود و خرید کتاب در جستجوی نان ماکسیم گورکی ترجمه احمد صادق
تصویر جلد کتاب در جستجوی نان

کتاب در جستجوی نان

معرفی کتاب در جستجوی نان

«در جستجوی نان» نوشته ماکسیم گورکی(۱۹۳۶-۱۸۶۸)، نویسنده و نمایشنامه‌نویس روس است. این کتاب به عبارتی قسمتی از شرح حال خود نویسنده بزرگ است. از وقتی که پادوی مغازه کفاشی می‌شود، تا زمانی که سرانجام تصمیم می‌گیرد آخرین بار شانس خود را بیازماید و برای تحصیل در یک مدرسه معمولی به کازان می‌رود. البته در این مدرسه هم برای او راه نیست. در مدرسه او را به سبب فقر مادی نمی‌پذیرند. در سراسر این کتاب کودکی را می‌بینید که تنها، در جهانی از پستی و دغل‌کاری و طراری افتاده است و می‌بینید که چگونه او خاکسترهای انبوهی را به دنبال جرقه‌های بی‌نفس انسانیت و بشردوستی هم می‌زند. شما می‌بینید که به‌خاطر مطالعه کتاب چه بلاهایی سرش می‌آورند. شما مشاهده می‌کنید که چگونه تکاپوی او را در تحصیل علم به ریشخند می‌گیرند. شما آدم‌ها و آدمک‌های فراوانی را می‌بینید. با گورکی به کسانی محبت می‌ورزید و از کسانی دیگر حذر می‌کنید و متنفر می‌شوید. با گورکی «ملکه مارگو» را فرشته خواب‌های طلایی خود می‌پندارید. با گورکی فریاد می‌زنید: «من مردم را دوست دارم. خیلی دوست دارم» با گورکی اعتراف می‌کنید: «این‌گونه نمی‌توان زیست. جهان بهتری هم است» . در این کتاب که به علت وسعت خود بسیار متنوع است شما معنای رئالیسم گورکی را درک خواهید کرد. شما هم «مادربزرگ» را که این همه مورد ستایش گورکی است خواهید ستود. اسموری یکی از معلمین بزرگ گورکی در همین کتاب به شما شناسانده می‌شود. خواننده‌ای که این کتاب را به پایان می‌رساند تازه کمی از سجایای اخلاقی و هنری نویسنده بزرگ آن را دریافته است.
یلدا روشن
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

۹)اولش اعصاب خوردکن بود ولی کلا دوسش داشتم. خوب سرگذشت یه کودک که تنها توی جهانی پر از پستی و دغل کاری افتاده و بخاطر مطالعه ی کتاب کلی بلا سرش میارن غم انگیز و اعصاب خورد کنه دیگه اگه روحیه

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۱/۰۴/۱۶

بسیارعالی، داستان زندگی نویسنده درزمان کودکی که با فقرومحنت همراه بود، دلخوشی اش همراهی ودیدارمادربزرگش بود،سخت کارکرد تحقیرشد،کتک خورد بدلیل علاقه به خواندن کتاب، اگریکباردیگراین کتاب توسط مترجمی آزموده ترجمه وویرایش شودوازبعضی گنگی ها درآید بنظرم شاهکاراست.

در جامعه زندگی کن ولی به یاد داشته باش که تنها هستی. به حرف هر کس گوش بده اما هیچ‌یک را باور نکن. سکوت را بیاموز. شهرها و خانه‌ها را نه با حرف بلکه با طلا و افزار می‌سازند.
Sh.moqaddam
در آن زمان روحم از منظومه‌های مادربزرگم، مالامال بود آن‌چنان که کندو از عسل زنبورها آکنده است. شاید هم از حقیقت دور نباشد اگر بگویم که به لباس شعر می‌اندیشیدم.
Sh.moqaddam
من می‌دانستم که اشخاص غایب همیشه گناهکاراند و به سهولت می‌توان هر چیزی را به آن‌ها نسبت داد.
Sh.moqaddam
با وجود آن کتاب‌ها، من دیگر در جهان نبودم و بنابراین فنا نمی‌شدم.
Sh.moqaddam
من خورشید را با عشق مخصوصی دوست دارم. از حروف موزون و شیرین کلمه آفتاب که آهنگ اسرارانگیزی دارد خوشم می‌آید. چشمانم را بسته‌ام و صورتم را در انوار گرم روشنایی‌اش غوطه می‌دهم هنگامی که از لای پرچین وارفته‌ای می‌گذرد یا از میان برگ‌های درهم شاخه‌ها می‌لغزد می‌کوشم با دست‌های خویش زندانی‌اش کنم هنگامی که سپیده روی چمنزارها برمی‌خیزد همیشه، بدون آنکه بخواهم تبسم شادمانی دلم را مسرور می‌سازد. بالای سرم، جنگل کاج، زمزمه می‌کند. قطرات شبنمی را که بر برگ‌های سبزش نشسته است می‌تکاند. قطرات یخ زده صبح روی برگ‌های دندانه‌دار سرخس همچون نشان سیمین می‌درخشد. باران، علف‌های زرد را به زمین خوابانده است. اما به محض این‌که یک کم آفتاب به رویشان می‌تابد تکان می‌خورند و جان می‌گیرند. شاید این حرکات آخرین جنبش‌های حیات آن‌ها باشد.
Sh.moqaddam
شاید نسبت به همه کس مهربان باشم. اما نشان نمی‌دهم. آدم نباید به مهربانی و خوبی خود اعتراف نماید زیرا مردم ازش سوء استفاده خواهند کرد همان‌طور که در باتلاق مشتی گل خشک متلاشی می‌شود، یک آدم مهربان و خوب را نیز خورد می‌کنند و لگدمال می‌سازند.
Sh.moqaddam
غنی به خدا نمی‌اندیشد. روز حساب و عدالت را از یاد می‌برد.
AS4438
جنگل برای من نمایاننده آسایشی بود که تا آن‌وقت به قلبم نمی‌رسید. در عین حال، روشنی تندی در نهادم به‌وجود می‌آورد که همه ناگواری‌های زندگی را برایم به شادی بدل می‌ساخت. چیزی دیگری هم بود، لطافت و دقت اندیشه‌هایم، همچنان‌که در خلسه قرار بگیرد وسعت می‌یافت بینایی و شنوایی حساس می‌گشت، حافظه نیرو می‌گرفت و دامنه تخیلات پهن می‌شد.
Sh.moqaddam
«هر کاری که بکنیم و هر امیدی که داشته باشیم از کفن و گور نخواهیم رست.»
AS4438
زندگی، ملاحظه می‌کنید، همین زندگی ممکن است آن‌چه را که در روان‌ها و دل‌های ما، عدالت‌خواهی، خوبی و مهربانی است زایل کند و بزداید.
AS4438
ـ تنها تفاوت بزرگ بین انسان‌ها، شدت و ضعف حمق آن‌هاست. یکی با هوش شده است و دیگری کمتر و شخصی دیگر کاملا بی هوش. برای این‌که از حمق برهیم باید به قرائت آثار منتخب بپردازیم.
AS4438
نباید به گلها قبل از شکفتن آن‌ها دست زد زیرا خواهند پژمرد و نه گل خواهند داد و نه میوه.
AS4438
آسمان نیلی، رنگ پریده و سردی داشت، و زیر آن، روی زمین، خلوت و انزوا حکومت می‌کرد. قلبم نیز خالی می‌شد. در مالیخولیای شیرینی می‌آسودم. امیالم فرو می‌ریخت. دیگر اندیشه‌ام از هیچ چیز به زحمت نمی‌افتاد. تنها یک میل در من وجود داشت که چشمانم را بر هم بگذارم. این انزوای موهوم هیچ‌گونه تسلایی برایم نمی‌آورد. زیرا، گنجایش قلبم را با حجم خویش پر می‌داشت.
Sh.moqaddam
. آفتاب با بوی ملایم پائیز رودخانه را معطر می‌دارد. شفافیت هوا، صحرا را به یک فضای لایتناهی مبدل ساخته است. به نظر می‌رسد که همه این اشیاء به جانب دوردستی خیره مانده‌اند. آدم می‌خواهد به دیار دیگری برود. به جای دوردستی فرود آید. من این‌جا اغلب برآمدن خورشید را دیده‌ام ولی هر بار زیبائی جهان صبحدم چشمانم را خیره ساخته است.
Sh.moqaddam
صدای موذیانه پرندگان قادر نیست غوغای مالیخولیا و آرام و ملایمی را که وداع آخرین روزهای خوش قبل از پائیز به‌وجود می‌آورد بپوشاند. و این صدا، به گوشم همانند برخورد سخنان پرنده مرتب و موزونی است که همه قافیه‌هایش با هم بخواند. در عین حال، زیر این فشار شیرین، بدون آن‌که بخواهم، تصاویری از زندگی گذشته‌ام زنده می‌شود.
Sh.moqaddam
خویشاوندان آدم به نقاط ضعف و نیروی انسان آشنا هستند و برای حمله به او مواقع مناسبی را انتخاب می‌کنند. برای تهمت‌های خود کم و بیش مدرک دارند و به آسانی با هم دست به گریبان می‌شوند. از ارباب خوشم می‌آمد.
Sh.moqaddam

حجم

۲۸۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۱ صفحه

حجم

۲۸۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۱ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان