کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا
معرفی کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا
کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا نوشتهٔ ویلیام شکسپیر و ترجمهٔ علیرضا مهدی پور است. نشر چشمه این نمایشنامهٔ تاریخی انگلیسی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا
کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا (King John) حاوی نمایشنامهای به قلم ویلیام شکسپیر است؛ نمایشنامهنویس مشهور انگلستان و جهان. این نمایشنامه به دوران پادشاهی شاهیوحنا و دسیسهها و توطئهٔٔ درباریان میپردازد و نگاهی هم به دربار فرانسه و فیلیپ انداخته و از جنگی میگوید که نهایتاً به نابودی شاه یوحنا (King John) منجر میشود. این کتاب اولین نمایشنامهٔ تاریخی شکسپیر دانسته شده است که ظاهراً ۳۰ سال پس از نوشتن چاپ شده و بهعلت مجموعهای از جملات شعارگونهاش شهرت پیدا کرده است. این نمایشنامه، اثری میهنپرستانه توصیف شده است. ملیگرایی و عشق به وطن در سراسر این نمایشنامهٔ تاریخی موج میزند. این نمایشنامه در ۵ پرده نوشته شده است.
داستان شاهیوحنا به ۴ قرن پیش از حیات شکسپیر برمیگردد. همین موضوع باعث شده تا این نویسنده، در توصیف شخصیتها و رخدادهای نمایشنامهاش، آزادی عمل بیشتری داشته باشد و از تخیل خود برای پروردن ماجراهای سرگذشت این پادشاه استفاده کند؛ به همین خاطر، نمایشنامهٔ حاضر بیش از آنکه به حقایق تاریخی پایبند باشد، ریشه در ذوق هنری و ادبی شکسپیر دارد. شاهیوحنا را منفورترین پادشاه تاریخ انگلستان دانستهاند. با آغاز دوران رنسانس (قرن ۱۶ میلادی)، شاهیوحنا بهعنوان یکی از قهرمانان پروتستانتیسم و مخالف سرسخت کاتولیکها معرفی شد؛ به عبارتی، میتوان شاهیوحنا را نخستین پادشاه انگلیسی دانست که با کلیسای کاتولیک رم به مخالف برخاسته بود، اما پس از شکست از اهالی کلیسا، بهدست راهبی کاتولیک کشته شد. پس از او، سایر شاهان انگلستان مجدداً تحتسلطهٔ کلیسای کاتولیک قرار گرفتند تا اینکه هنری هشتم دوباره پرچم مبارزه با کلیسای کاتولیک را بر افراشت. دوران سلطنت پرهیاهوی شاهیوحنا و اتفاقاتی که پشت سر گذاشته، داستان اصلی نمایشنامهٔ «زندگی و مرگ شاه یوحنا» را میسازد. در سال ۲۰۱۵ از این نمایشنامهٔ تاریخی، یک نسخه فیلم ساخته شد که کارگردانی آن را «بری اوریچ» بر عهده داشت؛ همینطور یک سریال تلویزیونی بر اساس این نمایشنامه ساخته شده است که در سال ۱۹۸۴ «دیوید گیلز» آن را کارگردانی کرد.
گفته شده است که بخش گستردهای از میراث ادبی شکسپیر، شامل نمایشنامههایی است که همچنان با گذشت سالها از زمان نگارش آنها، برای مخاطبان خواندنی و خیرهکننده هستند. از سوی دیگر، هنوز هم در سراسر دنیا شاهد نمایشهای گوناگونی هستیم که بر اساس نمایشنامههای شکسپیر به روی صحنه میرود. به باور صاحبنظران، تمامی نمایشنامههایی را که از ویلیام شکسپیر به دستمان رسیده، میتوان به ۳ دستهٔ کلی تقسیمبندی کرد؛ تراژدی، کمدی و تاریخی. برخلاف نمایشنامههای کمدی و تراژدی که میان ایرانیان طرفداران بسیاری دارد و بارها به فارسی ترجمه شدهاند، به نظر میرسد آنگونه که شایسته بوده به نمایشنامههای تاریخی شکسپیر توجهی نشده است.
خواندن کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۱۶ انگلستان و قالب نمایشنامهٔ تاریخی پیشنهاد میکنیم.
درباره ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر (۱۵۶۴ - ۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی است که بسیاری او را بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ و بسیاری نیز او را بزرگترین نویسندهٔ انگلیسیزبان تاریخ میدانند. ویلیام فرزند «جان شکسپیر» و «ماری اردن» بود. پدرش یکی از مرفهین افراد شهر بود و مادرش نیز دختر زارع دولتمردی بود، اما روزگار به کام ویلیام خوش نماند و در سال ۱۵۸۷ پدرش ورشکسته شد. ویلیام تحصیلات ابتدایی و مقدماتی از زبان لاتین را در دبیرستانی در استنفورد گذراند، اما در ۱۳سالگی بهدلیل تنگدستی پدر، مدرسه را رها کرد. او ۵ سال بعد با «آنا هاتاوی» ازدواج کرد که ۸ سال بزرگتر از خودش بود و نتیجهٔ این ازدواج یک فرزند دختر و ۲ پسر بود.
در سال ۱۵۸۵ ویلیام، استنفورد را ترک کرد و به لندن رفت و آنجا در تماشاخانهای مشغول به کار شد. او به بازیگری پرداخت و در نهایت همانجا شروع به نمایشنامهنویسی کرد که بهدلیل هوش و قریحهٔ فطری مورداستقبال بسیاری واقع شد. اشتغال به نمایشنامهنویسی و فعالیت در هنر تئاتر برای او موقعیتهای فراوانی به بار آورد و از این طریق ثروت بسیاری کسب کرد. آثار مکتوب او به ۳ دستهٔ تراژدی، کمدی و تاریخی تقسیم شدهاند. از مهمترین آثار شکسپیر میتوان به تراژدیهای «اتللو»، «مکبث»، «هملت»، «شاه لیر»، «رومئو و ژولیت» (تراژدی)، «رؤیای شب نیمهٔ تابستان»، «شب دوازدهم» (کمدی)، «ژولیوس سزار» (تاریخی) اشاره کرد. او نمایشنامههای بسیاری نوشته است. ویلیام شکسپیر در سالهای پایانی عمرش در استرانفورد ساکن شد و بهندرت به لندن رفت؛ تا اینکه در سال ۱۶۱۶ درگذشت.
بخشی از کتاب زندگی و مرگ شاه یوحنا
«زندان آرتور: هیوبرت قصد دارد به فرمان شاه یوحنا چشمان آرتور را میل بکشد و کور کند. آرتور به قدری التماس میکند تا دل هیوبرت نرم میشود و از مأموریت خود سر بازمیزند.
هیوبرت و دژخیمان وارد میشوند.
هیوبرت: این میلها را برایم داغ کنید و بپایید که پشت پرده بایستید. چون پایم را بر سینهٔ زمین کوفتم، پیش بشتابید و پسری را که نزد من خواهید یافت به صندلی ببندید. مراقب باشید، بروید و منتظر بمانیم!
دژخیم: امیدوارم حکم تو برای این کار قطعی و بجا بوده باشد.
هیوبرت: تردید بیجا نکن! شما نترسید و کارتان را بکنید.
دژخیمها بیرون میروند.
پسر جوان، بیا اینجا. سخنی با تو دارم.
آرتور وارد میشود.
آرتور: صبحبهخیر، هیوبرت.
هیوبرت: صبحبهخیر، شاهزادهٔ کوچک.
آرتور: شاهزادهای به قدر ممکن کوچک، درحالیکه استحقاقی چنان بزرگ دارد. شما اندوهگیناید.
هیوبرت: بهراستی که من شادتر بودم.
آرتور: وای بر من! گویا کسی جز من نباید اندوهگین باشد. باز اما
به یاد میآورم، هنگامی که در فرانسه بودم، بزرگزادگان جوانی را که به مانند شب اندوهگین بودند، تنها از سر خیرهسری و بیدردی. به دینوایمانم سوگند اگر بیرون از زندان بودم و گوسفند میچرانیدم، میباید که همچون روز بلند شاد میبودم، و از اینرو دوست دارم اینجا باشم، جز اینکه میترسم عمویم دسیسهای فراتر از این برایم بچیند. او از من میترسد و من از او. آیا تقصیر من است که فرزند جفری هستم؟ نه، بهراستی که تقصیر من نیست، و به خدا سوگند، هیوبرت، که دوست داشتم پسر شما میبودم، تا دوستم داشته باشید.
هیوبرت: (با خود) اگر با او سخن بگویم، با گفتوگوی معصومانهاش احساس شفقت را در من که چون مُرده افتاده، بیدار خواهد کرد. از اینرو، تند و بیرحم خواهم بود و بهشتاب کار را پایان خواهم داد.
آرتور: حالتان خوش نیست، هیوبرت؟ امروز رنگتان پریده. بهراستی، دلم میخواست کمی ناخوش باشید تا بتوانم تمام شب بنشینم و در تیمارتان شبزندهداری کنم. قطعاً من شما را بیش از آنچه مرا دوست دارید، دوست میدارم.
هیوبرت: (با خود) و سخنانش قلبم را تسخیر میکند.
حکم را به آرتور نشان میدهد.
این را بخوان، آرتور جوان، (با خود) ای اشک ابلهانه، چه میباری! و مرا از کار ستمگرانهام بازمیداری. باید شتاب کنم، تا مبادا عزمم سست شود و دُرقطرههای لطیف زنانه از چشمانم بریزد. نمیتوانید این را بخوانید؟ آیا خوب و خوانا نوشته نشده؟
آرتور: برای چنین منظور بدی بیشازحد خوب و خوانا نوشته شده، هیوبرت. آیا باید با آهن گداخته جفت چشمانم را درآورید؟
هیوبرت: پسر جوان، باید این کار را بکنم.
آرتور: و شما این کار را میکنی؟
هیوبرت: و من این کار را میکنم.»
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه