کتاب دن کاسمورو
معرفی کتاب دن کاسمورو
کتاب دن کاسمورو نوشتۀ ماشادو د آسیس با ترجمۀ عبدالله کوثری در نشر نی به چاپ رسیده است. این کتاب از ادبیات داستانی آمریکای لاتین، داستان زندگی مردی به نام بنتو سانتیاگو است که خاطرات زندگی شخصی خود را در پسزمینۀ تجربۀ مدرنیته در برزیل قرن نوزدهم روایت میکند.
درباره کتاب دن کاسمورو
بنتو سانتیاگو، راوی غیرقابل اعتماد داستان دن کاسمورو در دوران پیری قرار دارد و کمی گوشهنشین شده است. او روزهای خود را با فکر کردن و سوگواری گذشته در خانهای میگذراند که از روی خانۀ دوران کودکیاش ساخته شده است. او با یادآوری روزی که عاشق معشوق دوران کودکی خود، کاپیتو شد، خوانندگان را به دوران جوانی خود بازمیگرداند، زمانی که او و کاپیتو همسایههایی بودند که معصومانه در حیاط خلوت بازی میکردند. اما پس از غلبه بر بسیاری از موانع، دوران خوش این دو کنار هم با پارانویا و حسادت بنتو کوتاهمدت بود. بنتو که در عین حال وسواسی است، به یک ضدقهرمان عجیب و غریب تبدیل میشود که عواقب سوءظن خود را در پسزمینۀ یک ریو د ژانیرو که بهسرعت در حال مدرن شدن است بررسی میکند.
بنتو سانتیاگو، در کتاب دن کاسمورو زندگی خود را از دوران کودکی تا بزرگسالی روایت میکند و از خلال این داستان خواننده با جنبههای زیادی از زندگی و جامعۀ برزیل در آن دوره آشنا میشود. خانه واقع در خیابان ماتاکاوالوس حاصل ساختار اجتماعی دیرینه و وابسته به نظام بردهداری و اقتصادی ملازم با آن است. خانوادۀ بنتو پدرسالار و در عین حال سخت پایبند مذهب، محتاط در خرجکردن پول و صاحب ثروتی کلان که منبع اصلی آن مزارع در نزدیکی ریو د ژانیرو است. این خانواده نمایندۀ اشرافیت زمیندار است.
ماشادو د آسیس نشان میدهد، جامعۀ برزیل در این دوران بسیار محافظهکار و عقبافتاده بود. تنها چیزی که خانوادۀ سانتیاگو را از سایر خانوادههای این قشر جدا میکند این است که پدر خانواده مرده و خانواده تنها یک فرزند دارد، حال آنکه در آن زمان خانوادۀ اعیان اغلب پرزاد و ولد بود. علاوه بر این، خانوادۀ سانتیاگو در شهر زندگی میکند، هرچند سرچشمۀ ثروتش روستا است.
در دهۀ ۱۸۹۰، زمانی که بنتو عشق ایام جوانی را به یاد میآورد، رویۀ اروپایی جامعه که در رمان توصیف میشود، خواننده را به این فکر میاندازد که رمانی با ساختاری غریب، اما اروپایی را مطالعه میکند. در این دوران آن رویۀ اروپایی دیگر جاافتاده بود. نظام بردهواری برچیده شده بود و یک سال بعد نظام امپراتوری به جمهوری تغییر کرده بود. در این برهه ریو د ژانیرو بار دیگر در حال توسعه بود و سرسختانه میکوشید تا با مدرنیزاسیون هرچه بیشتر، مهاجران اروپایی را جلب کند. راوی داستان اکنون در حومۀ شهر زندگی میکند و از برکت راهآهن بهآسانی به شهر دسترسی دارد. محافظهکاری بنتو جدا از نوستالژی گذشته، دلیل دیگری هم دارد. این وکیل بازنشستۀ بافرهنگ که ترجیح میدهد از دنیای جدید تا حد امکان دوری کند و با دریافت اینکه همهچیز بازیچۀ رقابت میان ایالات متحده و اروپا شده، میخواهد پنجره را به روی دنیای بیرون ببندد.
خواندن کتاب دن کاسمورو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات داستانی بهویژه ادبیات داستانی آمریکای لاتین پیشنهاد میکنیم.
درباره ماشادو د آسیس
ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس (۱۹۰۸ـ ۱۸۳۹)، معروف به ماشادو، نویسندهٔ برزیلی، از نویسندگان نامدار قرن نوزدهم آمریکای لاتین و از بهترین ایشان در همهٔ زمانهاست. اگر چنین نویسندهای در فرانسه یا انگلستان به دنیا آمده بود، آثارش بیگمان جایگاهی والا در ادبیات غرب مییافت. در قارهٔ آمریکا او همتراز ملویل، هاوثورن و پو است. در ادبیات اسپانیاییزبان هیچکس به سبک صیقلخورده و نیز به اصالت او نخواهد رسید.
ماشادو مولاتویی از خانوادهای فقیر بود و در کودکی یتیم شد. زندگی را نخست با کارکردن در چاپخانه و آنگاه با روزنامهنگاری و سپس با نویسندگی میگذراند. در برزیل به شهرت و منزلت دست یافت و اولین رئیس آکادمی ادبیات این کشور شد و تا پایان عمر در این سمت برجا بود. او ۹ رمان منتشر کرد که مشهورترین آنها گورنبشتهای برای برندهای کوچک (۱۸۸۱)، میراث کینکاس بوربا (۱۸۹۱)، دون کاسمورو (۱۸۹۹) و عیسو و یعقوب (۱۹۰۴) است. علاوه بر این، ماشادو بیش از ۲۰۰ داستان کوتاه نوشت که برخی از آنها در کتاب روانکاو گرد آمده است.
ماشادو در خلق طرحهای پیچیدهٔ روانی و آنچه مایهٔ آزار انسان است استادی بیبدیل بود. او دلبستهٔ شکسپیر بود که به گمان او «به زبان جان مینوشت». همچنین از داستانهای کتاب مقدس تأثیر بسیار گرفته بود. او را میتوان از جنبههای گوناگون پیشگام بورخس دانست، با این تفاوت که شکاکیت ماشادو آنچنان گزنده نیست و آمیخته با شفقت است.
دن کاسمورو در دهۀ ۱۸۹۰ نوشته شد؛ اما ۹۷ فصل از ۱۴۹ فصل آن در دهۀ ۱۸۵۰ میگذرد؛ یعنی دوران نوجوانی بنتو سانتیاگو و دلدادگی او به دختر همسایه که راوی اکنون نشسته و آن را به یاد میآورد.
بخشی از کتاب دن کاسمورو
«مادرم زن نازنینی بود. وقتی شوهرش، پدرو د آلبوکرک سانتیاگو، فوت کرد، او سی و یک ساله بود و میتوانست به ایتاگوایی برگردد. اما خودش نخواست، ترجیح داد بماند و نزدیک کلیسایی که گور شوهرش توی آن بود زندگی بکند. مزرعه بزرگ را با بردههاش فروخت و بردههای بیشتری خرید که آنها را سر کار میفرستاد یا اجاره میداد. علاوه بر این چند تایی ساختمان و مقداری اوراق قرضه دولتی خرید و در خانه خیابان ماتاکاوالوس ساکن شد که دو سال آخر زندگی زناشوییاش را توی آن گذرانده بود. مادرم دختر بانویی از میناس ژریاس بود و آن بانو هم از اعقاب خانمی اهل سائوپائولو و از خانواده فرناندس.
با این حساب در سال مبارک ۱۸۵۷ دونا ماریا دا گلوریا فرناندس سانتیاگو چهل و دو ساله بود. هنوز زیبا بود و خیلی کمتر از سنوسالش نشان میداد، اما هر قدر که طبیعت تلاش میکرد تا او را از گزند زمان حفظ کند، خودش سرسختانه باقیمانده بر و روی جوانی را از این و آن پنهان میکرد. همیشه لباس تیره میپوشید بیهیچ آرایهای، شال سیاهی را هم چارقد میکرد و به دوش میانداخت که با حلقهای نگیندار روی سینهاش گره میزد. موی بافتهاش را پشت سر جمع میکرد و شانهای قدیمی از جنس کاسه لاکپشت توی آن فرو میکرد. گاهی اوقات کلاه بیلبه سفید و چینداری به سر میگذاشت. تمام روز، از صبح تا شب، همینجوری میگشت، با آن کفشهای چرمی بیپاشنه که صدای خفهای داشت میرفت و میآمد و بر کارهای خانه نظارت میکرد.»
حجم
۳۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۴۷ صفحه
حجم
۳۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۴۷ صفحه