کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است!
معرفی کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است!
کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است! نوشتهٔ تورج رهنما است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. آشنایی با نویسندگان و شاعران بزرگ آلمانی در قرن بیستم موضوع این کتاب جالب است.
درباره کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است!
«نویسندگی حرفه نیست، نفرین است!» از زمانی که توماس مان این جملهٔ تأملانگیز را نوشت، بیش از صد سال میگذرد. اما آیا امروز هم نویسندگی نفرین است؟ پاسخ چندان دشوار نیست. وقتی درست میاندیشیم، میبینیم نهتنها نفرین، بلکه زیستن در کام نهنگ است! و این تنها سرنوشت نویسندگان غربی نیست؛ در کشورهای جهان سوم هم این واقعیت کاملاً مصداق مییابد. اما آیا دشواریهای گوناگون، نویسندگان را از ادامهٔ کار بازمیدارد؟
کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است! مجموعهای است از بیست و دو مقالهٔ تحقیقی دربارهٔ ادبیات کشور آلمان در قرن بیستم. از این مقالات، هجده مقاله به معرفی نویسندگان آن سرزمین و تفسیر آثارشان میپردازد و چهار مقاله به شاعران آن دیار اختصاص دارد، آن هم به شاعرانی که آثارشان ممتازتر و شهرتشان ــ دستکم در کشورهای اروپایی ــ فراگیرتر است. اما دلیل این امتیاز چیست؟ ــ پنج تن از نویسندگانی که از آنان در این کتاب نام برده میشود، به دریافت جایزهٔ نوبل در ادبیات توفیق یافتهاند: توماس مان، هِرمان هِسّه، هاینریش بُل، گونتر گراس و هِرتا مولر.
نخستین نویسندهای که آثارش در این کتاب بررسی میشود، توماس مان (متولد ۱۸۷۵) و آخرینِ آنان هِرتا مولر (متولد ۱۹۵۳) است. تقدم و تأخرِ نویسندگانِ دیگر نیز برحسب سال تولد آنان است.
این کتاب به معرفی نویسندگان و شاعرانِ اتریشی و سویسی (که آنان نیز آلمانیزباناند) نمیپردازد. در کتاب حاضر به همهٔ آثار نویسندگان اشاره نمیشود، بلکه تنها آثاری که تا سال ۲۰۰۰ و حتی اندکی پس از آن انتشار یافتهاند بررسی میشوند.
فصلهای این کتاب از این قرار هستند:
توماس مان؛ زندگی و هنر؛ دو واقعیت گوناگون؟
هِرمان هِسّه؛ در جستوجوی جهانی نو
اِرنست یونگر؛ ستایشگر جنگ، انتقادگر جنگ
بِرتولت بِرِشت؛ جهانِ آرمانیِ آقای ب.ب.
اِلیزابت لانگگِسِر؛ انسان بین دو قطب متضاد
اِریش کِستنر؛ احساس صادقانه، بیان ساده
ماری لوئیزه کَشنیتس؛ جهان؛ مرغ آتش؟
گونتر آیش؛ طبیعت و مظاهر گوناگون آن
کارل کُرُلو؛ شعبدهبازِ جهانِ خیال
ولفگانگ هیلدِسهایمر؛ انسان؛ موجودی مضحک
هاینریش بُل؛ اجتماع در آینهٔ ادبیات
هانس بِندِر؛ ثبت دقیق واقعیت
ولفدیتریش اِشنوره؛ گزارشگرِ رویدادهای زمانه
ولفگانگ بُرشِرت؛ خانهٔ صاعقهزده
زیگفرید لِنتس؛ نظارهگر شکاک
ماکس فون دِر گرون؛ جهانِ خاکستری، جهانِ کارگران
گونتر گراس؛ جهان در آینهٔ شکلکساز
مارتین والزر؛ فتنهگری صادق
اووِه یونزون؛ قدرت و سوءاستفاده از آن
هانس ماگنوس انتسنزبرگر؛ آیا تودهها تغییرپذیرند؟
پاتریک زوسکیند؛ قدرت و سوءاستفاده از آن
هِرتا مولر؛ ترس؛ درونمایهٔ اصلی آثار
خواندن کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ ادبیات داستانی بهویژه ادبیات داستانی آلمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نویسندگی حرفه نیست، نفرین است!
«برتولت برشت در دهم فوریهٔ ۱۸۹۸ در شهر آگسبورک (در جنوبشرقی آلمان) متولد شد. نخست در رشتهٔ پزشکی به تحصیل پرداخت، اما اندکی بعد آن را رها کرد و به تئاتر روی آورد. برشت در ۱۹۳۳، یعنی پس از به قدرت رسیدن هیتلر، آلمان را ترک کرد و پس از سالها مهاجرت در سال ۱۹۴۹ به آنجا بازگشت. او که یکی از بزرگترین شاعران و نمایشنامهنویسان آلمانی به شمار میآید، در چهاردهم اوت ۱۹۵۶ در برلین درگذشت. ما در این مقاله تنها از برشت شاعر سخن میگوییم، نه از برشت نمایشنامهنویس.
برشت چند چهرهٔ گوناگون دارد، به گونهای که شناختن او و هنرش در نظر نخست دشوار مینماید: ابتدا روی صحنه با خوانندهٔ دورهگردی روبهرو میشویم که بیش از هر چیز گستاخیاش نظر را جلب میکند. این خوانندهٔ دورهگردْ برشت است که از یک سو از بَعل، این موجود حیوانی، دادِ سخن میدهد و از سوی دیگر از تنهاییها و نابسامانیها نغمه سر میکند. اما در ضمن آموزگاری است که درس زندگی میدهد: انسان! هشیار باش، چشم و گوشت را باز کن، مگذار فریبت دهند!
پژوهشگرانی برشت را با شاعر بزرگ آلمانی، شیلر، سنجیدهاند. به نظر میرسد در این مقایسه، اندکی مبالغه شده است. اما آنچه این دو شخصیت هنری را به هم نزدیک میکند، دلیریِ آنان است در برداشتنِ صورتکها و نشان دادن چهرهٔ بزکشدهٔ فریب و ریا.
نابسامانیهای دورهٔ تبعید (۱۹۴۷ ـ ۱۹۳۳) کمکم برشت را به تعمق وامیدارد. اکنون گستاخیها و عصیانگریهای سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ کمکم جای خود رابه آرامش و تأمل میدهد:
آنچه در تو کوه بود،
هموار کردند
و آنچه دره بود، پُر.
اکنون از تارکِ تو
راهی صاف میگذرد.
بدین گونه صدای خشمآلود برشت به نرمی میگراید؛ آرمانهای نو، دیدگاههای نو، تجربیات نو بر سخنان او اثر میگذارند و کمکم واژههایی چون «فرزانگی» و «انسانیت» در شعر برشت ظاهر میشوند. اکنون دیگر از جهانِ نیمهمُردهٔ شاعرانِ اکسپرسیونیسم خبری نیست، از «شکایت درخت سیب»، از «پشتبامهای حصیری» و از «تورهای ماهیگیری» سخن در میان است. در اینجا چشمی است که از دیدگاهی بلند به جهان مینگرد:
زیر درختانِ کنار دریاچه،
خانهای است خُرد
که از پشتبام آن دود بلند میشود.
اگر دود نباشد،
چهقدر بیمعنی است
خانه، درختان و دریاچه!
اینجا طبیعت توصیف نمیشود، اینجا زندگی تصویر نمیگردد؛ همنشین ما در اینجا انسان فرزانهای است که میپرسد: فکر کنید، طبیعت بدون انسان چیست؟ گویی شاعری که در اینجا به چیزهای ظاهراً بیاهمیت نظر میدوزد، گویندهٔ بَعل و اُپرای یکپولی نیست. اکنون نه کویرهای خشک، نه صحراهای گرم و نه دریاهای توفانی، بلکه طبیعت، طبیعتی آرام، موضوع شعر برشت قرار میگیرد. اکنون دیگر از جهانی که انسانهایش گستاخانه در برابر طبیعت سر برمیافراشتند، خبری نیست، بلکه شاعر، تنها کلماتی چون «آسمان»، «باد» و «آب» را با واژههایی مانند «فرزانگی»، «دوستی» و «انسانیت» عوض میکند.
اگر شعرهای برشت در آغاز لحنی خشمآلود و جسورانه داشت، شاعر سالهای تبعید بیشتر سر آموزندگی دارد، حتی در آنجا که زیبایی یک گیاه کوچک را میستاید.
در تبعید، رنج شاعر کم نیست، اما او هرگز نمینالد ــ و بهراستی چه دشوار است نفرت را فراموش کردن و خود را با نگریستن به «قایقها» و «تور ماهیگیری» و «درخت سیب» قانع کردن!
در این دوره، دیگر کسی صدای انسانی برشت را نمیشنود، حقیقت و صداقت را کسی خریدار نیست. برشت چهقدر استادانه چهرهٔ «لائوسته» را تصویر کرده است!
وقتی که روز از روی معبدها گذر کرد،
کابوس شب آمد ز راه و خنده سر کرد،
فرزانهٔ چینی، لائوسته،
آهنگ یک شهر دگر کرد.
«هی مَرد! بارَت چیست؟» پرسید
با لحن سردی، مرزبانی.
ــ چیزی ندارم هیچ، غیر از برف مویم!
«کارَت در آنجا؟»
ــ مرگ ضعیفان را به چشمِ خویش دیدن
(گر هیچ میدانی چه میخواهم بگویم.)
«جز این چه میکردی در آنجا؟»
ـ آموزگار مردمِ گمنام بودم.
«درسِ چه میدادی به مردم؟»
ــ سنگِ گران در دستِ ایام،
مغلوب آبِ نرم میگردد سرانجام.»
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه