کتاب می دانی که نمی دانی
معرفی کتاب می دانی که نمی دانی
کتاب الکترونیکی «می دانی که نمی دانی»نوشتهٔ زهرا دهقانپور در انتشارات ویکتور هوگو چاپ شده است.
درباره کتاب می دانی که نمی دانی
نادانسته های ما زیاد است و دانسته هایمان کم اما قضاوت ما بیشتر براساس ندانسته هایمان است.
ما ایرانی ها در قضاوت ید طولانی داریم و درنگ نمیکنیم. بسیاری از مشکلات ما نیز ناشی از قضاوت های ماست و بدین ترتیب آرامش را از یکدیگر دریغ میکنیم و خودمان نیز تاوان آن را می پردازیم.
چه بسیار زندگی ها که با ندانم کاری ها متلاشی می شوند، جان ها و دل ها آزرده می گردند و روحی در انزوا فرو می رود به این دلیل که ندانسته پیش داوری و قضاوت کرده ایم و همچنان ادامه می دهیم، حکم صادر می کنیم و این گونه است که آرامش و لذت از زندگی مان دور و دورتر می شود.
قضاوت و حکم صادر کردن ما را تا مرز نابودی می کشاند، پیش می رویم و زندگی زهرآگین میکنیم. افسوس نه عبرتی است نه پشیمانی و ندامتی پس می سوزانیم و سوزانده می شویم.
محور داستانهای این مجموعه که در نهایت سادگی به رشته تحریر درآمده است براساس همین ندانسته هاست.
خانم دهقانپور با قلمی ساده به درون این نازیبایی ها فرو می رود و آن را به خوبی ترسیم میکند.
باشد تا عبرتی گردد برای ما ...
کتاب می دانی که نمی دانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب می دانی که نمی دانی
سمیه پس از نوشتن اسم او در دفتر از مرد خواست تا فردا برای تست و شروع آموزش به آموزشگاه بیاید. مرد پذیرفت و سر به زیر انداخت و رفت. سمیه که از یک طرف متعجب و از طرف دیگر خنده اش گرفته بود با لیست ثبت نامی های جدید وارد کلاس استاد پیانو شد تا در مورد ثبت نامی های جدید با استاد صحبت کند و زمان آنها را هماهنگ سازد.
- استاد خسته نباشید امروز دو ثبت نامی جدید داشتید که یک نفر مبتدی و نوجوان است و نفر دوم...
نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. با کمی تعلل، خنده کنان گفت: نفر دوم یک مرد میانسال است که گفت فقط جهت آموزش یک آهنگ می خواهد ثبت نام کند.
استاد با تعجب گفت: یک آهنگ! چه آهنگی؟!
- استاد راستش نمیدانم چون خیلی از ثبت نام او متعجب شدم یادم رفت بپرسم.
استاد گره ای بر ابرو افکند: چرا متعجب؟
- خب استاد چون تا به حال و در این چند سال ما هنرجوی میانسال آن هم برای آموزش تک آهنگ ...
استاد با جدیت میان حرف سمیه پرید: مگر هنر سن و سال می شناسد خانم فاتحی؟ هر کسی میتواند در هر سن و سالی به هنر روی بیاورد و زیبایی هنر به همین محدودیت ناپذیری آن است.
سمیه حرف استاد را ناچار و ظاهرا پذیرفت و پس از هماهنگی ساعت برگزاری کلاس آن مرد، از اتاق خارج شد و زیر لب گفت: باز هم میگویم مرد میانسالی که قصد آموزش یک آهنگ دارد از نظر من مشکوک است، احتمالا عاشق شده و طرفش شرط آموزش تک آهنگ برایش گذاشته.
سمیه که عاشق این خودگویه های درونی بود با خود ادامه داد: فقط خدا کند آقا صاحب زن و فرزند نباشد و بعد از چند جلسه، همسر اول، کلاس را بر سر استاد خراب نکند.
همین طور که از تصوراتش میخندید گویا بدش هم نمیآمد که به دنبال پیش آمدن این واقعه، استاد دیگر او را بابت طرز فکرش مآخذه نکند. بر صندلی اش نشست و به کارش ادامه داد و عصر راهی خانه شد.
صبح روز بعد مطابق هر روز مشغول به کار شد. بعد از چند دقیقه آن مرد دوباره وارد آموزشگاه شد و به طرف میز سمیه رفت: ببخشید خانم؟
سمیه به او نگاه کرد: بله، فاتحی هستم. بفرمایید.
- آهان ببخشید خانم فاتحی، ساعت کلاسم با استاد هماهنگ شد؟
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه