دانلود و خرید کتاب بهت زدگی پیام ناصر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بهت زدگی اثر پیام ناصر

کتاب بهت زدگی

نویسنده:پیام ناصر
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بهت زدگی

کتاب بهت زدگی مجموعه‌داستانی کوتاه نوشتهٔ پیام ناصر است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب بهت زدگی

داستان کوتاه یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

نام داستان‌های کوتاه مجموعهٔ بهت زدگی از این قرار است:

قوز نکن بودا

آش ترخون - دستور پخت

بیدارش کن

مانیاک شاپرکی

معمای مکانیکی

خواندن کتاب بهت زدگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بهت زدگی

«با صدای خس‌خس حرکت موجودی لابه‌لای برگ‌ها از خواب بیدار شدم. تلاش کردم پلک‌های بی‌رمقم را کمی از هم باز کنم. اما همچون دریچه‌های زنگار گرفته که سالیان دراز روغن‌کاری نشده باشند از خود مقاومت نشان می‌دادند. صدا دوباره بر سطح برگ‌ها خزید. یکی از دریچه‌ها را به زحمت باز کردم. یک هزارپای درشت و بالغ، صاف جلوی چشم‌هایم به سوی حفره‌ای تاریک پیش می‌رفت. آهنگ حرکتش نرم و موج‌دار بود. هر بار اندام آجری‌رنگش را در خود فرو می‌برد و دوباره به جلو هل می‌داد، به آکاردئونی معیوب می‌مانست که با هر بار باز و بسته شدن آوایی خشک و ناموزون از آن به هوا بلند شود. موجی از گرسنگی بر جدارهٔ معده‌ام ترشح شد. آکاردئون خراب در آستانهٔ ورود به حفره بود که بی‌معطلی خیز بلندی برداشتم و جانور را که تا نیمه در سوراخ فرو رفته بود از دمش قاپ زدم و درسته بلعیدم.

بخشی از نیروی حیاتی‌ام را بازیافته بودم. نسیم مطبوع و خنک اوایل پاییز تنم را در بر می‌گرفت. کمی این‌پا آن‌پا کردم و بدن خیس و رنجورم را محکم تکاندم. بعد به تقلید از هر کاکاروس بالغ دیگری پای چپم را تا آن‌جا که اتصالات عضلانی اجازه می‌دادند به سمت عقب، کش آوردم تا خستگی یک خواب طولانی از تنم در شود.

ماه حفره‌ای بود یگانه و درخشان که میان آسمان بی‌کران پاییزی نورافشانی می‌کرد و پرتوِ نقره‌ای‌اش را جای‌جای بیشه‌زار، بر بستری از برگ‌های خیس از باران می‌گستراند. اوضاع کم‌وبیش عادی به نظر می‌رسید. جز آن‌که کرم‌ها و هزارپاهای دوروبرم به ناگاه غیبشان زده بود. خیال نداشتم در پی‌شان خودم را نفله کنم. عمو کاروکا حالی‌ام کرده بود که شایسته نیست برای شکار حشرات سگ‌دو بزنم. همین که آرام بگیرم و صبر پیشه کنم کفایت می‌کند.

***

قدر مسـلم کاکاروس ماده بی‌آن‌که جلب توجه کند داشت قابلـیت‌های مرا از هر جهت مـی‌سنجید. مـی‌بایست سنگ‌تمام مـی‌گذاشتم. سرمستـانه، پایکوبی‌ام را ادامه دادم. سرم را برای آواز دومم چنان به سمت پهنای آسمان نشانه رفتم که کمرم تیر کشید. گویی تمام خاک بیشه‌زار را روی پشتم حمل می‌کردم ــ تمامی رسالت بقای یک نسل در حال انقراض را. چه بسا قناسی گردنم و قوز پشتم داشتند کار دستم می‌دادند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۷۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
۱۱,۵۰۰
۵۰%
تومان