کتاب شاهد خاموش
معرفی کتاب شاهد خاموش
کتاب شاهد خاموش نوشتهٔ آگاتا کریستی و ترجمهٔ مجتبی عبدالله نژاد است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه داستانهای هرکول پوآرو است.
درباره کتاب شاهد خاموش
خانم اَرَندل اول ماه مه مرد. با اینکه دوران بیماریاش کوتاه بود، مردم شهر مارکت بیسینگ که خانم اَرَندل از شانزدهسالگی بین آنها زندگی کرده بود، از مرگش متعجب نشدند. چون خانم اَرَندل لااقل هفتاد سالی داشت. آخرین عضو خانواده پنج نفرهای بود و سالها بود که وضع جسمانیاش تعریفی نداشت و حتی هجده ماه پیش با بیماری دیگری شبیه مرضی که او را از پا درآورد، چیزی نمانده بود که بمیرد.
داستان شاهد خاموش دربارهٔ مرگ خانم اَرَندل است. مرگ این بانو عجیب نبود، اما مفاد وصیتنامهاش بسیار عجیب بود و طبعاً واکنشهای گوناگونی ایجاد کرد: شگفتی، ذوقزدگی، انزجار، خشم، نفرت، نومیدی، بدگویی. تا چند هفته و بلکه تا چند ماه کار و زندگی مردم مارکت بیسینگ شده بود صحبت از وصیتنامه خانم اَرَندل. هرکس چیزی میگفت: از آقای جونز خواربارفروش که معتقد بود: «رابطۀ خونی از هر چیزی مهمتر است.» تا خانم لامفری، مسئول ادارۀ پست که مدام با نفرت غلیظی تکرار میکرد: «حتماً پشت پرده خبرهایی بوده. حالا میبینید. این خط و این نشان.» چیزی که بیشتر به این شایعات دامن میزد این بود که خانم اَرَندل وصیتنامهاش را همین اواخر تنظیم کرده بود، یعنی ۲۱ آوریل. مسئله جالبتر اینکه آن روزها مصادف با تعطیلات رسمی عید پاک بود و به همین دلیل اقوام نزدیک خانم اَرَندل هم پیش او بودند. طبیعی است که در چنین اوضاعی شایعات شرمآوری راه میافتد و زندگی مردم مارکت بیسینگ را از آن حالت یکنواخت درمیآورد. تا اینکه هرکول پوآرو وارد ماجرا میشود تا سر از این وصیتنامه دربیاورد. آیا خانم ارندل به مرگ طبیعی فوت کرده است؟ آیا کسی در این وصیتنامه دست برده است؟
خواندن کتاب شاهد خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای جنایی و معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در تورکی، دوون به دنیا آمد. او نویسندۀ مشهور انگلیسی و خالق داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او نخستین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته و پس از او، ژول ورن و سپس شکسپیر در این روند قرار دارند؛ کریستی همچنین طولانیترین نمایشنامۀ جهان را به نام «The Mousetrap» نوشته است. این نمایشنامه از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۲۰ در West End اجرا شد. این نمایش در مارس ۲۰۲۰ بهدلیل همهگیری ویروس کرونا بسته شد. این نویسندۀ انگلیسی، ترجمهشدهترین نویسنده است. کریستی ۶ رمان نیز با نام مستعار Mary Westmacott نوشته است. آگاتا کریستی طی هر ۲ جنگ جهانی، در بیمارستانها خدمت کرد و دانشی درمورد سمهایی را که در بسیاری از رمانها، داستانهای کوتاه و نمایشنامههای او وجود داشت، به دست آورد؛ او همچنین در دورهای از زندگیاش، چندینماه را در حفاریهایی در خاورمیانه میگذراند و بدینترتیب از این دانش نیز در نگارش کتابهایش سود میجست. کریستی از خانوادهای ثروتمند و طبقۀ متوسط بود که عمدتاً در خانه تحصیل میکرد. او در سال ۱۹۲۰ «ماجرای مرموز در استایلز» را با حضور کارآگاه «هرکول پوآرو» نوشت و با این اثر بود که به نخستین پلههای موفقیت پا گذاشت.
آگاتا کریستی جوایز ویژه و مختلفی را در طول عمر هنریاش دریافت کرده است. بیشتر کتابها و داستانهای کوتاه او (و بعضیها از آنها چندینبار) بهصورت فیلم درآمدهاند. از آن میان میتوان فیلمهای قتل در قطار سریعالسیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون را نام برد؛ همچنین بسیاری از نوشتههای کریستی بارها برای تهیۀ برنامههای رادیویی و تلویزیونی مورداستفاده و اقتباس قرار گرفتهاند. علی دهباشی، سردبیر مجلهٔ بخارا، در «شب آگاتا کریستی» گفت که این نویسندۀ انگلیسی، بهخاطر علایق باستانشناسی همسرش، بارها به ایران سفر کرده بود. در سال ۱۳۴۵ بود که محمدعلی سپانلو با آگاتا کریستی گفتوگویی انجام داد.
تنها بخشی از آثار این نویسنده را در فهرست زیر ببینید:
رمانهای هرکول پوارو:
شیطان به قتل می رسد، ماجرای اسرارآمیز در استایلز، قتل در زمین گلف، قتل راجر آکروید، چهار (قدرت) بزرگ، راز قطار آبی، خطر در خانه آخر، لرد اجور میمیرد، قتل در قطار سریعالسیر شرق، تراژدی در سه پرده، مرگ در میان ابرها، قتل به ترتیب الفبا، قتل در بینالنهرین، ورقهای روی میز، شاهد خاموش، مرگ بر روی نیل، کریسمس هرکول پوآرو، ملاقات با مرگ، جنایتهای میهن پرستانه و ... .
مجموعه داستانها:
تحقیقات پوآرو، قتل در مجتمع مسکونی، راز رگاتا، کارهای هرکول، شاهدی برای پیگرد قانونی، سه موش کور، ماجرای پودینگ کریسمس، گناه مضاعف، نخستین پروندههای پوآرو، گرفتاری در خلیج پولنسا، مجموعه چای هارلوین، روشنایی ماندگار.
رمانهای خانم مارپل:
قتل در خانه کشیش، جسدی در کتابخانه، انگشت متحرک، اعلام یک قتل، آنها این کار را با آیینه انجام میدهند، جیب پر از چاودار و... .
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت.
بخشی از کتاب شاهد خاموش
«عصر سهشنبه بود. درِ پشتی باغ باز بود. خانم اَرَندل جلو در ایستاد و توپ را انداخت تو خیابان منتهی به درِ خروجی. سگ دوید دنبالش.
امیلی اَرَندل گفت:
ــ فقط یک بار دیگر، باب. بدو برش دار.
یک بار دیگر توپ را انداخت و باب با سرعت دوید به طرفش.
خانم اَرَندل خم شد، توپ را که باب گذاشته بود پیش پایش برداشت و رفت داخل خانه. باب هم دنبالش راه افتاد. خانم اَرَندل در را بست و وارد اتاق پذیرایی شد. باب پشت سرش بود. توپ را گذاشت تو گنجه.
نگاهی به ساعت روی پیشبخاری کرد. ساعت شش ونیم بود.
پلهها را پیمود و رفت تو اتاق خودش در طبقه دوم. رو کاناپه بزرگ دارای روکش کتان گلدار دراز کشید. آه کشید. خوشحال بود که سهشنبه است و مهمانها فردا میروند. نه اینکه در این تعطیلات چیز تازهای فهمیده باشد. نه. چیز تازهای دستگیرش نشد. ولی باعث شد چیزی را که از قبل هم میدانست فراموش نکند.
با خودش گفت: «فکر کنم دارم پیر میشوم ...»
بعد جا خورد و دوباره با خودش گفت: «پیر شدهام. واقعاً پیر شدهام ...»
نیمساعتی دراز کشیده و چشمهایش را بسته بود. بعد دختر خدمتکار، الن، برایش آب گرم آورد. برخاست، برای شام آماده شد.
آن شب قرار بود دکتر دونالدسون هم با آنها شام بخورد. امیلی اَرَندل دلش میخواست از نزدیک او را ببیند. به نظرش باورنکردنی بود که ترزا با آن زندگی شلوغ و عجیب عاشق مرد مقرراتی و خشکی مثل او شده باشد. این هم باورکردنی نبود که مرد مقرراتی و خشکی مثل او بخواهد با ترزا ازدواج کند.
دقایق میگذشت و خانم اَرَندل فهمید که بعید است با این ملاقات شناخت بهتری از او پیدا کند. دکتر دونالدسون مؤدب و رسمی بود و به نظرش چیز جالبی نداشت. ته دلش با نظر خانم پیبادی موافق بود. با خودش گفت: «باز صد رحمت به دوره جوانی ما».
دکتر دونالدسون خیلی نماند. ساعت ده برخاست که برود. با رفتن او امیلی هم اعلام کرد که میرود بخوابد. رفت طبقه بالا. بقیه افراد خانواده هم رفتند. همه آن شب آرام بودند. خانم لاوسون پایین ماند که بقیه کارها را بکند: قلاده باب را باز کند و آتش بخاری را هم بزند و چفت در را بیندازد و فرش جلو شومینه را جمع کند که آتشسوزی نشود.»
حجم
۲۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
نظرات کاربران
نظر من برای همه کتاب های آگاتا برای یکبار خواندن عالیه،افرین بر هوش و نبوغ و خلاقیت این زن اما ایراد همیشگی این است که اینها داستان است واقعی نیست در عالم واقع ابر و باد و مه و خورشید و فلک
مثل همیشه کشش خوبی داشت
داستان شیرین و جذابی بود. منتها ابتدای داستان و نقطهی شروع تحقیقات پوارو قانعکننده نبود. این که یک کارآگاه از یک نامهی ساده برانگیخته شود و دست به تحقیقات بزند دور از ذهن و واقعیت است. سوای این بیمنطقی ابتدایی،