کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر
معرفی کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر
کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر نوشتۀ آرتور کانن دویل و ترجمۀ کریم امامی است. این کتاب را انتشارات شرکت کتاب هرمس منتشر کرده است.
درباره کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر
در انتشار روایتهای کوتاه حاضر که بر اساس پرونده ماجراهای غریب متعددی نوشته میشوند که دکتر واتسون به لطف موهبتهای منحصربهفرد دوستش شرلوک هولمز شاهد و ناظر و گهگاه هم بازیگر آنها بوده است، طبیعی است که بیشتر به توصیف پیروزیهای او بپردازد تا به تشریح ناکامیهایش و این امر آنقدرها بهخاطر شهرت او نیست، چرا که وقتی همه درها را به روی خود بسته میدید و از حل معما عاجز میماند، درست در همان زمان، نیروی پشتکار او و تواناییاش در چارهجویی از هروقت دیگری ستودنیتر بود. نه، بیشتر به این خاطر است که هرگاه از عهده برنمیآمد، دیگران نیز در اکثر موارد درمیماندند و حکایت تا ابد در پرده ابهام باقی میماند. با وجود این گاه سیر حوادث طوری پیش میرفت که حتی در زمانی هم که شرلوک هولمز خطا میکرد باز حقیقت برملا میشد. واتسون یادداشتهایی از پنج شش پرونده دارد که ازایندست هستند و قضیه لکه دوم و پروندهای که قصد نقلاش را دارد از آن میان جالب توجهترند.
شرلوک هولمز شخصی بود که بهندرت صرفاً بهخاطر ورزش، ورزش میکرد. کمتر کسی در قدرت بدنی بهپای او میرسید، و مسلماً در وزن خودش یکی از بهترین مشتزنهایی بود که به عمر خود میتوان دید، ولی بر این باور بود که زور زدن بیهدف کاری است بیهوده، و ازاینرو کمتر از جای خود برمیخاست مگر آنکه کاری پیش میآمد و در آن حال البته مطلقاً خستگیناپذیر بود. اینکه در این شرایط چگونه میتوانست بدنش را در فرم نگاه دارد نکتهای بود بهخودیخود بسیار قابلملاحظه، چون رژیم غذاییاش معمولاً در حد امساک بود و عادات شخصی او از شدت سادگی به مرز ریاضت میرسید. به جز استفاده گهگاهیاش از کوکائین عیب دیگری نداشت و تنها در روزهایی که پروندهای به او ارجاع نشده بود و اخبار روزنامهها ملالآور بودند بهعنوان اعتراض به یکنواختی زندگی به این داروی مخدر پناه میبرد.
خواندن کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به داستانهای جنایی و معمایی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
درباره سر آرتور ایگناتیوس کانن دویل
سر آرتور ایگناتیوس کانن دویل در سال ۱۸۵۹ در شهر ادینبورگ در اسکاتلند متولد شد. پدرش، چارلز آلتمتون دویل در انگلستان زاده شد. پدر و مادر دویل هر دو از نژاد کاتولیک ایرلندی بودند و در سال ۱۸۵۵ ازدواج کردند. در سال ۱۸۶۴، خانواده دویل به دلیل اعتیاد به الکل پراکنده شدند و کودکان بهطور موقت در ادینبورگ ساکن شدند. در سال ۱۸۶۷ خانواده توانست دوباره جمع شود زندگی را از سر بگیرد. دویل پدر خود را در سال ۱۸۹۳ از دست داد.
سر آرتور نویسنده، پدیدآور و پزشک اسکاتلندی بود. او در ابتدا به حرفه پزشکی میپرداخت اما آوازه خود را مدیون خلق شخصیت شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی است. او چهار رمان و بیش از پنجاه داستان کوتاه از شرلوک هولمز نوشتهاست. بهطور کلی داستانهای شرلوک هولمز نقطه عطفی در ادبیات جنایی محسوب میشود.
وی در زمان خود نویسندهای پرکار بوده و علاوه بر داستانهای شرلوک هولمز؛ اشعار، نمایشنامهها و رمانهای بسیار دیگری نوشته است. وی همچنین از اعضای فراماسونری بود. دویل با کمک عموی ثروتمند خود در سن نه سالگی به مدرسه فرستاده شد و در سال ۱۸۷۵ به دانشگاه Stonyhurst رفت. از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۶، او در مدرسه یسوایت استلا ماتینا در اتریش تحصیل کرد. او بعدها دین کاتولیک را رد کرد و به یک ندانمگرا تبدیل شد و پس از مدتی عارف شد.
دویل در ابتدای خلق اثر شرلوک هولمز با مشکل پیدا کردن ناشر برای داستانش مواجه شد. در ابتدا خوانندگان زیادی حاضر نبودند که برای خواندن چنین داستانی پول خرج کنند، به همین دلیل او برای چاپ داستان اتود در قرمز لاکی مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستانهای مختلف و کم فروش را در کاغذهای ارزان قیمت چاپ میکردند.
او در سال ۱۸۹۲، نامهای به معلم سابق دانشگاهش جوزف بل نوشت و در آن گفت: «من شرلوک هولمز را مدیون شما هستم… و سعی کردم با استفاده از شخصیت و قدرت مشاهده و استنتاج شما یک انسان جدید بسازم». در فوریه ۱۸۹۰، او داستان نشانه چهار را نوشت. او داستانهای کوتاه دیگری هم از شرلوک هولمز نوشته که در مجله استرند به چاپ رسیده است. نگرش ویژه دویل نسبت به شخصیت خلق کردهاش باعث بادوام شدن آن شخصیت شده بود. ۳۳ اما او در سال ۱۸۹۳ و در داستان مشکل نهایی شرلوک هولمز را توسط پروفسور جیمز موریارتی از بین برد. پس از آن ناشران زیادی درخواست دادند تا دویل دوباره شرلوک هولمز را زنده کند، ناشران حاضر بودند مبالغ بسیار زیادی را پرداخت کنند که این کار باعث شهرت بیشتر شرلوک هولمز شد.
دویل در سال ۱۹۰۳ و بعد از ده سال بالاخره شرلوک هولمز را زنده کرد. او از زبان شرلوک هولمز توضیح داد که فقط جیمز موریارتی از آبشار سقوط کرده و مردهاست، اما از آنجا که هولمز دشمنان خطرناک دیگری مانند سرهنگ سباستین موران داشت، تصمیم گرفته بود خود را مرده نشان بدهد تا بتواند تمام همدستان موریارتی را دستگیر کند. پس از زنده شدن دوباره شرلوک هولمز دویل در سال ۱۹۱۴ داستان دره وحشت را نوشت که با واکنش مثبت خوانندگان روبه رو شد. در نهایت هولمز در ۵۶ داستان کوتاه و ۴ رمان ظاهر شد. او در سال ۱۹۳۰ از دنیا رفتند.
بخشهایی از کتاب سیمای زرد و پنج داستان دیگر
هولمز گفت:
ــ آقای گرانت مانروی عزیز ...
میهمان ما از روی صندلیاش بالا جَست. فریاد کشید:
ــ چی؟ شما اسم مرا از کجا میدانید؟
هولمز لبخندزنان پاسخ داد:
ــ اگر شما میل داشتید ناشناس بمانید یا باید اسمتان را روی آستر کلاهتان نمینوشتید و یا اینکه داخل کلاهتان را بهسوی شخصی که طرف صحبت شماست نمیگرفتید. میخواستم به شما بگویم که من و دوستم در این اتاق به اسرار غریبِ بیشماری گوش دادهایم و این خوشاقبالی را هم داشتهایم که روانهای آشفته بسیاری را آرامش ببخشیم. اطمینان دارم که همین کار را در حق شما هم میتوانیم بکنیم. ازآنجاکه عامل زمان ممکن است در این میان دارای اهمیت حیاتی باشد آیا میتوانم خواهش کنم که بدون مُعطلی بیشتر حقایق امر را در اختیار ما بگذارید؟
میهمان ما باز دستش را بر پیشانیاش گذاشت و برداشت، انگار که عملی که میخواست انجام بدهد برایش بیش از حد شاق بود. از حرکات و وجناتش پیدا بود که وی شخصی است کم سخن و متکیبهخود، با طبع اندکی مغرورِ شخصی که بیشتر خوش دارد زخم خود را پنهان کند تا اینکه آن را در معرض تماشای دیگران بگذارد. سپس ناگهان با حرکت شدید مشتِ گرهکرده خود، مثل کسی که هر چه باداباد میگوید، شروع به سخنگفتن کرد. گفت:
ــ آقای هولمز، حقایق امر ازاینقرار است. من مردی هستم متأهل و سه سال است که ازدواج کردهام. در این مدت من و همسرم زندگی سعادتمندانهای داشتهایم و عشقمان نسبت به هم و سعادتمان درست بهاندازه هر زوج دیگری بوده است که پیوند ازدواج بستهاند. ما هیچگونه اختلافی با هم پیدا نکردهایم، نه فکرا، نه کلاما، و نه عملاً و حالا، از روز دوشنبه پیش ناگهان سدّی میان ما دو نفر ایجاد شده و من احساس میکنم که چیزی در زندگی زنم و در افکارش هست که من از آن همان قدر بیاطلاع هستم که از افکار زنی که در خیابان از کنار من میگذرد. ما با هم بیگانه شدهایم و من میخواهم بدانم چرا.
«و حالا نکتهای هست، آقای هولمز که میل دارم قبل از ادامه صحبت روی آن تأکید کنم و آن این است: همسر من، اِفی، مرا دوست دارد. در این مورد هیچ تردیدی ندارم. او مرا با تمام قلبش و روحش دوست دارد و حالا هم بیشازپیش، بیشتر از هروقت دیگری. من این را میدانم، حس میکنم. راجع به این نکته میل ندارم وارد بحث بشوم. هر مردی بهآسانی میتواند بفهمد چه وقت زنی او را دوست دارد و حالا که این راز میان ما پیدا شده، تا فاش نشود روابط ما نمیتواند مثل پیش باشد.»
حجم
۱۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۱۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبی است و خواندنش بدون لذت نیست. کتاب ۵ داستان از پرونده های شرلوک هلمز هستند و غیر از داستان اول بقیه داستان ها به نظر من خیلی جذاب بودند ولی در ترجمه کتاب به خوبی نمیتوانستند خودشان را نشان
در زیبایی اثر که شکی نیست. به نظر من مجموعه داستانهای شرلاک هلمز هنوز هم درخشان و خواندنی هستند. منتها ترجمه میتوانست بهتر باشد. استفاده از کلمات نامتعارف و عربی قدری از زیبایی اثر کاسته بود.
کتاب جالبی است که مثل همیشه داستان های عالی دارد فقط احساس می کنم که به ویراستاری و تصحیح غلط های املایی و نگارشی احتیاج دارد.
من امیدوار بودم داستان هایی از شرلوک هولمز که به علت فوت بازیگر استثنایی نقش شرلوک هولمز، جرمی برت به دنبال تب رماتیسمی ساخته نشد رو بخونم ولی همه ی داستان ها رو قبلا توی سریال دیده بودم