کتاب افسانه های ژاپنی
معرفی کتاب افسانه های ژاپنی
کتاب افسانه های ژاپنی نوشتهٔ یی تئودورا اوزاکی و ترجمهٔ تهمینه زاردشت است و انتشارات مروارید آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب افسانه های ژاپنی
قصهها ماجراهایی هستند مکرر، آکنده از جادو و بلا و قهرمانی و غالباً پیروزی نیروهایی که شاید نشانهای باشد از امیدواری انسان به غلبهٔ نهایی خیر. از شمالیترین نقطهٔ جغرافیایی این کرهٔ خاکی تا جنوبیترین نقاط، با همین مضامین مکرر و مشابه، قصهها جدوجهد دوران طفولیت بشر برای درک نیروهای طبیعی و رازآلودند. قصههای اقوام مختلف وجوه تشابه و تفاوتی با هم دارند. موتیفهایی چون جادو، نیروهای خیر و شر، که بهترتیب در خدمت یا سدّ راه قهرمان افسانهاند، شاهکاری که قهرمان از پس آن برمیآید و در ازایش پاداشی درخور میگیرد، در زمرهٔ وجوه تشابه افسانههای اقوام هستند. هرچند، به نسبت باورهای باستان متأثر از موقعیت جغرافیایی، تجربههای زیستهٔ جمعی و مؤلفههای زندگی روزمره، قصههای هر قوم تفاوتهایی هم با اقوام دیگر دارد. افسانهپژوهان در پی یافتن نسخهٔ بهاصطلاح اصیل افسانهها و کشف این راز که کدام قوم اولین نقال قصهای بودهاند، قصههای اقوام را گردآوری کرده و با روشهای علمی کاویدهاند. غالباً بدون نتیجهای قطعی یا مفید! چراکه قصه ابتداییترین ابزار انسان برای شناخت و مقابله و دوام در دنیای پرتلاطم و پررمزوراز بوده و تمام اقوام بهنوعی حوادث و بلایا و تجربههای مشابهی را از سر گذراندهاند که در قصههایشان بازتاب یافته است. اهمیت امروزین مطالعه و آشنایی با قصهها، بیش از آنکه در یافتن قصهای اصیل نهفته باشد، در شناخت سازوکار قصه است. سؤال این است: چرا باید زمان ارزشمند خود را با خواندن قصه تلف کنیم؟!
ما به قصه ناگزیریم. نقش آموزشی، تربیتی، پژوهشی و حتی تفریحی قصهها بدیهی است. شاید در جواب کسی که سر اصل مطلب نمیرود، بگوییم: قصه نباف. اما برای آموزش الفبا به فرزندمان هم رو به قصه میآوریم. برایش قصه میگوییم تا دلیریهای قهرمانان الگوی راهش باشند، قصهها را به دنبال عناصر زیستی و حتی روابط حاکم بر جوامع میکاویم، از هالیوود هم که رهایی نداریم! در تمام این سویههای فایدهگرایانه میتوان نقش ابزاری قصه را بهعینه مشاهده کرد. ابزار قصه در دست هر کسی که باشد، تمام این سویهها را با هدف مدنظر خودش بهکار میگیرد. به همین دلیل هم میتوان کشمکش دو نیرو را در روایت قصهها دید: نیروی راوی مردمی که مبارزه با شر، تلاش برای تغییر وضع نامساعد و برابریطلبی را اشاعه میدهد. اما از لابهلای همین صدای مردمی و در برابرش، صدایی هم به گوش میرسد که دعوت به پذیرش سرنوشت میکند، مانند قصهٔ یاماساچیهیکو و اومیساچیهیکو، حاکم را به دیدار خدایان میفرستد و شگفت آنکه در این دیدار خدایان به حاکم سجده میکنند! صدای مردمی شوخوشنگ و طناز است، چراکه هنگام کار نمیتوان باوقار و سنگین بود. صدای مقابلش عبوس و گرفته و پرتحکم. صدای عوام هر جا که طنین پای رقیب را میشنود، قصه را بیسرانجام رها میکند، در برابرش، صدای پرتحکم میخواهد حتماً قصه را به سرانجامی بیبروبرگرد پندآمیز برساند. شاید بتوان عناصر ناهمخوان قصهها را نیز به همین دو صدا نسبت داد. برای مثال، با اینکه رویهٔ پاداش نیک در ازای کار نیک و پاداش بد در ازای کار بد در قصهها حاکم است، گاهی اژدهاشاه دریای قصههای ژاپنی ترفندی بدخواهانه بهکار میبندد، اما فرجام کارش رها میشود. این دو صدا البته در کتابهای آسمانی با هم تلاقی میکنند.
از مشخصههای بارز افسانههای ژاپنی ارجاع قصهها به مکانهای واقعی است. هرگاه اسم مکانی واقعی در قصه آمده، حدود موقعیت جغرافیایی توضیح داده شده تا از مکانهای خیالی قابل تشخیص باشند. اینگونه ارجاع به مکان واقعی در دل قصه وجهی زمینی به قصه میبخشد.
برخی از قصههای این مجموعه نیز قبلاً در ترجمههای دیگر به چاپ رسیدهاند، اما مجموعه حاضر کل قصههایی است که تئودورا اوزاکی تحت عنوان افسانههای ژاپنی (۲۰۰۲) گرد آورده است.
افسانههای این کتاب از این قرار هستند:
تاوارا تودا
گنجشک زبانبریده
ماجرای اوراشیما تارو، جوانک ماهیگیر
کشاورز و گورکن
«شینانشا» یا کالسکهٔ جنوبنما
ماجراهای کینتارو، پسر طلا
ماجرای هاسههیمه : داستانی از ژاپن قدیم
ماجرای مردی که نمیخواست بمیرد
نیبُر و ماهزاد
آینهٔ ماتسویاما : داستانی از ژاپن قدیم
جن آداچیگاهارا
انتر بافراست و گراز
یاماساچیهیکو و اومیساچیهیکو
ماجرای پیرمردی که درختان خشک را میشکوفاند
عروس دریایی و بوزینه
دعوای بوزینه و خرچنگ
خرگوش صحرایی سفید و تمساح
داستان شاهزاده یاماتو تاکه
موموتارو، یا ماجرای پسر هلو
دیو راشومون
چطور پیرمردی شر دملش را کم کرد
سنگهای پنجرنگ و امپراتریس جوکوا: قصهٔ قدیمی چینی
خواندن کتاب افسانه های ژاپنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فرهنگ و ادبیات ژاپن پیشنهاد میکنیم.
درباره یِی تئودورا اوزاکی
یِی تئودورا اوزاکی (۱۹۳۲-۱۸۷۰) مترجم ژاپنی داستانهای کوتاه و قصههای پریان در اوایل قرن بیستم زندگی میکرد. ترجمههای او کمابیش آزادانه اما پرطرفدارند. اوزاکی پیشینهٔ خانوادگی غریبی داشت. او دختر بارون اوزاکی، یکی از اولین مردان ژاپنی مشغول به تحصیل در غرب، و باتیا کاترین موریسون، دختر ویلیام موریسون، یکی از معلمهای این مردان ژاپنی بود. والدین او پنج سال بعد از ازدواج جدا شدند، مادرش هم حضانت سه دخترشان را بر عهده گرفت تا اینکه به نوجوانی رسیدند. در این زمان، تئودورا را فرستادند در ژاپن با پدرش زندگی کند که مقبول تئودورا افتاد. بعدها دست رد به ازدواج سنتی زد، خانهٔ پدرش را ترک کرد و معلم و منشی شد تا زندگیاش را بگذراند. طی سالها به ترتیبی که کار و وظایف خانوادگیاش اقتضا میکرد بین ژاپن و اروپا در رفت و برگشت بود.
بخشی از کتاب افسانه های ژاپنی
«خیلی وقت پیش، در ژاپن پیرمردی با زنش زندگی میکرد. پیرمرد آدم خوب، خوشقلب و سختکوش پیری بود، اما زنش کجخلقی بود تماموکمال که شادی خانهاش را با بددهنیاش ضایع میکرد. مدام صبح تا شب غر چیزی را میزد. پیرمرد از مدتها پیش اعتنایی به کجخلقی او نداشت. بیشتر اوقات روز را بیرون از خانه در مزارع سر کار بود، بچهای هم که نداشت، برای سرگرمی اوقاتی که خانه میآمد گنجشک دستآموزی نگه میداشت. پیرمردْ خانم گنجشکک را آنقدر دوست داشت که انگار بچهٔ اوست.
شبها که از کار سخت روزانه در بیرون برمیگشت، تنها خوشیاش این بود که گنجشک را نوازش کند، با او صحبت کند و شیرینکاریهای کوچکی یادش بدهد که او هم خیلی سریع یادشان میگرفت. پیرمرد در قفسش را باز میکرد و میگذاشت دور اتاق پرواز کند، آنوقت با هم بازی میکردند. بعد وقت شام که میشد، همیشه ریزههای خوشمزۀ غذایش را نگه میداشت تا به گنجشککش غذا بدهد.
القصه یک روز پیرمرد رفت در جنگل هیزم خرد کند، پیرزن هم در خانه ماند تا لباس بشوید. روز قبل، کمی آهار درست کرده بود و حالا که آمد دنبالش بگردد، خبری ازش نبود؛ کاسهای که دیروز لبالب پرش کرده بود، پاک خالی بود.
همینطور که مانده بود چه کسی آهار را مصرف کرده یا دزدیده، گنجشک دستآموز پرید پایین، گنجشک زیبا درحالیکه سر پَرآرای کوچکش را خم میکرد (شیرینکاریای که آقایش یادش داده بود)، جیکجیک کرد:
«نشاسته رو من دست زدم. فکر کردم برام تو اون تشت غذا گذاشتین و همهشو خوردم. اگه اشتباهی کردم، استدعا میکنم منو ببخشید! جیک، جیک، جیک!»
میبینید که گنشجک پرندهٔ راستگویی بود، پیرزن هم باید او را که با چنان نزاکتی عذر خواسته بود فوراً با میل و رغبت میبخشید. اما اینطورها نبود.
پیرزن هیچوقت از گنجشک خوشش نمیآمد، اغلب اوقات هم با شوهرش دعوا میکرد چیزی را خانه نگه میدارد که بهنظر او پرندهای کثیف میآمد، میگفت برای او فقط زحمت اضافی است. حالا هم حسابی خوشخوشانش بود که دلیلی برای چغلی از حیوان دستآموز گیر آورده. گنجشکک بینوا را بهخاطر رفتار ناپسندش سرزنش کرد و حتی فحش داد، به این حرفهای درشت بیاحساس هم راضی نشد، با قشقرق گنجشک را (که تمام این مدت بالهایش را گسترده بود و سرش را پیش پیرزن خم میکرد تا نشان بدهد چقدر پشیمان است) قاپید و رفت و قیچی را آورد و زبان گنجشکک بینوا را برید.
«گمونم نشاستهمو با اون زبون بلعیدی! حالام ببین بیزبونی چطوریه!» آنوقت با این حرفهای هولناک پرنده را کیش کرد، بدون کوچکترین دلسوزی به حال زارش، کمترین اهمیتی نداد ممکن است چه بر سرش بیاید، بسکه نامهربان بود!
پیرزن، بعد از اینکه گنجشک را کیش کرد، کمی خمیر برنج درست کرد، تمام وقت هم بابت این دردسر غر میزد، آنوقت، عوض اتو که در انگلستان به لباس میکشد، همهٔ لباسهایش را آهار زد و بعد روی تخته پهنشان کرد تا در آفتاب خشک شوند.
عصر پیرمرد آمد خانه. طبق معمول، در راه برگشت چشمبهراه وقتی بود که به دروازهاش میرسید و حیوان دستآموزش را میدید که پروازکنان میآمد و جیکجیککنان به پیشوازش میشتافت، درحالیکه پرهایش را سیخ میکرد تا خوشحالیاش را نشان دهد، آخرش هم میآمد روی شانهاش لم بدهد. اما امشب پیرمرد خیلی نومید بود، چون حتی سایهٔ گنجشک جانش هم دیده نمیشد.»
حجم
۱۹۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۱۹۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
نظرات کاربران
افسانههای ژاپنی. کتاب شامل افسانههایی قدیمی از ژاپن. داستانهایی سراسر جادو، خیال و تخیل. من به امید ژانر وحشت ژاپنی سراغ این کتاب رفتم اما خب داستانها همه افسانههای فولکلوری بود که برای بچهها تعریف میکنن. برای همبن برای من