کتاب دیگر اسمت را عوض نکن
معرفی کتاب دیگر اسمت را عوض نکن
کتاب دیگر اسمت را عوض نکن نوشتۀ مجید قیصری است. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است.
درباره کتاب دیگر اسمت را عوض نکن
نگارش کتاب دیگر اسمت را عوض نکن روایت داستان به شیوۀ نامهنگاری است که از سبکی قدیمی پیروی میکند و در کارنامۀ اغلب نویسندگان چنین تجربهای وجود دارد. با این تفاوت که مجید قیصری برخی از قالبهای کهنه را تازه کرده است. در این نوع نامهنگاری دو طرف نبرد که از قضا در موقعیتی مشابه قرار دارند، به هم نامه ميدهند.
داستان دیگر اسمت را عوض نکن روایت سرهنگ عراقی و سرباز ایرانی است که برای هم نامه مینویسند و به این واسطه رابطهای عاطفی بین آنها ایجاد میشود. بر اساس این رابطه، داستان بافتی معمایی پیدا میکند و سرانجام به پایان میرسد. این داستان بلند، عصارۀ وضعیت بشر و مکافاتهایش در جنگ و قصه بار سنگینی است که انسانها در جنگ تجربه کردهاند.
خواندن کتاب دیگر اسمت را عوض نکن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای حوزه دفاع مقدس، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره مجید قیصری
مجید قیصری در سال ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد. او نویسندهٔ معاصر ایرانی و دانشآموختهٔ رشتهٔ روانشناسی است که از سال ۱۳۷۲ داستاننویسی را آغاز کرده است و داور بخش داستان کوتاه و بلند بزرگسال یازدهمین جشنوارهٔ شعر و داستان جوان سوره بوده است. او همچنین داور پنجمین دوره (۱۳۸۴) کتاب سال شهید حبیب غنیپور نیز بوده است و در دور سوم جایزهٔ ادبی هفتاقلیم در سال ۱۳۹۲ در بخش رمان در کنار «احمد آرام» به داوری آثار راهیافته پرداخته است.
قیصری در اوایل دههٔ ۱۳۷۰ بهطورجدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان «طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاشهای او در زمینهٔ داستاننویسی است.
در سال ۱۳۸۰ رمان «ضیافت بهصرف گلوله» و در سال ۱۳٨٤ مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» از او به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» و مجموعه داستان کوتاه زیرخاکی (سال ۱۳۹۰) نیز از جمله کتابهای اوست؛ همچنین کتاب «سه دختر گلفروش» برندهٔ جایزهٔ قلم زرین سال ۱۳٨٥ و برندهٔ جایزه مهرگان ادب و جایزهٔ ادبی اصفهان است.
مجید قیصری از میراثداران دوران جنگ نامیده شده و جایگاهش را بهعنوان نویسندهای صاحبسبک تثبیت کرده است. او در داستانهایش به جنگ و پیامدهای آن میپردازد و وضعیت کنونی آدمهای جنگ رفته را در موقعیتهای مختلف به تصویر میکشد.
بخشی از کتاب دیگر اسمت را عوض نکن
«سلام؛
جناب آقای فؤاد صابر
من هنوز نمیدانم چرا باید به تو اعتماد کنم. فکر نکن با نوشتن یک اسم توانستی اعتماد من را جلب کنی. اسم ساختن که کاری ندارد. مثلاً اگر مینوشتی مسلم صابر یا صابر مسلم یا فؤاد مسلم چه فرقی برای من میکرد؟ من خودم با هر دختری که دوست میشدم اسم یکی از دوستان نزدیکم را به آنها میگفتم. نمیخواستم طرف اسم واقعیام را بداند. میدانی چرا؟ چون نمیخواستم به این دوستی پایبند باشم. حالا از کجا باور کنم که در این بیابان برهوت یکی پیدا نشده باشد با خودم از این بازیها بکند؟ من از کجا بدانم این اسم واقعی خودت است؟ اینها مهم نیست. اینها را گفتم که بدانی اسمت را باور نکردم. سعی نکن اسم واقعیات را برایم بنویسی، با همین اسم صابر کنار میآیم. قرار ما این بود که من به تو کمک کنم. خواهش میکنم دیگه کلمهٔ کمک را آنجوری ننویس. بگذریم. برایم بنویس چه کمکی از من برمیآید. باقی حرفهایی که نوشتی برایم مهم نیست. خودت بهتر میدانی قانون نظامی یعنی چه. بگذریم. یک تشکر بهت بدهکارم. بابت این رود. شما میگویید نهر ما میگوییم رود - رودخانه.
اسم این رود را که کنارش هر شب پست میدهم نمیدانستم. همینطوری بین خودمان میگفتیم سرپیچ آخرت. از بس اینجا شبها تاریک است و دید ندارد. اگر همانطور که تو نوشتی درست باشد، من هم دارم کنار رود خین جواب نامهٔ تو را میدهم.
در ضمن گاگول، زغالفروشی شغل من نیست. این یک ضربالمثل فارسی است. پدرم در تهران شیرینیفروشی دارد و ده نفر دارند توی کارگاهش نان میخورند. اگر بخواهد میتواند ده تا مثل تو را بخرد و در راه خدا آزاد کند. من شاشیدم به هر چی نفت است.»
حجم
۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه