کتاب راز رخشید برملا شد
معرفی کتاب راز رخشید برملا شد
کتاب راز رخشید برملا شد نوشتهٔ علی سلطانی است. نشر نیماژ این رمانْ با مضمونی اجتماعی و بنمایههایی عاشقانه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب راز رخشید برملا شد
کتاب راز رخشید برملا شد رمانی ایرانی است که در ۸ فصل نوشته شده است. این رمانْ دربارهٔ راز نهفتهٔ میان عاشق و معشوق، میان «علی» و «رُخشید» و روایتی پر از فلاشبک (یا برگشت به عقب) است. در پایان است که راز سربهمهر برای مخاطب آشکار میشود. تعلیقْ ویژگی اصلی این رمان است. از دیگر عوامل جذابیت اثر، فضا و شخصیتهای رئالیستی (واقعگرایانه) است که باعث ایجاد ارتباطی قوی بین رمان و مخاطب میشود. نویسنده خود دربارهٔ حالوهوا و فضای داستان میگوید که ازآنجا که علاقه دارد، قصه به زندگی واقعی شباهت داشته باشد، این داستان نیز رئالیستی است و بخشی از آن «جریان سیال ذهن» است. آدمها در این رمان، شخصیتهایی آشنا در جامعه هستند که در موقعیتی دراماتیک قرار میگیرند. علی سلطانی گفته است که مخاطب در جریان قصه، مدام با شخصیت اصلی و دیگر شخصیتها روبهرو میشود تا اثر را خودش قضاوت کند.
رمان «راز رُخشید برملا شد» یکی از پرفروشترین کتابهای نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در سال ۱۳۹۸ بود و در روز نخست نمایشگاه در غرفهٔ نشر نیماژ، چاپ نخست آن به پایان رسید. پس از گذشت ۳ ماه از انتشار چاپ نخست، چاپ نوزدهم این اثر هم به پایان رسید و به چاپ بیستم رسید. «راز رخشید برملا شد» رمانی با گرهافکنیها و گرهگشاییهای پیدرپی است که مضمونی اجتماعی و بنمایههایی عاشقانه دارد و بر اساس تداعیهای پیدرپی راوی، روایت خود را پیش میبرد.
خواندن کتاب راز رخشید برملا شد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره علی سلطانی
علی سلطانی، نویسنده، داستاننویس و فیلمنامهنویس ایرانی است که در دههٔ ۱۳۷۰ به دنیا آمده است.
او که در رشتهٔ مهندسی مکانیک تحصیل کرده، نویسندهٔ کتاب «راز رخشید برملا شد» است.
بخشی از کتاب راز رخشید برملا شد
«با صدای خلبان که از بلندگوهای داخل هواپیما پخش شد، از خواب بیدار شدم. هنوز گیجی خواب توی سرم بود و فقط قسمت آخر جملهٔ خلبان را فهمیدم که داشت میگفت در حال کم کردن ارتفاع برای فرود هستیم.
از عرق پیشانی و نفسهای بلند و تپش قلب یادم آمد و دانستم خواب بدی میدیدهام. دقیقاً یادم نمیآمد اما انگار داشتم از دست کسی فرار میکردم، بعد توی یک فرعی پیچیدم، فکر کنم داشتم چیزی میخوردم و دهانم پُر بود، که چیز سفتی را لابهلای چیزی که میخوردم توی دهانم حس کردم، دندانم بود، تکههای دندان شکستهام را از دهانم درآوردم و داشتم نگاهشان میکردم که صدای خلبان بیدارم کرد. تعبیرِ خوابِ شکستن دندان را یادم نمیآمد، فقط یادم میآمد که مامانزری همیشه میگفت خواب دندان بد است.
نگاهی به پیرمرد کناردستیام انداختم. از استرس لبهایش داشت میلرزید. دستم را گذاشتم روی دستش. برگشت و نگاهم کرد. پرسیدم: «چرا اینقدر مضطرباید؟ بهخاطر پرواز؟»
کراواتش را تا جایی که جا داشت شُل کرد و جواب داد: «بیست سال پیش، یه زن رو که همهٔ زندگیش من بودم بیخبر رها کردم و رفتم. الان میخوام برم دیدنش. تو بودی نمیلرزیدی؟»
چشمهای روشن و پریشانش را نگاه کردم و پرسیدم: «میشه بدونم چرا میخوای ببینیش بعد از اینهمه سال؟»
نفس عمیقی کشید و گفت: «سرطان دارم. دکتر گفته دو ماه دیگه بیشتر زنده نیستم. میخوام قبل از مرگم ببینمش، میخوام حرفاشو بشنوم تا راحتتر بمیرم.»
هواپیما رسیده بود زیر ابرهای بارانیِ آسمان تهران. بغض فروخوردهٔ اسفندماه روی بامِ خانهها اتراق کرده بود. دلهرهام هر لحظه داشت بیشتر میشد. نمیدانم بهخاطر انرژی اضطرابآلود پیرمرد کناردستیام بود یا این دلشورهٔ عمیق از درون خودم میجوشید.»
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب قشنگی بود... از خوندنش لذت بردم داستانش رو دوست داشتم، غیرقابل پیش بینی بود و قشنگ تموم شد... خلاصه که پیشنهادش میکنم بخونید...
کتابو دوست داشتم. توصیفات عاشقانهش واقعاً عالی بود، اما داستان اصلی، میتونست بهتر باشه.
بسیار گیرا و متفاوت
تو سبک خودش خوب و خواندنی
خواندنش را توصیه نمیکنم یک عاشقانه زیر متوسط
عالی ❤❤❤❤
واقعا کتاب زیبا و جذابی بود من قلم نویسنده رو هم خیلی دوست داشتم از اون دسته کتابهایی که که تا تموم نشه نمیخوای زمین بذاریش.