کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته
معرفی کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته
کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته منتخبی از شاهکار عظیم مارسل پروست، انتخاب و ترجمهٔ مهدی سحابی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته
مهدی سحابی، مترجم کتاب از در جستجوی زمان از دست رفته، دربارهٔ تدوین کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته میگوید: «انگیزهٔ تدوین این کتاب اولها یک فکر دوستانه بود که بعد نگرانی و حتی ترس شد. دوستانه در حق کسانی که هنوز در جستجوی زمان از دست رفته را نخوانده باشند و ترس از اینکه باز هم نخوانند.
«جستجو» یکی از مهمترین کتابهای دوران معاصر و حاوی برخی از ظریفترین و عمیقترین نظریات در شناخت روان آدمی است. صفحاتی از این کتاب به راستی اعجاب آور است، هر بار خواندن آنها کشفی تازه است که همواره این تازگی را حفظ میکند، تا به جایی که بسیار بارها هنگام جستجو این فکر به ذهن میآید که چه حیف اگر این نکتهها نخوانده بماند.»
کتاب از سه بخش تشکیل میشود که در هر کدام از آنها قطعههایی از مجموعهٔ هفت جلد جستجو دربارهٔ سه مضمون بنیادی زیر انتخاب و گردآوری شدهاند: «عشق»، «واقعیت و خیال»، «آفرینش و اندیشه».
خواندن کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که تابهحال فرصت پیدا نکردهاند کتاب کامل در جستجوی زمان از دست رفته را بخوانند پیشنهاد میکنیم.
درباره مارسل پروست
مارسل پروست با نام کامل «والانتَن لویی ژرژ اوژن مارسل پروست» ۱۰ ژوئیهٔ ۱۸۷۱ به دنیا آمد. او نویسنده و مقالهنویسی فرانسوی بود که بهدلیل نگارش اثر عظیمی با عنوان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان قلمداد میشود.
مارسل پروست در سال ۱۸۸۲ وارد مدرسهٔ کندروسه شد. در سال ۱۸۸۶ در شانزلیزه با «مری دو بنارداکی» دختر یک اشرافزادهٔ لهستانی آشنا شد که در رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» یکی از الگوهای «ژیلبر سوان» بود. او در خلال سالهای ۱۸۸۸–۹ در کندورسه به کلاس فلسفه رفت که دبیر آن «ماری آلفونس دارلو» بر تربیت فکری او اثر بسیار گذاشت، با نشریهٔ ادبی دبیرستان به نام «روو لیلاس» همکاری کرد و پایش به محافل اشرافی باز شد. مارسل پروست در ۱۵ ژوئیه ۱۸۸۹ دیپلم ادبی گرفت.
پروست در ماه نوامبر سال ۱۸۸۹ دورهٔ یکسالهٔ سربازی داوطلبانهٔ خود در هنگ ۷۶ پیاده اورلئان را آغاز کرد. سپس در دانشکدهٔ حقوق پاریس نامنویسی کرد. او در سال ۱۸۹۱ گذشته از دانشکدهٔ حقوق بهطور نامرتب در کلاسهای دانشکدهٔ علوم سیاسی و شرکت کرد. در سال ۱۸۹۲ فعالیتهای ادبی جدی پروست آغاز شد و او همکاریش را با نشریهٔ «لو بانکه» شروع کرد. در این نشریه ۱۵ مقاله از پروست چاپ شد که بعدها در کتاب «خوشیها و روزها» دوباره منتشر شد. او در ماه مارس سال ۱۸۹۵ لیسانس ادبیات خود را نیز دریافت کرد.
پروست در ژانویهٔ سال ۱۹۰۸ نگارش اثر عظیمش را آغاز کرد. سال ۱۹۰۹ او هرگونه رفتوآمد را کنار گذاشت و یکسره به نوشتن پرداخت. در سال ۱۹۱۲ بخشهایی از رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته»در روزنامهٔ فیگارو چاپ شد. سال ۱۹۱۳ پس از شکست تلاشهای بسیارش برای قبولاندن اثر به چند ناشر، سرانجام انتشارات برنار گراسه میپذیرد که این رمان را در ۳ جلد به خرج نویسنده چاپ کند.
پس از مرگ او، در سال ۱۹۲۳ «اسیر» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۵ «گریخته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۷ «زمان بازیافته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۵۲ رمان «ژان سنتوی» در ۲ جلد و در سال ۱۹۵۴ اثر ناتمام «ضد سنتبوو» به چاپ رسید. رمان «بیاعتنا» و «آلبرتین گمشده» از آثار او هستند.
آثار گوناگونی درمورد این نویسنده منتشر شده است: «پروست» مقاله ای از ساموئل بکت، «فضای پروستی» نوشتهٔ جورج پوله و ترجمهٔ وحید قسمتی، «بررسی شخصیتهای رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته» نوشتهٔ ژان ایوه تادیه و ترجمهٔ مهدی دوستی مهاجر.
مارسل پروست ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲ درگذشت. او در گورستان پرلاشر در فرانسه قرار گرفته است.
او درجملهای گفته است که: «فقط به یاری هنر میتوانیم از خود بیرون آییم و بدانیم دیگران چگونه میبینند، این عالمی را که همان عالَم ما نیست و اگر هنر نبود چشماندازهایش همانند آنهایی که در ماه هست برایمان ناشناخته میماند. به یاری هنر، بهجای آن که فقط یک جهان، جهان شخص خودمان را ببینیم، جهانهای بسیار میبینیم و به تعداد هنرمندان نوآور جهانهایی در برابر ماست که هر یک با دیگری به اندازهٔ گردان در بینهایت با هم متفاوتند.»
درباره مهدی سحابی
مهدی سحابی ۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در قزوین به دنیا آمد. او مترجم، نویسنده، روزنامهنگار، نقاش، مجسمهساز و عکاس ایرانی بود که بیشتر بهخاطر ترجمهٔ مجموعهٔ «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشتهٔ مارسل پروست شناخته شده است.
او بهدلیل تسلط به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی آثاری را نهتنها به فارسی برگرداند بلکه از فارسی به این ۳ زبان نیز ترجمه کرد. سحابی در کنار ترجمه، گزارش و خبر، گاهی با نام مستعار «سهراب دهخدا» برای صفحهٔ فرهنگی نقد فیلم مینوشت. او در سال ۱۳۵۱ بهصورت پارهوقت به استخدام «کیهان» درآمد و پس از طی ۲-۳ ماه بهصورت تماموقت در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد، ولی ۳ ماه بعد بههمراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد.
سحابی در این بین به عکاسی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ به همراه چند تن از نویسندگان و همکارانش در کیهان، روزنامهٔ «کیهان آزاد» را به انتشار رساند که بعد از ۱۰ شماره تعطیل شد و پس از تعطیلی آن «انتشارات الفبا» را تأسیس کرد که ۶ شماره از ماهنامهٔ پیروزی را منتشر کردند. در سال ۱۳۵۹ با امضای مستعار «یونس جوانرودی» کتاب «تسخیر کیهان» منتشر شد که تحولات «کیهان» را شرح میداد.
سحابی پس از این به جز چند همکاری کوچک با چند نشریه به ترجمه، نقاشی و مجسمهسازی روی آورد. نخستین ترجمهٔ او کتابی نوشته «ماریو دمیکلی» به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بیگمان مهمترین آنها هم ترجمهٔ رمان عظیم مارسل پروست است. سحابی در سال ۱۳۶۶ و با ترجمه رمان «شرم» جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی را بهدست آورد. او با نشریاتی مانند «صنعت حمل و نقل» و «پیام امروز» نیز همکاری داشت و در سال ۱۳۷۳ جلدهای مجموعهداستان «چشم دوم» از محمد محمدعلی را طراحی کرد.
مهدی سحابی ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت.
بخشی از کتاب گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته
«این باور که کسی زندگی ناشناسی دارد که با دل بستن به او به آن راه توانیم یافت برای عشق از همه شرطهایی که دارد تا پدید آید مهمتر است، که اگر این باشد از بقیه به آسانی خواهد گذشت./ ص ۱۷۶
ناگهان ایستادم، نتوانستم از جا بجنبم، مانند زمانی که مشاهدهای نه تنها نگاه ما را به سوی خود میکشد، که ادراکی ژرفتر میطلبد و همه وجودمان را میگیرد. دخترکی با گیسوان بور سرخ، که پنداری از گردش برمیگشت و بیلچه باغبانی به دست داشت، چهره پوشیده از خالهای گلگونش را افراشته بود و ما را نگاه میکرد. چشمان سیاهش میدرخشید، و از آنجا که در آن زمان نمیدانستم و بعدها هم نیاموختم چگونه احساس نیرومندی را در عنصرهای عینیاش خلاصه کنم، از آنجا که، به اصطلاح، «روحیه نظارهگر» نداشتم که بتوانم به درکی جداگانه از رنگ آن چشمان برسم، تا مدتها هربار که به او فکر میکردم رخشندگی آنها را آبی روشن به یاد میآوردم چون موهایش بور بود: به گونهای که، شاید اگر او چشمانی آن چنان سیاه نداشت ــ که در نخستین باری که دیده میشد بسیار شگرف بود ــ من آن اندازه، در او، به ویژه به چشمان آبیاش دل نمیبستم که بستم./ ص ۲۲۳
و در جا به خانم گرمانتدل بستم، چون به همان گونه که گاهی کافی است زنی نگاهی تحقیرآمیز به ما بیندازد تا عاشق او شویم و فکر کنیم که هرگز به وصالش نخواهیم رسید، گاهی نیز کافی است که، چون مادام دوگرمانت، مهربانانه نگاهمان کند تا به او دل ببندیم و بپنداریم که میتوان بر او دست یافت./ ص ۲۶۵
سوان کمکم به سنّی پا میگذاشت که دیگر چندان امیدی نداریم و میتوانیم برای خودِ لذت مهربانی، بدون چندان توقعی به دو سره بودنش، عاشق شویم و این نزدیکی دلها اگر بمانند آغاز جوانی همان هدفی نباشد که عشق الزاماً جستجو میکند، با تداعی فکری چنان نیرومندی با عشق یکی میشود که اگر پیش از عشق پدید آید میتواند آن را برانگیزد. در گذشته آرزو میکردیم دل زنی را که عاشقش بودیم به دست آریم، بعدها، همین حس که دلزنی با ماست میتواند برای عاشق کردنمان به او بس باشد. بدین گونه، از آنجا که در عشق پیش از هرچیز به جستجوی لذتی ذهنیایم، در سنی که به نظر میرسد گرایش به زیبایی یک زن بزرگترین بخش دلدادگی باشد، عشقی ــ هرچه بدنیتر ــ میتواند پدید آید بیآن که، در آغاز، تمنایی در کار بوده باشد. در این دوره زندگی پیشتر چندباری دچار عشق شدهایم؛ و او دیگر خود به خود و به پیروی از قانونهای ناشناخته بیچون و چرایش در برابر دل شگفتزده و ناتوان ما عمل نمیکند. ما هم کمکش میکنیم، با حافظه و با تلقین در آن دستکاری میکنیم. با شناختن یکی از نشانههایش، نشانههای دیگرش را به یاد میآوریم و زنده میکنیم. از آنجا که ترانهاش را از بریم، و کلمه به کلمه به دل سپردهایم، نیازی نیست زنی اولش را ــ سرشار از ستایشی که زیبایی برمیانگیزد ــ به ما بگوید تا دنبالهاش را به یاد آوریم. و اگر او از میانه ترانه آغاز کند ــ آنجا که دلها به هم نزدیک میشود، آنجا که میگوییم تنها برای همدیگر زندهایم ــ آن اندازه به این موسیقی آشناییم که بتوانیم بیدرنگ در همان جا که او میخواهد با او همنوا شویم./ ص ۲۸۸»
حجم
۱۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
قبل از خوندن مجموعهی ۷ جلدی «در جستوجوی زمان از دست رفته»، سراغ این کتاب اومدم تا یکمی با قلم نویسنده و ترجمه آشنا بشم و ببینم آیا اصلاً میخوام این مجموعهی ۴.۰۰۰ صفحهای رو بخونم؟ بعد از خوندنش مطمئن شدم