دانلود و خرید کتاب بیابان تاتارها از دینو بوتزاتی | نشر ماهی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بیابان تاتارها

کتاب بیابان تاتارها

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۲از ۵۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیابان تاتارها

کتاب بیابان تاتارها نوشتهٔ دینو بوتزاتی و ترجمهٔ سروش حبیبی است. نشر ماهی این اثر را روانهٔ بازار کرده است. این رمان دربارهٔ فقدان، تعلل و آرزوهای بربادرفته است.

درباره کتاب بیابان تاتارها

کتاب بیابان تاتارها که در ۳۰ فصل نوشته شده، عنوان مشهورترین کتاب دینو بوتزاتی است. این کتاب را آینهٔ تمام‌نمای سبک و سیاق عجیب و رؤیاگونهٔ آثار این نویسنده دانسته‌اند. بسیاری از منتقدها، این رمان را الهام‌گرفته از رمان «قصر» نوشتهٔ فرانتس کافکا می‌دانند. قصهٔ این رمان دربارهٔ فقدان، تعلل و آرزوهای بربادرفته است.

در این رمان با سربازی به نام «جیووانی دروگو» آشنا و همراه می‌شویم که خانه را به‌خاطر انجام مأموریتی در دژی کوهی بر روی مرز تاتار ترک می‌کند. ذهن این جوان، پر از رؤیاهایی دربارهٔ افتخارآفرینی‌ها و پیروزی‌های نظامی است، اما زمانی که به مقصد می‌رسد، با قلعه‌ای رو به ویرانی روبه‌رو می‌شود که به‌منظور مقابله با دشمنی ساخته شده که برای نسل‌ها اثری از آن دیده نشده است. ساکنان این قلعهٔ نظامی، وقت خود را با بازی و جروبحث می‌گذرانند و در مواقع استراحت، به بیابان خیره می‌شوند. آن‌ها قصه‌هایی دربارهٔ سراب‌ها و چیزهای عجیب‌وغریبی که دیده‌اند، ردوبدل می‌کنند. با گذشت زمان، قلعه اهمیت خود را از دست می‌دهد و بلندپروازی‌های «جیووانی دروگو» نیز شروع به محوشدن می‌کند؛ تا روزی که نیروهای دشمن در این بیابان متروک، گرد هم می‌آیند و آمادهٔ نبرد می‌شوند.

خواندن و خرید کتاب بیابان تاتارها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

جمله زیبا از کتاب بیابان تاتارها


درباره دینو بوتزاتی؛ نویسنده کتاب

در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ به دنیا آمد و در ۲۸ ژانویهٔ ۱۹۷۲ درگذشت. او نویسندهٔ داستان کوتاه، نقاش، شاعر، روزنامه‌نگار و رمان‌نویسی ایتالیایی بود که در سال ۱۹۲۴ در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه میلان، محل کار سابق پدرش، ثبت‌نام کرد. او هم‌زمان با تحصیل در رشتهٔ حقوق، در ۲۲سالگی در روزنامهٔ «کورییره دلا سرا» استخدام شد و تا پایان زندگی‌اش در این روزنامه فعالیت داشت. بارها به این نکته اشاره شده است که سابقهٔ روزنامه نگاری

دینو بوتزاتی، تأثیر بسزا و شگرفی بر حرفهٔ نویسندگی او داشته است. او در خلال جنگ جهانی دوم، به‌عنوان خبرنگار در آفریقا خدمت کرد و پس از جنگ، رمان موفق «بیابان تاتارها» را به چاپ رساند.

درباره سروش حبیبی؛ مترجم کتاب

سروش حبیبی در ۷ خرداد ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. او مترجم معاصر ایرانی است که ده‌ها کتاب از زبان‌های فرانسه، روسی، آلمانی و انگلیسی را به فارسی برگردانده است. حبیبی تحصیلات دبیرستانی خود را در تهران و در دبیرستان «فیروز بهرام» به پایان رساند. او از سال ۱۳۲۹ در مدرسۀ عالی پست و تلگراف ادامه تحصیل داد و سپس به خدمت وزارت پست، تلگراف و تلفن درآمد. در سال ۱۳۳۹ برای ادامۀ تحصیل به دانشکده فنی دارمشتات در آلمان رفت و ۳ سال به تحصیل در رشتۀ الکترونیک و همچنین یادگیری زبان آلمانی پرداخت. این مترجم ایرانی، سپس، در وزارت پست و تلگراف، رئیس دروس دانشکدۀ مخابرات شد و در تغییر برنامه و تبدیل آن به دانشگاه مخابرات سهم عمده‌ای داشت. از او به‌عنوان مجری طرح تشکیل مرکز تحقیقات مخابرات نیز یاد می‌شود. فعالیت سروش حبیبی در زمینۀ ترجمه، از همکاری منظم او با مجلهٔ سخن آغاز شد. او طی بیش از ۴ دهه فعالیت خود در عرصهٔ ترجمهٔ آثار ادبی، دریچۀ تازه‌ای به روی خوانندگان ایرانی گشود. آشنایی فارسی‌زبانان با نویسندگانی چون رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از راه ترجمه‌های او بوده است. اثر نویسندۀ مشهور روسی، واسیلی گرُسمان، با عنوان «پیکار با سرنوشت» یکی از برجسته‌ترین ترجمه‌های سروش حبیبی است.

جوایز و افتخارات کتاب بیابان تاتارها

رمان بیابان تاتارها نامزد یا برنده‌ی جایزه‌ی ادبی مهمی نشده است. اما در لیست‌هایی مانند ۱۰۰۱ کتابی که باید قبل از مرگ خواند و ۱۰۰ کتاب قرن لوموند قرار دارد. این اثر دینو بوتزاتی مورد توجه و تحسین منتقدان بسیاری قرار گرفته است و در ادامه‌ نقل‌قول‌های نویسندگان مشهوری درباره‌ی‌ این اثر را می‌خوانیم.

نظرات مشهور درباره کتاب بیابان تاتارها

  • در روزنامه‌ی انگلیسی Sunday Times درباره‌ی اثر دینو بوتزاتی نوشته شده است: کم پیش می‌آید که شاهکاری به دست آدم بیفتد. اما بیابان تاتارها بی‌شک یک شاهکار و کتابی والاست. و بوتزاتی استاد کلام نوشتاری است.
  • جان مکسول کوتزی، نویسنده‌ی آفریقایی‌ای که در سال ۲۰۰۳ جایزه‌ی نوبل ادبیات را دریافت کرد، درباره‌ی کتاب این‌گونه می‌نویسد: یک رمان غریب و فراموش‌نشدنی، یک کلاسیک خاص و غیرمعمول.
  • نسیم طالب، نویسنده و تحلیلگر لبنانی-آمریکایی است و از تأثیری که کتاب بیابان تاتارها بر او گذاشته است، نقل می‌کند: وقتی کودک بودم، دنیا را به دو دسته آدم تقسیم می‌کردم؛ کسانی که بیابان تاتارها را خوانده بودند و تحت‌تاثیر آن قرار گرفته بودند و بقیه‌ی آدم‌ها.
  • خورخه لوئیس بورخس، از مهم‌ترین نویسنده‌های آمریکای لاتین که برنده‌ی جایزه‌ی میگل دو سروانتس است، بوتزاتی را فراموش‌نشدنی می‌داند: نام‌هایی هستند که نسل‌های آینده به فراموش کردنشان تن نخواهند داد. قطعاً یکی از آن‌ها نام دینو بوتزاتی است.
  • آلبرتو منگوئل، نویسنده و منتقد کانادایی-آرژانتینی که به‌واسطه‌ی عشقش به کتاب‌ها مشهور است، درباره‌ی بیابان تاتارها می‌گوید: بیابان تاتارها یک کابوس است، یک کمدی اشتباهات، یک حکایت زیبا و پردرد، ندایی برای مقاومت در برابر حماقت و الهامی امیدوارکننده که شاید یک کنش نهایی بتواند تقلای مادام‌العمر ما برای انسان‌ماندن را توجیه کند.
  • یان مارتل نویسنده‌ای کانادایی است که در سال ۲۰۰۲ برای نوشتن کتاب زندگی پی برنده‌ی جایزه‌ی ادبی من بوکر شد. او رمان بیابان تاتارها را این‌گونه توصیف می‌کند: یک رمان زیبا و استادانه که همچون سراب می‌درخشد، و فراز و فرود جاه‌طلبی‌هایمان و فرسایش بی‌رحمانه‌ی زمان را به‌وضوح نشان می‌دهد. اینْ داستانِ یک نفر یعنی جووانی دروگو است، اما چند نفر از ما با دیدن او، چیزی در خودمان را باز خواهیم شناخت؟

اقتباس‌ها از کتاب بیابان تاتارها

از این رمان اقتباسی سینمایی به کارگردانی والریو زورلینی در سال ۱۹۷۶ صورت گرفته است. فیلم The Desert of the Tartars برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم و بهترین کارگردان جوایز سینمایی David Award شده است. از نکات جالب فیلم، فیلمبرداری صحنه‌های زیادی از آن در ارگ بم کرمان است و بهمن فرمان‌آرا از تهیه‌کنندگان این فیلم است. اقتباس زورلینی از متن رمان تا حد خوبی وفادارانه است.

فیلم دیگری به نام Luka در سال ۲۰۲۳ به کارگردانی جسیکا وودورث ساخته شده است. این فیلم که در ژانر علمی-تخیلی قرار می‌گیرد، اقتباسی آزاد از رمان بیابان تاتارها است. در جشنواره‌ی فیلم National Competition جایزه‌ی بهترین عکس‌برداری را گرفته است و این موضوع نشان‌دهنده‌ی استفاده‌ی خوب کارگردان از فضای تصویری رمان است.

اقتباس‌های این رمان محدود به سینما نمی‌شود بلکه در تئاتر نیز چند اجرا از آن اقتباس شده است. در اجرایی که در ایتالیا به نویسندگی مائورا پتوروزو و کارگردانی کارمن جیوردانو بر روی صحنه رفته است، تنها از یک بازیگر استفاده شده است. این اجرا با انتخاب سبک مونولوگ، به درون‌‌مایه‌‌‌های عمیق رمان می‌پردازد.

بهترین ترجمه‌های کتاب بیابان تاتارها

کتاب با نام‌های صحرای تاتارها و بیابان تاتارها سه بار در فارسی ترجمه شده است. مهشید بهروزی در انتشارات ویکتور هوگو کتاب را ترجمه کرده است. صحرای تاتارها در نشر مرکز با ترجمه‌ی محسن ابراهیم چاپ شده است. ترجمه‌ی دیگر این کتاب را سروش حبیبی انجام داده است و انتشارات ماهی آن را چاپ کرده است.

ترجمه‌ی سروش حبیبی به ویژگی کلاسیک متن وفادارتر است و همچنین با توجه به خوش‌نامی این مترجم و آثار برجسته‌ای که به‌خوبی ترجمه کرده است، به‌عنوان بهترین ترجمه از بیابان تاتارها شناخته می‌شود.

بخشی از کتاب بیابان تاتارها

«خود را در صندلی راحتی بزرگی در اتاق‌خوابی نشسته یافت. تاریکی شگفت‌انگیز غروب همراه با هوای عطرآگین شب از پنجره به درون می‌تراوید. دروگو با چشمانی بی‌نور و نگاهی تهی به آسمان می‌نگریست که کبودی‌اش به سیاهی می‌گرایید، نیز به سایه‌های بنفش‌فام دره و قلهٔ کوه‌ها که تاج آفتاب هنوز بر تارکشان می‌درخشید. دژ باستیانی دور بود و کوه‌های اطراف نیز دیگر به چشم نمی‌آمدند.

آن شب بی‌شک شب خوشی بود، حتی برای آنان که بختیار نبودند. جووانی به شهر پنهان در تاریکی غروب می‌اندیشید، به دلشورهٔ شیرینی که بهار در دل‌ها می‌افکند، به زوج‌های جوان در خیابان‌های کنار رودخانه، به نوای پیانو که از پنجره‌های از هم‌اکنون روشن به گوش می‌رسید و به سوت قطاری روان در دوردست. آتش‌های اردوی دشمن در دشت شمال را در نظر مجسم کرد، فانوس‌های آویخته از دیوار دژ و تاب‌خوران در باد را، بی‌خوابی افسونی شب پیش از نبرد را. همهٔ مردم، هریک به بهانه‌ای، دلیلی ولو ناچیز برای امیدواری داشتند. فقط او بود که هیچ امیدی در دل نداشت.

در طبقهٔ زیرین، در تالار عمومی، مردی شروع به خواندن ترانهٔ عاشقانهٔ عامیانه‌ای کرده بود. اندکی بعد مرد دیگری نیز با او هم‌آواز شد.

در اوج آسمان، جایی که کبودی از همه‌جا غلیظ‌تر بود، سه چهار ستاره فانوس خود را می‌آویختند. دروگو در اتاقش تنها بود. گماشته پایین رفته بود تا گلویی تازه کند. در کنج‌های اتاق و زیر مبل‌ها سایه‌هایی جمع می‌شد که دل را می‌لرزاند. جووانی لحظه‌ای دید که نمی‌تواند بر هیجان خود چیره شود. (کسی او را نمی‌دید و هیچ‌کس در دنیا خبردار نمی‌شد.) سرگرد دروگو لحظه‌ای احساس کرد حالاست که برف سنگینِ اندوهِ انباشته در جانش بگدازد و از چشمانش روان شود.

درست در همین لحظه بود که اندیشه‌ای تازه، روشن و هولناک از زوایای دوردست ضمیرش سربرآورد. آری، اندیشهٔ مرگ بود که جانش را فرامی‌گرفت.»

نظرات کاربران

ارسلان
۱۴۰۱/۱۰/۰۱

این کتاب یکی از ۵ کتاب برتری بوده که تو سال ۱۴۰۱ تا به این لحظه خوندم، داستان درباره تنهایی انسانه، درباره مرد جوانیه که در تاروپود زندگی بلعیده میشه و به اون تن میده. بخشی از کتاب: رفته رفته اطمینانش سست

- بیشتر
کاربر ۲۶۲۸۴۴۴
۱۴۰۲/۰۲/۳۱

یادش بخیر این کتاب رو اولین بار توی خدمت سربازی تو رادیو شنیدم 😅 برنامه ای که شبها دیروقت پخش میشد و هر بار یه کتاب رو میخوندن و با رادیو قاچاقی گوش میکردیم . داستان کشش عجیبی داره البته

- بیشتر
Armin
۱۴۰۱/۰۹/۲۷

داستان درباره فردی است که فکر می‌کند مگر می‌شود این همه تلاش کرد و نتیجه نگرفت، بالاخره روزی می رسد که نتیجه این همه صبر را خواهم دید، اما زندگی واقعی متفاوت است عاشقان تنهایی و رویا بخوانند.

کاربر 7170527
۱۴۰۴/۰۴/۲۳

از صفحه‌صفحه‌ی این کتاب، هنر می‌باره؛ و ما اینجا هنر مترجمی رو می‌بینیم که برای نوشتن سطر به سطر کتاب، از جون مایه گذاشته. چیزی که باهاش مواجه می‌شیم، یه ترجمه‌ی ساده نیست؛ یه بازنویسی کامل و دقیقه. محتوا و جملات طوری باهم

- بیشتر
Fatemeh Abdi
۱۴۰۴/۰۵/۰۱

فارغ از چگونگی داستان کتاب، ترجمه فوق‌العاده بود. داستانش هم خیلی خوب بود. داستان بعضی از ماهاست که سال‌ها عمرمون رو در جهت امیدواری بیهوده می‌گذرونیم و در بزنگاه، عمرمون به پایان می‌رسه. خیلی ارزش خوندن داره.

Argon18
۱۴۰۴/۰۴/۲۲

این کتاب در یک کلمه عالی بود. شما تو این کتاب پا میذارین به یه سفر همراه دروگو جووانی، یه سرباز که داره میره به دژ باستیانی و در سرش سودای خیلی چیزهارو داره. کتاب درمورد انسانه؛ رنج هاش، امید هاش و

- بیشتر
آیدا
۱۴۰۴/۰۳/۱۷

یکی از زیباترین و غم انگیزترین داستان هایی که خوندم ...

Amir Inia
۱۴۰۴/۰۴/۳۱

خب این کتاب یه قهوه تلخه که اگ زندگی تون به اول شخص داستان شباهت داشته باشه کاملا درک میکنید که پایان ساده و خاکستری این داستان رو. این کتاب رو به افراد افسرده یا بی حوصله اصلا توصیه نمیکنم چون

- بیشتر
alizgn
۱۴۰۳/۱۰/۰۲

ما در دنیای حرکت به سر میبریم، اونهم از نوع سریعش، درین دنیای سریع، آهسته بودن و طمانینه حواس پرتی و دور شدن از مسیر یا دور شدن از دیگران رو در پی داره. در چنین عالمی زرنگی و سرعت

- بیشتر
msm
۱۴۰۱/۱۰/۲۵

سعی میکنم اسپویل نشه. تا قبل از اونکه پراسداسیمو برای دروگو خبر بیاره آخر داستان، دوست داشتم کتابو، خیلی زیاد. یه ابزورد عالی بود تا اونجا. یهو از اونجا به بعد میشه به شدت کافکایی. اونم خوبه، اتفاقاً خیلیا همون قسمتش

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

آن‌گاه که آدمی تنهاست و یار رازگویی ندارد، حفظ یقین آسان نیست. درست در همین هنگام بود که دروگو دریافت انسان‌ها چقدر از هم دورند و به‌رغم محبتی که ممکن است نسبت به هم داشته باشند، تا چه اندازه با یکدیگر بیگانه‌اند. پی برد که اگر انسانی رنج ببرد، رنجَش از آنِ خود اوست و هیچ‌کس نیست که حتی اندکی از بار آن رنج را از دل او بردارد. دریافت که اگر کسی دردمند باشد، حتی عاشق بی‌قرارش هم نمی‌تواند با درد او درد بکشد و دانست که علت تنهایی آدمی همین است.
زهرا امامیان
اگر انسانی رنج ببرد، رنجَش از آنِ خود اوست و هیچ‌کس نیست که حتی اندکی از بار آن رنج را از دل او بردارد. دریافت که اگر کسی دردمند باشد، حتی عاشق بی‌قرارش هم نمی‌تواند با درد او درد بکشد و دانست که علت تنهایی آدمی همین است.
Fatemeh Abdi
آن‌گاه که آدمی تنهاست و یار رازگویی ندارد، حفظ یقین آسان نیست.
Fatemeh Abdi
اما او انسان بود و عمری کوتاه و معمولی داشت که هیچ نبود جز شهابی پرشتاب و بی‌دوام، نعمتی ناچیز که با تنگ‌چشمی به او داده شده بود و آدمی می‌توانست سال‌هایش را با انگشتان دست بشمرد و هنوز به دست نیامده از دست می‌رفت.
A.D
هرچه هست آدم کم‌کم عادت می‌کند
حنا
لختی اندیشید و دید در دنیا تنهاست و جز خودش هیچ‌کس را ندارد که برایش دل بسوزاند.
Fatemeh Abdi
آدم برای پیشرفت سریع حاضر است خود را با هر شرایطی سازگار کند،
ستاره
خورشید در تارک آسمان فروزان است و گویی در شامگاه از ما خاکیان دل نمی‌کند و با اکراه و افسوس در کرانهٔ باختر فرومی‌رود. اما روزی به جایی می‌رسی که از سر غریزه روی می‌گردانی و می‌بینی دروازه‌ای پشت سرت بسته شده و راه بازگشت را بریده است. آن‌وقت حس می‌کنی که چیزی عوض شده. خورشید دیگر بی‌جنبش نمی‌نماید، بلکه به تیزپایی فرامی‌لغزد و فرصت تماشایت نمی‌دهد و به جانب باختر می‌شتابد. می‌بینی که ابرها دیگر در پهنهٔ نیلگون آسمان بی‌حرکت نیستند. آنان نیز چنان شتابان می‌گریزند که از سرودوش هم بالا می‌روند. درمی‌یابی که زمان می‌شتابد و راه ناگزیر سرانجام به فرجام می‌رسد. زمانی می‌رسد که دروازه‌ای سنگین چون برق وباد پشت سرت بسته می‌شود و نالهٔ قهار قفلی بزرگ را می‌شنوی و دیگر مجال بازگشتت نیست.
Fatemeh Abdi
آیا هنوز راه درازی باقی است؟ نه، فقط باید از رودی که در آن دوردست‌ها جاری است گذشت و از آن تپه‌های خرم بالا رفت. اصلا چه‌بسا همین حالا به مقصد رسیده باشی. این درخت‌ها، این مرغزارها و این خانهٔ سفید همان‌هایی نیستند که می‌جستی؟ چندلحظه‌ای می‌پنداری چنین است و عزم ایستادن می‌کنی. بعد می‌شنوی که دورترک بهتر از این‌ها انتظارت را می‌کشد و باز به راه می‌افتی، بی‌تشویش!
reza zamani
زمان می‌گذشت و گریزش پیوسته شتاب می‌گرفت. آهنگ منظم و بی‌صدایش عمر را چنان ریزریز می‌کرد که ساطور گوشت را. حتی لحظه‌ای هم نمی‌شد آن را از سیر شتابان خود بازداشت، حتی برای دَمی واپس‌نگریستن. دلت می‌خواست فریاد بزنی: «بایست، بایست...!» اما می‌دیدی که فریاد آدمی به جایی نمی‌رسد. همه‌چیز در گریز بود. آدم‌ها، فصل‌ها، ابرها، همه می‌شتافتند. خود را به صخره‌ای بند می‌کردی یا بر تارک ستیغی چنگ می‌انداختی، اما تلاشت بیهوده بود. انگشتان بی‌رمقت از هم گشوده می‌شد و بازوانت همچون پنبه فرومی‌افتاد و این شط به‌ظاهر کندپوی اما پیوسته روان تو را با خود می‌برد.
reza zamani

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان