کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی
معرفی کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی
کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی نوشتهٔ دینو بوتزاتی و ترجمهٔ والیا است. انتشارات ویکتور هوگو این مجموعه داستان کوتاه ایتالیایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی
کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی حاوی یک مجموعه داستان کوتاه ایتالیا است. عنوان برخی از آنها عبارت است از «طفلک کوچولو»، «صورتحساب»، «آزادی از زندان»، «بادکنک کوچک» و «یاگو».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ده داستان کوتاه از دینو بوتزاتی
«هنگامی که لوئیچی کلید را داخل در پیچاند و وارد خانهاش شد، بدون اینکه تعمدی در کار باشد، کوچکترین سر و صدایی نکرد. از این پیش آمد حس شیطنت آمیزی در او بیدار شد. خواست از غافل گیر کردن زن خود لذت ببرد. آهسته داخل منزل شد، به محض ورود احساس کرد که کلارا منزل است. این چیزی بود که که او هرگز در بارۀ آن اشتباه نمیکرد، همه میدانیم که حضور یک زن چگونه وضع محیط را عوض میکند.
لوئیچی احساس تسلی کرد، او زن خود را به حدی دوست میداشت که هر دفعه هنگامی که به خانه باز میگشت، با اینکه این فکر نامعقول بود، وحشت از آن داشت که در غیاب او زنش برای همیشه رهایش کرده باشد.
بی آنکه کف دالان را به صدا بیاورد، به انتهای آن رسید و روی آجرهای راهرو با قدمهایی مطمئن تر پیش رفت، آهسته گردن کشید تا آشپزخانه را بررسی کند. آه! کلارا آنجا بود، پشت سر به فاصلهای کمتر از دو متر او را می دید که بی آنکه حضور لوئیچی را حدس زده باشد، پشت میز مشغول تهیه کردن چیزی بود. حتی فقط با دیدن پشت گردن کلارا فهمید که او لبخندی بر لب دارد.
چه موجود عزیزی! چه موجود نازنینی!
لابد او مشغول تهیه کردن یکی از غذاهای برگزیده بود و هم اکنون با خشنودی و رضایت خاطر آن را مزه مزه میکرد.
ناگهان کلارا کمی جابجا شد. اکنون لوئیچی یک سوم از صورت او را می دید، انحنای گونۀ پر، نوک مژگان، انتهای بینی که حکاکی از هوش و گستاخی بود و طرحی از لب او که حقیقتاً با لبخندی برگشتگی پیدا کرده بود یا در نتیجۀ کوشش و دقت این طور می نمود؟
نگاه لوئیچی از چهره ای که می پرستید، روی دست هایی که اکنون نمایان شده بود لغزید و بالاخره توانست ببیند کلارا چه میکند.
روی یک سینی که با دستمال کاغذی توری تزئین شده بود، ده دوازده عدد شیرینی تازه که میان هر کدام یک دانه گیلاس گذاشته بود قرار داشت، درست همان شیرینی هایی که لوئیچی با آن همه لذت، نوش جان میکرد. شیرینیها به نظر کاملاً آماده میآمدند، معهذا کلارا هنوز آنها را دستمالی میکرد. این طور مینمود که بخواهد آخرین دست کاری را روی آنها بکند. اما چه عمل شگفت آوری!»
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه