دانلود و خرید کتاب صوتی راز جنگل پیر
معرفی کتاب صوتی راز جنگل پیر
کتاب صوتی «راز جنگل پیر» نوشتهٔ دینو بوتزاتی با ترجمهٔ بهمن فرزانه و گویندگی بهناز بستاندوست در انتشارات ماه آوا چاپ شده است. کتاب راز جنگل پیر، یک اثر فانتزی جذاب و خواندنی از دینو بوتزاتی است. داستانی درباره رابطه «انسان»، «جن» و عناصر طبیعت که نویسنده بر بستر یک روایت فانتزی و تخیلی، به این رابطهها معانی اسطورهای میبخشد.
درباره کتاب راز جنگل پیر
کتاب راز جنگل پیر، داستانی فانتزی و اسطورهای است که از رابطهی بین انسان و طبیعت و عناصر زندگی میگوید. دینو بوتزانتی در راز جنگل پیر از طبیعتی که تاثیر مستقیم روی زندگی انسانها دارد، حرف میزند؛ طبیعتی که با مرگش، انسانها نیز به مرگ خود نزدیک میشوند.
سرهنگ «سباستیانو پوروکولو» یک جنگل پیر را به ارث میبرد. جنگلی که پرندگان و درختانش حرف می زنند و در هر درختی یک جن زندگی می کند. جنگل در حال نابودی است و با قطع هر درخت، زندگی یک جن پایان می یابد. اکنون اجنه نگران خشم سرهنگ هستند....
سرهنگ نیمی از ثروت داییاش، یک جنگل پیر، را به ارث برده است؛ ثروتی که نیم دیگر آن به برادرزاده اش «بن مونوتو» رسیده است.
«برنارد»، یکی از جن ها که در میان مردم زندگی می کند، در تلاش است تا آنها را از قطع کردن درختان بازدارد، تا با این کار جلوی مرگ همنوعانش را بگیرد. او از «ماتئویِ باد» کمک می گیرد تا سرهنگ را از جنگل فراری بدهد.
ازطرفی سرهنگ نیز وسوسه میشود تا برادرزاده اش را بکشد و نیم دیگر ارث را بالا بکشد و کل جنگل را صاحب شود. اکنون ماتئوی باد آمادهی نبرد با سرهنگ است.
کتاب راز جنگل پیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به کتابهای فانتزی و داستانهای جادویی علاقه دارید، بدون شک خواندن کتاب راز جنگل پیر، لحظات خوشی را برایتان میسازد.
بخشی از کتاب راز جنگل پیر
همه میدانند که سرهنگ سباستیانو پروکولو۱ در بهار سال ۱۹۲۵ به دهکده دره فوندو آمده و مستقر شده بود. داییاش آنتونیو موررو۲ بخش اعظم مزرعهای بزرگ را برایش به ارث گذاشته بود. زمینی در جنگل که فقط ده کیلومتر با دهکده فاصله داشت.
در طرف دیگر، زمینهایی بسیار وسیعتر به فرزندِ برادرِ مرده سرهنگ رسیده بود. به بنونوتو پروکولو۳؛ پسربچهای دوازده ساله که مادر هم نداشت و در شبانهروزی خصوصی در همان نزدیکی به سر میبرد.
تا آن موقع دایی بزرگ قیم بنونوتو بود و پس از مرگ او سرهنگ قیم پسربچه شد.
در آن زمان و تقریبآ تا آخر عمر سباستیانو پروکولو به یک شکل و قیافه بر جای مانده بود؛ مردی بلندقامت و لاغراندام با سبیل چخماقی سفید. بسیار نیرومند بود، تعریف میکردند که میتوانست یک گردو را بین انگشت اشاره و شست دست چپ خرد کند (بههرحال او چپ دست بود).
وقتی از ارتش استعفا داد سربازانش نفس راحتی کشیدند. سخت میشد فرماندهی پیدا کرد که مثل او سختگیر و با انضباط باشد. وقتی برای آخرین بار از سربازخانه پا به بیرون گذاشت، نگهبانان و سایر درجهداران مراسم را چنان به دقت انجام دادند که سالها بود چنان نکرده بودند. شیپورچی که بههرحال بهترین شیپورچی آن ارتش بود، با سه شیپور خبردار، واقعآ سنگتمام گذاشته بود؛ روی دست خود زده بود: سه بوق شیپور که تا مدتها بعد از آن تمجید میشد. در تمام آن پادگان لنگه نداشت. سرهنگ هم دهان خود را کمی کج کرد، چیزی شبیه به یک لبخند (بههرحال هرگز کسی لبخند او را ندیده بود). خوشحالی سربازها را به خاطر رفتنش نشانه سپاسگزاری از خود تلقی کرده بود.
زمان
۴ ساعت و ۵۷ دقیقه
حجم
۲۷۵٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۴ ساعت و ۵۷ دقیقه
حجم
۲۷۵٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خوب