کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه
معرفی کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه
کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه نوشتهٔ دن گاتمن و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستهٔ شهره احدیت است و نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ ۲۱جلدی مدرسه عجیب و غریب است. در مدرسه عجیب و غریب برخلاف بیشتر مدرسهها همهٔ اتفاقات حول محور بچههای مدرسه نیست. گاهی مدیر با حال مدرسه، آقای ناوال، گاهی مستخدم و گاهی هم معلم هنر، خانم فالکن دست به کارهایی میزنند که حتی به فکر بچهها هم نمیرسد. نویسنده در هر قسمت از این مجموعه یکی از اتفاقات مدرسه را روایت میکند.
درباره کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه
«قرار است برای گردش علمی، برویم موزه و شب آنجا بخوابیم. وقتی خانم مارکوزهٔ عجیب و غریب که راهنمای موزه است، میگوید که اسکلت دایناسورها نیمههای شب جان میگیرند، باید چه کار کرد؟»
در مدرسهٔ عجیب و غریب همه چیز درهم و برهم است. در این مدرسه، از یک طرف مدیر، معلمها، خانم کتابدار و راننده اتوبوس مدرسه با آنهایی که میشناسیم فرق دارند و از طرف دیگر دانشآموزان.
ای. جی وروجک هم که داستانها را تعریف میکند، هم از مدرسه بدش میآید و هم از دختر درسخوان و لوسی به اسم آندریا یانگ که همیشه خودش را برای معلمها شیرین میکند.
اما انگار در این مدرسهٔ عجیب و غریب، مدیر و معلمها بیشتر با شیطنتهای ای.جی همراهی میکنند تا با شیرینکاریهای آندریا!
خواندن کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره دن گاتمن
دن گاتمن، نویسندهٔ امریکایی در مجموعه کتابهای مدرسه پرماجرا به زبانی ساده و طنزآمیز، ماجراهایی که در مدرسه برای ای جی اتفاق افتاده را بیان میکند. این مجموعه به زبانی ساده و شیرین نوشته شده و منتخب شورای کتاب کودک با رتبه چهار ستاره شده است.
دن گاتمن، نویسندهٔ امریکایی، متولد ۱۹۵۵ با نام کامل Daniel Edward Gutman سابقه نوشتن برای نشریات کودکان و حتی آموزش در دبستانها را نیز دارد.
زبان داستانهای گاتمن شادیآفرین و طنز است و با شوخیهای کلامی بسیاری همراه است. به دلیل بیان شیوههای تدریس خلاق، خواندن آن برای آموزگاران بسیار جذاب و مفید است.
بخشی از کتاب خانم مارکوزه، راهنمای موزه
«توی سالن استفراغات، من و دوستهام پشت میزی نشسته بودیم. آندریا و چندتا از دخترها هم میز کناری نشسته بودند.
مایکل که هیچوقت بندکفشهایش را نمیبندد، نی گذاشت توی سوراخهای دماغش و گفت که فیل دریایی است. بیلی، که ما اسمش را گذاشتیم پسر بیلباسه با اینکه لباس تنش میکند، دوتا چیپس ذرتی گذاشت روی پلکهایش. رایان هم ظرف ناهارش را طوری گذاشت روی سرش که نیفتد.
همینکه ظرف ناهارم را باز کردم، گفتم: «اَه، کلم بروکلی! من که حاضر نیستم چیزی را بخورم که شبیه درخت است.»
رایان گفت: «من میخورمش.»
او هر چیزی گیرش بیاید میخورد. حتی چیزهایی که خوردنی نیستند، او پسر عجیب و غریبی است.
مایکل گفت: «دلم نمیخواهد بروم موزهٔ تاریخ طبیعی.»
به بچهها گفتم: «چه برنامهٔ حوصله سربری. شرط میبندم که میخواهند دربارهٔ تاریخچهٔ سنگها برایمان حرف بزنند.»
بیلی، پسر بیلباسه، گفت: «سنگها خیلی باحالاند! من توی خانه، مجموعهٔ سنگ دارم.»
از بیلی پرسیدم: «تو سنگ جمع میکنی؟ چرا چیزی جمع میکنی
که اینور و آنور روی زمین ریخته؟ پس باید هوا هم جمع کنی.»
رایان گفت: «عموی من هوا جمع میکند. هروقت میرود سفر، یک بطری خالی با خودش میآورد. او یکعالمه بطری هوا از همهجای دنیا جمع کرده.»
به رایان گفتم: «عموی تو یک چیزیش میشود.»
رایان ادامه داد: «عموی من کلکسیونن.»
گفتم: «اَه اَه. دیدی؟ گفتم که عمویت یک چیزیش میشود.»
درست همانموقع، از میز کناری، خانم همهچیزدان دهنِ گندهاش را باز کرد و گفت: «تاریخ طبیعی فقط دربارهٔ سنگ و هوا نیست، کلهپوکها. دربارهٔ همهچیزهای تو طبیعت است، مثل گیاهان و حیوانها.»
به آندریا گفتم: «خودتی.»
هروقت کسی حرف زشتی به شما زد، فقط بگویید "خودتی". این اولین قانون بچه بودن است.
کاش چندتا گیاه و حیوان میافتادند روی کلهٔ آندریا. مثلاً یک تکه بروکلی ۲۰۰ کیلویی، یا یک اسب آبی.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
این خیلی خیلی عالیه توصیه می کنم فقط این نه همه شون رو توصیه می کنم
همشون بسیار عالی حتما برید بخرید همیشه نسخه کاغذی رو داشته باشید عالیه و اطلاعات و بیشتر میکنه همراه با کلی سوژه های طنز📚📚👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👍🏻👍🏻👍🏻
کتاب قشنگی بود