کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان
معرفی کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان
کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان نوشتهٔ دن گاتمن و ترجمهٔ محبوبه نجفخانی در نشر افق چاپ شده است. این کتاب جلد چهاردهم از مجموعهٔ ۲۱جلدی مدرسهٔ عجیب و غریب است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان
خانم فابیان، سرایدار مدرسه همیشه با جارویی که در دست دارد در مدرسه میچرخد و همهٔ دانشآموزان را زیر نظر دارد. او دارای شخصیتی عجیب است. به نظر او تمیزکردن استفراغ کار جالبی است!
دانشآموزان این مدرسهٔ عجیب و غریب معتقدند که او در زیرزمین اتاقی رازآلود و پنهانی دارد که از آن برای زندانیکردن بچههای بیچاره استفاده میکند!
خواندن کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان است.
درباره دن گاتمن
دن گاتمن در ۱۹ اکتبر ۱۹۵۵ در آمریکا به دنیا آمد. پس از اتمام دورهٔ مدرسه در دبیرستان ویلزبورگ در نیوورک، در سال ۱۹۷۷ از دانشگاه مدرک روانشناسی خود را اخذ کرد. سرانجام در سال ۱۹۸۰ در نیویورک حرفهٔ نویسندگی را آغاز کرد و هماکنون از نویسندگان مشهور حوزهٔ کودک است.
بخشی از کتاب خانم فابیان، سرایدار قهرمان
«گاهیوقتها، توی مدرسه، حتی با اینکه دستشویی ندارم، از معلمم، خانم بریج، اجازه میگیرم بروم دستشویی. این راز من است.
خیلی خب، باشد، این راز خیلی مهمی نیست.
ولیبعضی وقتها احساس میکنم که نمیتوانم سر جام بند شوم و دلم میخواهد چند دقیقه از کلاس بزنم بیرون. پس، اجازه میگیرم که بروم دستشویی.
روزی توی کلاس، دوباره احساس کردم که نمیتوانم سر جام بند شوم. خانم بریج داشت دربارهٔ آب و هوا حرف میزد و عکسهای آتشفشان و گِردباد نشان میداد. خیلی باحال بود، ولی من دلم خواست چند دقیقه خستگی در کنم. پس دستم را بالا بردم و از خانم بریج پرسیدم که میشود به دستشویی بروم. او گفت که میشود.
توی دستشویی پسرها، کس دیگری نبود. من آنجا هیچ کاری نداشتم. توی دستشویی، غیر از توالت رفتن کار دیگری نداریم، که من هم توالت نداشتم. یک دقیقه توی آیینه نگاه کردم و برای خودم شکلک درآوردم. دستهایم را شستم. نشانهگیری کردم و دستمال کاغذی را توی سطل زباله انداختم. بعد پیش خودم گفتم که دیگر بهتر است به کلاس برگردم.
قبل از رفتن، فکر کردم باید سیفون را بکشم تا اینطور بهنظر برسد که من واقعاً به توالت رفتهام. پس، سیفون را کشیدم. میدانید که وقتی سیفون را میکشید، آب مثل یک گرداب کوچک توی کاسهٔ توالت میچرخد و میچرخد و بعد از توی سوراخ پایین میرود. خب، این آب اصلاً نچرخید. حتی توی سوراخ هم نرفت. فقط همینطور بالا آمد.
بالاتر آمد.
باز هم بالاتر.
آب تا لبهٔ کاسهٔ توالت رسید. کمکم ترس برم داشت. بعد، آب از لبهٔ کاسه سرازیر شد و کف دستشویی راه افتاد!
آب همینطور از توی کاسهٔ توالت بیرون میریخت! درست مثل همان آتشفشانهای در حال فورانی که خانم بریج داشت برایمان توضیح میداد. احساس میکردم الان است که بمیرم.
نمیدانستم چی بگویم. نمیدانستم چیکار کنم. باید فوری فکری میکردم. پس، از توی دستشویی پسرها بیرون دویدم و داد زدم: «کمک! یک آتشفشان توی توالت پسرهاست! اگر جانتان را دوست دارید، فرار کنید! دارد آتشفشانی میکند! الان توالت منفجر میشود!»
حجم
۷۷۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۷۷۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
خوبه ولی زیر 12 سال بخونن براشون جذاب تره
بسیار عالی