کتاب خانم براشت، مربی بهداشت
معرفی کتاب خانم براشت، مربی بهداشت
کتاب الکترونیکی «خانم براشت، مربی بهداشت» نوشتهٔ دن گاتمن با ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستاری شهره احدیت در نشر افق چاپ شده است.
درباره کتاب خانم براشت، مربی بهداشت
خانم براشت، مربی بهداشت مدرسه تازگیها خیلی مشکوک بهنظر میآید. نکند او جاسوس بینالمللی باشد و بچهها مجبور شوند بین او و کشورشان یکی را انتخاب کنند!
مجموعهٔ مدرسهٔ عجیب و غریب دربارهٔ مدرسهای است که هم معلمهایش عجیب و غریب هستند هم دانشآموزانش! ای.جی شخصیت اول داستان خیلی از مدرسه بدش میآید و آموزش همهٔ درسها را غیرضروری میداند. از طرفی دختری به نام آندره در مدرسه وجود دارد که کاملاً مخالف او فکر میکند و از درسخواندن هم خسته نمیشود.
خانم براشت، مربی بهداشت جلد ششم از مجموعهٔ مدرسهٔ عجیب و غریب است.
کتاب خانم براشت، مربی بهداشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی ب و ج است.
درباره دن گاتمن
دن گاتمن، نویسندهٔ امریکایی در مجموعه کتابهای مدرسه پرماجرا به زبانی ساده و طنزآمیز، ماجراهایی که در مدرسه برای ای جی اتفاق افتاده را بیان میکند. این مجموعه به زبانی ساده و شیرین نوشته شده و منتخب شورای کتاب کودک با رتبه چهار ستاره شده است.
دن گاتمن، نویسندهٔ امریکایی، متولد ۱۹۵۵ با نام کامل Daniel Edward Gutman سابقه نوشتن برای نشریات کودکان و حتی آموزش در دبستانها را نیز دارد.
زبان داستانهای گاتمن شادیآفرین و طنز است و با شوخیهای کلامی بسیاری همراه است. به دلیل بیان شیوههای تدریس خلاق، خواندن آن برای آموزگاران بسیار جذاب و مفید است.
بخشی از کتاب خانم براشت، مربی بهداشت
امیلی گفت: «خانم بریج، حالم زیاد خوب نیست. میشود بروم دفتر مربی بهداشت؟»
خانم بریج گفت: «چند دقیقه سرت را بگذار روی میز، اگر بهتر نشدی، آنوقت میتوانی بروی پیش خانم براشت.»
امیلی سرش را روی میز گذاشت.
خانم بریج دوباره پرسید: «خب، کی میتواند بگوید دو دهتا چند میشود؟ اِی. جِی؟»
من اصلاً نمیدانستم دو دهتا چند میشود. نمیدانستم چی بگویم. نمیدانستم چهکار کنم. باید فوری فکری میکردم.
من میدانستم که دو به اضافهٔ دو میشود، چهار و میدانستم که دو ضربدر دو هم میشود، چهار. پس فهمیدم که جمع و ضرب کاملاً مثل هم است.
و میدانستم که دو به اضافهٔ ده میشود، دوازده. پس دو دهتا هم باید بشود دوازده. پس حدسم را گفتم: «دوازده.»
خانم بریج گفت: «متأسفانه غلط است، اِی. جِی.»
آندریا یانگ، همان دختری که موهای فرفری قهوهای دارد و روی اعصاب من راه میرود، گفت: «اووه، من میدانم!» و دستش را همچین اینطرف و آنطرف تکان داد که انگار آتش گرفته است. آندریا گفت: «من را صدا کنید خانم بریج، خواهش میکنم.»
آندریا خیال میکند عقل کل است و همهچیز را میداند. کاش میشد با مشت بکوبم توی کلهاش.
اما دماغسوخته میخریم، چون فرصت جواب دادن برای آندریا پیش نیامد. درست همان لحظه، محشرترین اتفاق کل تاریخ جهان افتاد.
امیلی مثل برق از روی صندلی بلند شد و بهطرف پنجره دوید. و بعد، عُق! بالا آورد!
خیلی باحال بود. من و دوستهام مایکل و رایان به همدیگر نگاه کردیم و جلوی خودمان را گرفتیم که نزنیم زیر خنده.
خوشحال بودم که وقتی امیلی بالا آورد، من از زیر پنجره رد نمیشدم.
بعد از اینکه هرچی توی معدهاش بود، بالا آورد و استفراغش تمام شد، گریهکنان از کلاس دوید بیرون.
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه