دانلود و خرید کتاب خلوت پیکاسو آریل دورفمن ترجمه امیر یداله پور
تصویر جلد کتاب خلوت پیکاسو

کتاب خلوت پیکاسو

نویسنده:آریل دورفمن
انتشارات:مهرگان خرد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خلوت پیکاسو

کتاب خلوت پیکاسو نوشتهٔ آریل دورفمن با ترجمهٔ امیر یداله پور در انتشارات مهرگان خرد منتشر شده است.

درباره کتاب خلوت پیکاسو

نمایشنامهٔ خلوت پیکاسو به بخش‌هایی از زندگی «پابلو پیکاسو» (نقاش مکتب کوبیسم) در سال‌های جنگ جهانی اول می‌پردازد. در این کتاب زمانی از زندگی پیکاسو را می‌خوانید که در پاریس زندگی می‌کند. پاریس در این دوره از زندگی پیکاسو در اشغال متفقین است. 

خواندن کتاب خلوت پیکاسو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خلوت پیکاسو

«پابلو پیکاسو مشغول نقاشیِ گِرنیکا است، نخست آرام است و سپس سرعتی دیوانه‌وار می‌گیرد. دورا مار وارد می‌شود.

دورا: روزی که پیکاسو مرد، این چیزی است که به یاد آوردم...

دورا شروع می‌کند به عکاسی از پیکاسو. پیکاسو در کارش از خود بی‌خود شده و مدام به دورا نگاه می‌کند. آن‌گونه که گویی دورا نیز در نقاشی با او همکاری دارد. پیکاسو عرق می‌ریزد و شروع می‌کند به درآوردن لباس‌هایش. نور بر آلبرت لوخت، افسر آلمانی‌ای که کنار میز کوچکی نشسته است، می‌تابد. او بدون هیچ مداخله‌ای تماشا می‌کند، گویی در جهان دیگری است.

دورا (ادامه): جهان به اتاق چیده‌ای تبدیل شده. آن‌جا که ما همه، با سر و ریخت پریشان، در انتظار مرگیم.

هم‌زمان با جملهٔ دورا، کار عظیم و مداوم پیکاسو به سرانجام می‌رسد. او کم‌وبیش برهنه است که کارش تمام می‌شود؛ در سایه.

دورا (ادامه): خورشید به‌شکل یک حباب لامپ تحلیل رفته، تا یک بند انگشت از سرهامان فرامی‌تابد. اسب از هراس به‌ناگاه در نقطه‌ای هول‌آور و تاب‌سوز گرفتار آمده، ورزای پیروز شاخ‌هایش را برافراشته است، انسان‌ها به تشنج افتاده‌اند، پرنده با صدای گرفته جیغ می‌کشد. جست‌وجوی واژگانی برای توصیف فاجعهٔ سیاه‌وسفید ما، این زندگی که مثل مهره‌های شطرنج به پیشش می‌بریم، هرگز راه به جایی نمی‌برد. پیکاسو پیام مرگمان را برایمان می‌فرستد: هر آنچه ما دوست می‌داریم رو به مرگ دارد و اکنون درست به همین علت، ضروری است که هر آنچه دوست می‌داریم در چیزی خلاصه شود که زیبایی‌اش فراموش‌نشدنی است.

پیکاسو همچون جنینی بر زمین در خود پیچیده است، تنها یک چراغ کورکننده بالای سرش آویزان است. دورا بالای سرش می‌ایستد و لوخت تماشا می‌کند. دورا نمی‌تواند لوخت را ببیند.

دورا (ادامه): روزی که پیکاسو مرد، گرنیکا رو به یاد آوردم. یادم اومد که سال ۱۹۳۷ اون چطور گرنیکا رو کشیده بود و من عکس گرفته بودم. فکر می‌کردم تا روز مرگش کنارش می‌مونم، تا اون روزی که همیشه در انتظار او بود، اون روزِ هشتم آوریل ۱۹۷۳. (ادای گویندهٔ رادیو را درمی‌آورد) «پابلو پیکاسو امروز درگذشت. هشتم آوریل ۱۹۷۳، در نود و دوسالگی، در جنوب فرانسه، و اکنون تمام جهان سوگوار اوست. تنها همسرش ژاکلین از او باقی مانده. پیکاسو، او که با دوشیزگان آوینیون و گرنیکا انقلابی در نقاشی پدید آورد» ...این‌جا بود، گرنیکا همین‌جا بود. دیگه هرگز چیزی مثل اون نکشید. بدون من، نه. کی فکرش رو می‌کرد؟ که پیکاسوی من تا نود و دوسالگی هنوز نقاشی بکشه؟ حالا تمام جهان سوگوارش شده.

لوخت: البته که حقیقت نداره. دروغه. این از خیالات اونه، دورا مارِ بیچاره، سروریختِ پریشونی به خودش گرفته و می‌خواد پیکاسو رو حفظ کنه. اما پیکاسو، اونْ سال ۱۹۷۳ نمرد، نه توی نود و دوسالگی، نه توی جنوب فرانسه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
افسوس، دیگر امیدی نیست. روح من در تاریکی است.
Mostafa F
دورا: صد سال بعد از این، هیچ‌کس من رو نمی‌شناسه یا به یادم نمی‌آره. تنها چیزی که باقی می‌مونه عکس‌هاست. از خودم می‌پرسم آیا این عادلانه‌ست. یک نفر در کل زندگی رنج ببره، و زیبایی تا همیشه سهم دیگران باشه. چارلین: واقعاً انتظار داشتی عادلانه باشه؟
Mostafa F

حجم

۶۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

حجم

۶۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان