کتاب مبانی انسان شناسی
معرفی کتاب مبانی انسان شناسی
کتاب مبانی انسان شناسی نوشتهٔ ناصر فکوهی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. مبانی انسانشناسی بهترین و شناختهشدهترین کتاب برای ورود به رشتهٔ انسانشناسی و آشنایی با مفاهیم این حوزه است.
درباره کتاب مبانی انسان شناسی
هدف از کتاب مبانی انسان شناسی که از مجموعه کتابهای ناصر فکوهی، انسانشناس برجسته، در حوزهٔ آموزش انسانشناسی بهشمار میآید، تهیه منبعی اولیه، در دسترس و به زبان ساده برای تمام دانشجویان و سایر علاقهمندان است که تمایل دارند شناختی ابتدایی از علم انسانشناسی بهدست آورند و ترجیح میدهند در کنار مفاهیم نظری از آنها فراتر رفته و با مصادیق و مثالهایی ساده از لحاظ تاریخی و در جهان معاصر و بهخصوص در فرهنگ خود ما، موضوع برایشان روشن و مشخص شود.
بسیاری از دانشجویان این رشته، بهدلیل پیچیدگی ذاتی آن و وابستگی و رابطهاش با سایر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی و حتی سایر علوم، برای درک اهداف و روشها و چشماندازهایش با دشواری زیادی روبهرو هستند. افزون بر این، کتابهای موجود بهدلیل آنکه اغلب ترجمه شدهاند، (ازجمله دو کتاب درآمدی بر انسانشناسی کلود ریویر و انسانشناسی مارک اوژه با ترجمهٔ فکوهی)، گاه نمیتوانند پاسخگوی بسیاری از پرسشهای دانشجویان و سایر دوستداران این علم باشند.
ناصر فکوهی با تکیه بر تجربه چندساله تدریس این رشته، کتابی به زبان ساده و با حجمی نسبتاً کم تألیف کرد تا بهمنزله نخستین گام برای مطالعه متون دیگر «درآمد» و «نظریه» و «تاریخ» در انسانشناسی، برای همگان قابل استفاده باشد.
در این کتاب تلاش شده است موضوعی بسیار پیچیده، یعنی فرهنگ انسانی و علمی که بهطور تخصصی به مطالعهٔ آن اختصاص دارد به زبانی ساده تشریح شود. مطالب این کتاب، چنانکه از عنوان آن نیز مشخص است، تنها «درآمد» و «مقدمه»ای است برای آشنایی با موضوع. اما نباید تصور کرد که این «مقدمه» دیدگاهی جامع یا نسبتاً جامع از این علم گسترده به خواننده عرضه میکند، یا اصولاً نویسنده چنین ادعایی دارد. در حقیقت انسانشناسی بهدلیل گستردگی زمانی و مکانی و وجود شاخههای تخصصی بسیار زیاد در آن امروزه به یکی از پیچیدهترین علوم انسانی تبدیل شده که همزمان واجد دو بُعد مثبت و منفی است. انسانشناسی علمی بهدلیل ماهیت بینرشتهایاش دایرهالمعارفی است که برای درک جهان پیچیدهٔ کنونی بهترین ابزار است. البته انسانشناسی نیازمند تعامل با دیگر رشتهها و حوزههای تخصصی است.
اما بُعد منفی در آن است که همان دلایل میتوانند پژوهشگر ناآگاه را بهسوی امور سطحی سوق دهند و مفاهیم پیچیده را به مفاهیم پیشپاافتادهای تقلیل دهند که هیچ سودی نه برای خودش و نه برای دیگران نخواهند داشت.
در این کتاب همچنین تلاش شده است بر بُعد مثبت تأکید و خوانندگان را به پرهیز از بُعد منفی توصیه شود. و امید است گروهی از آنها به ادامهٔ مطالعه و تحقیق در این حوزه تشویق شوند.
فصلهای این کتاب از این قرار هستند:
فصل اول: انسانشناسی و علوم اجتماعی
فصل دوم: منشأ انسان و فرهنگ
فصل سوم: فرهنگ و جهان معاصر
فصل چهارم: انسانشناسی خویشاوندی
فصل پنجم: انسانشناسی سیاسی
فصل ششم: انسانشناسی اعتقادات و باورهای دینی
خواندن کتاب مبانی انسان شناسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دانشجویان رشتههای انسانشناسی و جامعهشناسی و همچنین کسانی که بهتازگی میخواهند با این حوزه آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مبانی انسان شناسی
«در رویکرد انسانشناسی کلاسیک، از نیمه قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم، یکی از اصول پذیرفتهشده آن بود که مفهوم «انسان» را باید در رابطهای گسستی با طبیعت درک کرد. به عبارت دیگر، باور بر این بود که انسان بهدلیل دستیابی به دو ابزار اساسی مادی (فناوری ساخت ابزارها) و غیرمادی (کسب مهارت در زبان و گسترش اندیشهاش از این راه) کاملا از طبیعت جدا شده و این جدایی همواره ادامه داشته است.
هرچند نظریهپردازان انسانشناسی تا نیمه قرن بیستم تقریباً بهصورتی گسترده زیر نفوذ ایدئولوژی تطورگرایی بودند، از این زمان رویکرد اکثریت و نگاه کلیشهای آنها به جوامع انسانی تغییر کرد و در شناخت و درک جوامع غیراروپایی انعطاف بیشتری از خود نشان دادند. با این وصف، چه در دیدگاه کلاسیک و چه در دیدگاههای جدیدتر تا اواخر قرن بیستم تفکر اصلی و اساسی همچنان تطورگرایی بود، بدین معنا که همه میپذیرفتند جوامع موسوم به «ابتدایی» نسبت به جوامع اروپایی «سادهتر» اند و دستیابی این جوامع به موقعیت آنان مستلزم پیمودن مسیر «رشد» و «توسعه» ای طولانی است. همچنین نزد ایشان تقریباً جاافتاده بود که جوامع مزبور به «طبیعت» نزدیکترند، درحالیکه جوامع مدرن به «فرهنگ» نزدیک هستند.
بنابراین تقابلی کاملا «بدیهی» شکل گرفت که رابطه جوامع بدوی در برابر جوامع مدرن را با رابطه طبیعت و فرهنگ مقایسه میکرد. این تقابل مبتنی بر این اصل بود که رابطه مزبور رابطهای گسستی است، به عبارت دیگر، جدا شدن قطعی انسان از طبیعت بوده که از او «انسان» ساخته است. بااینحال مطالعات مردمنگاری در جوامع «ابتدایی» در طول قرن بیستم و مطالعات رفتارشناسی جانوری، بهویژه در اواخر این دوره، نشان دادند که واقعیت نه یک گسست بلکه یک پیوستار بوده که جانوران را به انسانها پیوند میدهد. افزون بر این مشخص شد که هرچند این پیوستار در بسیاری موارد اشکال ساده را به اشکالی پیچیدهتر تبدیل کرده، هیچ نوع فرایند خودکار و تعمیمیافتهای در کار نبوده است. برخی از نظامهای «ابتدایی» که بهغایت ساده و حتی بدون یک ساختار درونی تصور میشدند، مثل نظام خویشاوندی استرالیا، تنها در اواخر قرن بیستم و به کمک ابزارهای پیشرفتهای چون رایانه بود که پرده از پیچیدگیهای خارقالعادهشان فرو افتاد و درک آنها ممکن شد. این در حالی بود که رفتارشناسان جانوری با آزمایشهای خود ثابت کردند پدیدههایی چون ابزارسازی، زبان، مبادله و ممنوعیت نزدیکی با محارم که کاملا «فرهنگی» و انسانی تلقی میشدهاند، در جوامع جانوری بهویژه نزد پستانداران پیشرفته نیز وجود دارد. این کشفیات دادههای انسانشناختی و نگاه آن را نسبت به موقعیت خویش کاملا دگرگون کرد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه