دانلود و خرید کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول) فرشته تات شهدوست
تصویر جلد کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول)

کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول)

معرفی کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول)

رمان دو سنگ یکی کهربا (جلد اول) نوشتهٔ فرشته تات شهدوست است. انتشارات آراسبان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول)

کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول) از جایی آغاز می‌شود که «کامران» کت را با غیظ روی مبل پرت کرد، میان موهایش پنجه کشید و با تعصب فریاد می‌زد. خطاب او به «کتایون» است. موضوع این است که شخصی به این خانواده آسیبی زده است. او «کهربا» نام دارد. بگومگوهای خانوادگی نقطهٔ آغاز این رمان معاصر ایرانی است. در این اثر داستانی با گم‌شدن کهربا و بازگشت غیرمنتظرهٔ «کیاراد»؛ نامزد سابق او روبه‌رو می‌شویم. اینجاست که همه‌چیز یک‌باره به هم می‌ریزد. کامران شمس، جوان سخت‌کوش و درعین‌حال مغروری است که در طی این سال‌ها بدون اینکه با این دختر نسبت خونی داشته باشد، از کهربا مثل خواهرش مراقبت می‌کند و حامی دختری می‌شود که مادر او زمانی به‌‌خاطر اشتباه «نصیر» هووی مادر کامران بوده است. قبل از اینکه آن زن بر اثر بیماری از دنیا برود، دخترک ۳ساله‌اش کهربا را به پسر بزرگ آن خانواده یعنی کامران و مادر او می‌سپارد. جلد اول رمان دو سنگ یکی کهربا نوشتهٔ فرشته تات شهدوست را بخوانید.

خواندن کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب دو سنگ یکی کهربا (جلد اول)

«آرشام از گوشهٔ چشم نگاهش کرد. دلارام متوجه شد و با اشارهٔ او سکوت کرد. پوفی کشید و بی‌میل و آشفته آمد موضوع بحث را عوض کند که چشمش به صورت سرخ و پیشانی عرق کردهٔ کامران افتاد و برای چند لحظه گیج شد! کامران سرش را به پنجره تکیه داده بود و دست راستش روی ران مشت می‌شد و فکش از فرط انقباض می‌لرزید. کامران، کهربا را دوست داشت. دست خودش نبود. کهربا معصوم و بی‌گناه بود. یاد کهربایی‌های به رنگ عسلش که می‌افتاد دلش خون می‌شد.

دلارام نگاهش را از او گرفت و وقتی دید اوضاع به هیچ‌وجه طبیعی نیست، برگشت و با یک دنیا غم سرجایش نشست. نگاه آرشام هنوز همان‌طور معنادار و دلخور روی صورت او بود که دلارام گوشهٔ لبش را زیر دندان گرفت و با حرص زمزمه کرد:

- این‌جوری نگام نکن. مگه چی گفتم؟!

آرشام نفسش را فوت کرد و نگاه پراخمش را به خیابان داد. صدایش فقط به گوش دلارام می‌رسید:

- دو دقیقه ساکت یه‌جا بشین و آتیش به‌پا نکن. نمی‌بینی تو چه حالیه که فتوا می‌دی؟

- همهٔ مردا لنگهٔ همن. بی‌احساس...!

و پشت چشم نازک کرد و در جواب نگاه بداخم و شماتت‌بارِ آرشام، لبخند زد. از صدای بوق ماشینی که با سرعت از کنارشان رد شد آرشام به خودش آمد و فرمان را با اخم تندی محکم چسبید. دلارام لبش را زیر دندان نیش گرفت. کامران نگاهش را به آرشام داد و کنایه زد:

- دادا اگه نیت کردی بفرستیمون سینهٔ قبرستون، قبلش یه ندا بده پیشواز نریم. سکته‌مون دادی مرد حسابی. از دیشب پلک رو هم نذاشتم. حالام می‌خوای دسته‌جمعی خواب به خواب بریم؟

آرشام با همان اخم نیم‌نگاهی به صورت همسرش انداخت و سر تکان داد. نگاه اخم‌آلود کامران متوجه کیاراد شد و او انگار نه انگار، چپ‌چپ می‌پاییدش. کامران زیرلب با چه خشمی تشر می‌زد:

- طلبم داره ازمون! بگو بدیم صاف شیم تا دهن‌مون بیشتر از این سرویس نشده.

کیاراد با پررویی پوزخند زد. ذهن کامران پر بود از کهربا وقتی که دستش را روی پا مشت می‌کرد و در دل می‌گفت: "بالاخره کهربا پیدا می‌شه. اون‌موقع بلایی به روزت بیارم که روزی صد دفعه بگی غلط کردم برگشتم، قدم‌نحس!"

- خنجر به اون باارزشی یه دفعه غیبش بزنه و هیچ کسم ندونه کجاست؟ بچه گیر آوردی؟!

این را کامران گفت. کیاراد با کلافگی دست‌هایش را به پهلو گرفت. نگاهش را اطراف کوچهٔ آجری چرخاند و گفت:

- پیرزن آلزایمر داره. واسه همینم یه پرستار شبانه‌روز ازش نگهداری می‌کنه. بنده‌خدا حتی یادش نمی‌آد همچین چیزی رو دیده، چه برسه بخواد جاشو هم بدونه!

آرشام با فاصله از آن‌ها به ماشینش تکیه داده بود و دست به سینه نگاه‌شان می‌کرد:

- خونه رو با دقت گشتی؟ احتمالش هست که پدربزرگت اونو یه جای امن گذاشته باشه.

- سوراخ‌سنبه‌های این خونه رو بلد نیستم... ولی تا جایی که چشم کار می‌کردو زیر و رو کردم. نیست که نیست!

دلارام موهای روشنش را که روی پیشانی ریخته بود، زیر شال برد:

- شاید مرحوم قبل از فوت وقفش کرده باشه. مثلاً پول‌شو واسه کار خیر می‌خواسته بده به یه مؤسسه یا بهزیستی‌ای جایی!

کیاراد دستش را روی سقف ماشین گذاشت:

- همیشه با من مشورت می‌کرد. اگه این‌جوری بود اولین نفر خودم می‌فهمیدم.

کامران گفت:

- آب که نشده بره تو زمین. یه چیز به این باارزشی بیخ گوشت بود اما نفهمیدی کجا مخفیش کردن؟

- صدبار دیگه هم توضیح بدم انگار تو گوش تو یکی نمی‌ره، نه؟ واسه من نبوده که برم به زور از چنگ حاجی در بیارم. اون‌موقع کی به یه تیکه عتیقه اهمیت می‌داد که من برم دنبالش؟!

- فعلاً که یه بی‌شرفِ هیچی‌ندار انقدر بهش اهمیت می‌ده که با جون و آبرو یه دختر بازی کنه! به خاطر یه چاقو، کهربا تو دست اونا...

جملهٔ آخر را با بغضی مردانه زمزمه کرد و سرش را دیوانه‌وار میان هردو دست فشرد. کنار دیوار آجری نشست. آرشام نگاهی به دلارام که صورتش از اشک خیس بود انداخت. کمی بعد خطاب به کامران گفت:

- با این‌جا موندن و متهم کردن همدیگه چیزی درست نمی‌شه. پاشو. من بهت می‌گم چه‌کار کنی!

کامران سرش را بالا گرفت و از کنار دیوار بلند شد:

- بدون خنجر؟ یا می‌گی گور بشکافیم و...؟!

- نیازی به نبش‌قبر نیست. فقط از صفر تا صد اختیار همه‌چیو بده دست من! کهربا رو تو کمترین زمان‌ممکن پیدا می‌کنم.»

Reeyhana
۱۴۰۱/۱۰/۲۲

لطفا در بی نهایت قرار بدین ممنون

yas2003
۱۴۰۱/۰۹/۱۹

یه عاشقانه فوق العاده همه چی تموم که همه ژانرا رو تو خودش جا داده👌

fatemeh gh
۱۴۰۲/۰۴/۱۶

من قبلا این رمان رو در پیج خانم شهدوست برای اشنایی و عیار سنج خوندم..و با مدلش آشنا هستم اما این چه وضعشه..بعضی از جاهای رمان بیخود حذف شده..از یه قسمت میپره قسمت بعد مخاطب رو گیج میکنه..من الان اوایل

- بیشتر
کاربر ۵۱۶۱۶۵۶
۱۴۰۱/۰۸/۱۲

عالیه و لذت بردم از خوندنش ✨🥺 داستان جذاب و روند عالی و کلا قشنگ و کیوت بود:) توصیه میکنم بخونیدش ❤️

royamalekinasab
۱۴۰۱/۰۷/۳۰

یه رمان بی نهایت جذاب❤❤❤

کاربر 4660902
۱۴۰۱/۰۹/۱۹

بی نهایت عاشق این رمانم... هم موضوع هم عاشقانه هاش هم شخصیت هاش هم قلم رمان واقعا عالیه و در کنار همه ی این ها تسلط نویسنده روی دایره لغات و جملاتی که استفاده می کنند واقعا عالیه... خوندن یکبارش

- بیشتر
کاربر 5556370
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

هر کسی نظری داره و نظر هرکسی بر حسب سلیقه اون فرده به نظرم این رمان زیبا بود و جذاب ولی نسبت به سایر کارهای این نویسنده از کیفیت پایین تری برخوردار بود موضوع جذاب و دارای پتانسیل خوبی بود شخصیت

- بیشتر
کاربر 5808977
۱۴۰۳/۰۷/۱۶

با اینکه من طرفدار رمان گناهکارشون بودمو و پر از هیجان بود ولی این رمان به شدت کش اومده بود و کل داستان حتی تو۵۰۰صفحه هم تموم میشد..شخصیت کهربا به شدت ضعیف و وابسته بود و برای هرچیزی گریه میکرد

- بیشتر
کاربر 6896073
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

بهترین نویسنده رو داره

کتاب‌خوان
۱۴۰۳/۰۹/۱۶

واقعا این کتاب رو توصیه میکنم

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۲۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۲۰ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۷۰%
تومان