کتاب گناهکار (جلد اول)
معرفی کتاب گناهکار (جلد اول)
کتاب گناهکار (جلد اول) نوشتهٔ فرشته تات شهدوست است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب گناهکار (جلد اول)
کتاب گناهکار (جلد اول) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که ۵۴ فصل دارد. این رمان داستانی از خشم، غرور، تعصب و گناه را در هم آمیخته و به تصویر کشیده است. گناه مدام در ذهن «آرشام» چرخ میزند و او بیتوجه در پی به انجامرساندن برنامههای خود پیش میرود و نمیداند که سایهٔ سنگین گناه قرار است چه بلایی بر سرش آورد. این گناهکار خود را با حس انتقام و نیروی عشق روبهرو میبیند. چه کسی میتواند در برابر عشق قد علم کند؛ عشقی که قویترین انسانها را نیز به زانو درآورده است؟ آرشام تمام زندگیاش را در رؤیای انتقام سپری کرده و سالها است که شوق شرورانهٔ انتقام، تنها انگیزهٔ او برای حرکتکردن و جلورفتن است. او فکر همهجایش را کرده و با جسارت و ریزبهریز نقشهٔ انتقامش را طراحی کرده است، اما یک چیز از دست و ذهن او خارج است و آن حضور «دلارام» است؛ دلارامی که قرار است خط بطلانی بر تمام معادلات آرشام باشد. هرچقدر آرشام سرد و مغرور و بیاحساس است و عشق و احساس را امری دستوپا گیر میداند، دلارام گرم و شیرین و احساساتی است. این دو نقطهٔ مقابل همند که یکجا به هم برمیخورند؛ جایی که عشق جرقه میزند و گرم و سرد وجود آنها را با هم ترکیب میکند. آیا یک جرقه میتواند برای این «گناهکار» که به قلم فرشته تات شهدوست خلق شده، کافی باشد و او را رستگار کند یا اوضاع باید به نحو دیگری رقم بخورد؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب گناهکار (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گناهکار (جلد اول)
«خدمتکار که اومد ازش پرسیدم آرشام چیزی بهش نگفت؟ اونم با لبخند گفت که چیزی نگفته و فقط اخماش حسابی تو هم بوده. آره خب، منو هم یکی سرکار بذاره همین جوری آتیشی میشم. میدونست همهٔ این کارا زیر سر منه و همون طور که من تا حدی اونو شناختم و با اخلاق و روحیاتش آشنا شدم، اونم در مقابل حتما همین شناخت رو از من پیدا کرده؛ ولی اینکه امشب چی میخواد بهم بگه، بدجور ذهنمو به خودش درگیرکرده بود. با ارسلان میخواد چکار کنه؟ در کمال پررویی سرشو انداخته پایین و اومده تو. حتما چشم آرشام رو دور دیده بود!
نگاهمو به زمین دوختم و با دیدن سوییچ ماشینش، از روی تخت بلند شدم. برش داشتم. شاید وقتی با ارسلان درگیر شده از جیبش افتاده. خواستم بذارم واسه بعد که ببرم بهش بدم، ولی یه حسی باعث شد همین الان این کارو بکنم. حتما زیاد از اتاق دور نشده. گذاشتمش توی جیب شلوارم و در اتاق رو باز کردم.
حدسم درست بود، همزمان که رفتم بیرون دیدم از در ویلا خارج شد. پشت سرش رفتم، خواستم صداش بزنم ولی نمیدونم چرا این کارو نکردم؛ کنجکاو بودم ببینم داره کجا میره. از لا به لای درختا رد شد و رفت پشت ویلا. یه در بزرگ سفید رنگ اونجا بود که بازش کرد و رفت تو. آهسته قدم برداشتم، هیچ پنجرهای هم روی دیوارش نبود که بتونم داخل رو دید بزنم. چارهای نبود، باید میرفتم تو و حالا میتونستم بگم فضولیم بدجور گل کرده بود؛ اینکه آرشام اومده اینجا چکار؟!
دستگیره رو گرفتم و کشیدم سمت خودم که در باز شد. از لای در سرک کشیدم، شبیه به یه اتاق بود یا شایدم انباری. رفتم تو، ولی درو نبستم! یه راهروی کوچیک که وقتی خواستم اونو رد کنم، درست سمت راستم یه اتاق دیگه رو دیدم که ارسلان، همون نگهبان و آرشام رو به روی هم ایستاده بودن. سرمو کشیدم عقب، پس ارسلان رو آورده اینجا! پشتشون به من بود و هر وقت که بر میگشتن خودمو پشت دیوار مخفی میکردم. صداشونو واضح شنیدم؛ آرشام نگهبان رو مرخص کرد. چسبیده به دیوار در قسمت تاریکی از اون مخفی شدم. نگهبان با قدم های بلند از در بیرون رفت. صداشون رو شنیدم، کج شدم و نگاهشون کردم. ارسلان کلافه دور خودش میچرخید و آرشام دست به سینه با خشم نگاهش میکرد.
آرشام: مگه بهت نگفته بودم که دیگه حق نداری پاتو اینجا بذاری؟
ارسلان پوزخند زد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
نظرات کاربران
یه کتاب رازآلود، هیجان انگیز با کمی جنایت ولی در قالب عاشقانه بود. توی این کتاب می شد تاثیر عشق بر تغییر رفتار یک فرد رو با تمام وجود حس کرد و اینکه در لحظات سخت خدا رو فراموش نکنیم
با اینکه خیلی حرفه ای نیست.اما چون چندین سال پیش خوندمش و برام جذاب بود، هنوزم شیرینه.. دلی دوسش دارم😂
قشنگ بود