دانلود و خرید کتاب خشاب خالی سحر ارغوان
تصویر جلد کتاب خشاب خالی

کتاب خشاب خالی

نویسنده:سحر ارغوان
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خشاب خالی

کتاب خشاب خالی نوشتهٔ سحر ارغوان است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب خشاب خالی

کتاب خشاب خالی برابر با یک رمان معاصر و ایرانی و روایتگر داستان زندگی پسری است که ناخواسته پا در مسیری می گذارد که هیچ اختیاری در آن ندارد؛ گویی شخصی فرمان عقلش را در دست گرفته و قرار است به خواسته‌های شوم خود برسد. این رمان در سه بخش به رشتهٔ تحریر درآمده است.

خواندن کتاب خشاب خالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خشاب خالی

«خانهٔ عمه صفای همیشگی را نداشت یا شاید هم من حسابی غرق اتفاق‌های اخیر بودم که چشم‌هایم برایم رقم زده بودند.

سیاوش یک‌جورایی رابطه‌ش با پدرزن آینده ش خوب شده بود و در مغازهٔ او کار می‌کرد که تا حدودی هم به معشوقش نزدیک‌تر شده بود و اکثرا او را می‌دید.

من هم در این چند روز خواب بودم یا بیش‌تر وقتم را با عمه می‌گذراندم.

یک زمانی؛ وقتی از تاریکی می‌ترسیدم خودم را زیر پتو پنهان می‌کردم و چشم‌هایم را به قدری روی هم فشار می‌دادم تا خوابم ببرد. اما این روزها فرقی نداشت خواب باشم یا بیدار، آن ترس و نشانه‌های رعب‌انگیز در هر حالتی به سراغم می‌آمدند تا زودتر به سمت‌شان حرکت کنم.

انگار فکر و عقلم را اجاره داده بودم تا کسی دیگر برایم تصمیم بگیرد و طبق همان برنامه جلو بروم. حس می‌کردم حتی یک لیوان آبی هم که می‌خورم به ارادهٔ خودم نیست، اما گاهی وقت‌ها هم موظف بودم همان احد شوخ و خندان باشم و ترس در وجودم کم‌رنگ شود.

معلق بودن بین زمین و هوا را حس می‌کردم و کاری از دستم برنمی‌آمد و حتی نمی‌توانستم با کسی درموردش صحبت کنم. مهر خاموشی به لب‌هایم خورده بود و فقط تا رسیدن به مقصد و هدف باید می‌رفتم.

هرچه بود خیلی اوقات بو و مزهٔ خون در خواب و بیداری، بین سر و سوراخ بینی سمت چپم، در گردش بود که این حال روانیم می‌کرد.

بیش‌تر از همه دلم به آراز خوش بود که در پادگان و یگان تنها نیستم و کسی را دارم که اگر روزی برایش گفتم، با نگاه عاقل‌اندرسفیه روانه‌م نکند.

به قول خودش ما باهم قارداشیم. دو تا برادری که از تنی به‌هم نزدیک‌تر شدند.

در این چند روز؛ تلفنی باهم صحبت کرده بودیم که با دیدن مادرش حالش بهتر شده بود. اما هنوز نفس کشیدن در آن شهر و روستا برایش سخت بود و در آن مدت اصلا از خانه بیرون نرفته بود تا مبادا چشمش به معشوق نیمه‌راه یا رقیب عشقی که مقابلش باخت، بخورد.

آدرس دقیق پادگان را برایش چند بار توضیح دادم تا مسیر را گم نکند.

باید بین‌راه پیاده می‌شدیم و بعد از کمی پیاده‌روی، منتظر اتوبوس پادگان می‌شدیم که ما را حدود نیم‌ساعت با خود ببرد، جایی دور از هر مدل خانه و آدمیزادی که تا چشم کار می‌کرد، فقط برهوت بود و حیوان‌هایی که شب‌ها شاید دورت حلقه می‌زدند و تو هر لحظه اسلحه به دست آماده بودی تا مغز یکی از آن‌ها را به پرواز دربیاوری.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان