دانلود و خرید کتاب بندها دومنیکو استارنونه ترجمه امیرمهدی حقیقت
تصویر جلد کتاب بندها

کتاب بندها

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۱۳۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بندها

کتاب بندها نوشتهٔ دومنیکو استارنونه و ترجمهٔ امیرمهدی حقیقت است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. استارنونه که برندهٔ جایزهٔ معتبر  استرگا در ایتالیا شده، در بندها از پایبندی و وابستگی، عشق و رابطه می‌نویسد و پیامدهای اجتناب‌ناپذیر کارهایی را که در زندگی عاطفی و خانوادگی خود می‌کنیم بی‌رحمانه پیش چشممان می‌گذارد.

درباره کتاب بندها

وقتی کسی را ترک می‌کنیم، درواقع، چه چیزی را ترک می‌کنیم؟ خانه، خانواده، گذشته، حادثه‌ای در آینده یا بدترین عکسی که در زندگی داریم و وقتی به آن نگاه می‌کنیم حس آن لحظه به‌تمامی در ذهنمان نقش می‌بندد؟! ما زندگی خود را در ابتدا صرف شکستن گلدان‌ها و بعد، چسباندن خرده‌های شکسته به آرزوی نوشدن آن می‌کنیم. دومنیکو استارنونه کتابی فشرده و واقعی نوشته است. داستانی سه قسمتی دربارهٔ نیروها و اتفاقاتی که ازدواج‌ها را حتی پس از عشق زنده نگه می‌دارند.

کتاب بندها با این جمله آغاز می‌شود: «اگر یادت رفته، آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم.» بدین ترتیب، نامه‌ای باز می‌شود که واندا برای شوهرش که خانه را ترک کرده است می‌نویسد؛ شوهری که او را در طوفانی از خشم درمانده و سؤالات بی‌پاسخ رها کرده است. آن‌ها در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ به دنبال استقلال خود، در جوانی ازدواج کردند؛ اما پس از آن، دنیای اطراف آن‌ها تغییر کرد. در آن زمان، یافتن خود در ۳۰سالگی با خانواده‌ای وابسته، نشانهٔ عقب‌ماندگی بود تا خودمختاری. 

دومینیکو استارنونه یک داستان هیجان‌انگیز و قوی به ما ارائه می‌دهد، داستان استادانهٔ فرار، بازگشت از همه شکست‌ها؛ آن‌هایی که به نظر ما حل نمی‌شوند و آن‌هایی که یک عمر همراه ما می‌مانند.

استارتونه در سیزدهمین رمانش، بندها، از زندگی مشترک واندا و آلدو می‌نویسد که مثل باقی زندگی‌های مشترک سختی‌ها، تنش‌ها و ملال‌های خودش را داشته. حالا پس از چند دهه زخم‌های گذشته انگار بهبود یافته و این زوج جان سالم به در برده‌اند. اما اگر از نزدیک‌تر نگاه کنیم، شاید ترک‌هایی را ببینیم که ما را یاد چینی‌های بندزده بیندازد.

خواندن کتاب بندها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی از ایتالیا پیشنهاد می‌کنیم.

درباره دومنیکو استارنونه

دومنیکو استارنونه نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس و روزنامه‌نگار ایتالیایی است. در ناپل به دنیا آمده و در رم زندگی می‌کند. نویسندهٔ ۱۳ اثر داستانی است و برندهٔ مهم‌ترین جایزهٔ ادبی ایتالیا، اِسترِگا. جومپا لاهیری، مترجم انگلیسی این رمان از ایتالیایی، او را چیره‌دست‌ترین نویسندهٔ زندهٔ ایتالیا می‌داند و می‌نویسد: این کتاب را باز کنید. بخوانیدش، دوباره بخوانیدش. نثر و صدا و زبردستی این نویسندهٔ درخشان را کشف کنید.

بخشی از کتاب بندها

«اگر یادت رفته، آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم. می‌دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی‌ات. می‌دانم خودت را به آن راه می‌زنی انگار که وجود ندارم، و هیچ‌وقت هم وجود نداشته‌ام، چون که نمی‌خواهی وجهه‌ات جلو آدم‌های باکلاسی که باهاشان نشست‌وبرخاست می‌کنی خراب شود. می‌دانم زندگی معمولی در نظرت احمقانه است، این‌که مجبور باشی سرِ وقت برای شام به خانه بیایی، و به جای هر کسی که عشقت می‌کشد با من بخوابی. می‌دانم خجالت می‌کشی که بگویی راستش من زن دارم؛ روز ۱۱ اکتبر ۱۹۶۲، در بیست و دوسالگی، ازدواج کرده‌ام؛ در کلیسای محلهٔ استلا جلو کشیش بله گفته‌ام، و با عشق هم این کار را کردم، کسی مجبورم نکرده بود؛ ببینید، من مسئولیت‌هایی دارم، و اگر امثال شماها نمی‌دانید مسئولیت یعنی چی، آدم‌های کوته‌فکری هستید. فکر نکن نمی‌دانم، می‌دانم. ولی چه دلت بخواهد چه نخواهد، واقعیت سرجای خودش است: من زنت هستم و تو هم شوهرمی. دوازده سال است که ازدواج کرده‌ایم ــ اکتبر می‌شود دوازده سال ــ دوتا هم بچه داریم: ساندرو که سال ۱۹۶۵ به دنیا آمد و آنا ۱۹۶۹. لازم است شناسنامه‌هاشان را بگذارم جلوت بلکه کمی به خودت بیایی؟

بس است، ببخشید، دارم شورش را درمی‌آورم. می‌شناسمت، می‌دانم که آدم متشخصی هستی. ولی لطفاً همین که این نامه را خواندی، به خانه بیا. یا اگر هنوز قصدش را نداری، برایم نامه بنویس و توضیح بده که درگیر چه مشکلاتی هستی. سعی می‌کنم درکت کنم، قول می‌دهم. همین حالا هم برایم روشن است که آزادی بیش‌تری لازم داری، باید هم همین‌طور باشد. برای همین، هم من هم بچه‌ها سعی می‌کنیم کم‌ترین بار روی دوشت باشیم. ولی در عوض، باید واوبه‌واو به من بگویی که بین تو و آن دختر چه می‌گذرد. شش روز گذشته و تو یک زنگ خشک‌وخالی نزده‌ای. نه نامه می‌نویسی، نه سر می‌زنی. ساندرو سراغت را می‌گیرد و آنا زیر بار نمی‌رود موهایش را بشورد چون که می‌گوید فقط تو می‌توانی موهایش را خوب خشک کنی. فقط کافی نیست قسم بخوری که به این زن، یا دختر، هر کی هست، علاقه نداری یا دیگر او را نمی‌بینی یا از چشمت افتاده، یا اصلاً این رفتارت فقط نتیجهٔ بحرانی روحی بوده که ذره‌ذره دچارش شده‌ای. به من بگو چند سالش است؟ اسمش چیست؟ سر کار می‌رود؟ درس می‌خواند؟ یا اصلاً کار نمی‌کند؟ شک ندارم اول او بوده که تو را بوسیده. می‌دانم که از تو برنمی‌آید این‌جوری پا پیش بگذاری؛ نخ می‌دهند و تورت می‌کنند، وگرنه تو که خودت قدم از قدم برنمی‌داری. حالا هم گیج‌ومنگی. وقتی داشتی به من می‌گفتی «با زن دیگه‌ای بوده‌م»، قیافه‌ات داد می‌زد گیج‌ومنگی. دوست داری بدانی من چی فکر می‌کنم؟ من فکر می‌کنم تو هنوز نفهمیده‌ای با من چه‌کار کرده‌ای. مثل این است که دست بکنی ته حلقم و آن‌قدر بکشی، بکشی، بکشی تا قلبم از جا دربیاید. یعنی متوجه نیستی؟»



محبوب
۱۴۰۱/۰۶/۲۰

ما کلی هزینه اشتراک طاقچه بی نهایت میدیم ولی هر کتابی که بازارش گرم میشه تو بی نهایت نیستش!!

elima
۱۴۰۱/۰۶/۲۰

لطفا بزارید بی نهایت

Rana Abadi
۱۴۰۱/۰۶/۲۲

کتاب خیلی خوبیه ولی متوجه نمیشم چرا کتاب هایی که تو همخوانی ها هست هیچکدوم توی طاقچه بی نهایت نیستن

Mah4061
۱۴۰۱/۰۶/۲۲

لطفا بذارید بی‌نهایت ماهایی که عضو دائمی بی‌نهایتیم لازم نباشه بخریمش. ممنون میشم

کاربر ۵۰۵۹۰۴۸
۱۴۰۱/۰۶/۲۴

کتابیه که با خوندن هر پاراگرافش مشتاق میشدم بقیه رو هم بخونم . تضاد بین ساختن و ویرانی رو کاملا نشون میده . احساس تلاش برای درست کردن اونچه که خراب شده رو خیلی جاها کاملا حس میکردم ، خیلی

- بیشتر
ساکورا
۱۴۰۱/۰۶/۲۴

کتاب کوتاهی هست و سریع پیش می‌ره اولش یکم انگار تکراری و دم دستی به نظر میرسه، که فکر میکنید ارزش این همه سروصدا رو ندارد ولی از یه جایی به بعد همه چی به هم میریزه و تازه جذاب میشه در کل

- بیشتر
فاطمه زهرا
۱۴۰۱/۰۶/۳۰

اول اینکه جلد اصلی کتاب خیلی بهتر و با معنی تر بود از این جلدی که کتاب ترجمه داره. دوم اینکه ای کسانی که خیانت کردید یا دارید خیانت میکنید یا حتی قصدشو دارید: جز منفورترین و جنایتکارترین موجودات جهان هستید!

- بیشتر
گلی
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

اینترنت قطعه امروز 31 شهریور نت رو رومون بستن

AS4438
۱۴۰۱/۰۷/۰۱

شاهکار، بقول مترجم انگلیسی کتاب؛ این کتاب را باید دوباره و دوباره خواند، بیان واضح یک خانواده چهارنفره و رشته های گسستنی ای که بسختی آنها را بهم متصل میکند، شاید درابتدا کمی سردرگم وخسته شوید ازخواندن ، ولی تا

- بیشتر
آزاد
۱۴۰۱/۱۰/۲۴

بندها عصیانی درباره ی همه ی بندهایی ست که جامعه، دیگران و خود ما برای خودمان میتراشیم. پ.ن: بهترین ترجمه ای بود که تا حالا خوندم!

«محترمانه رنج کشیدن کار سختیه.»
fatii.ebii
دوست داری بدانی من چی فکر می‌کنم؟ من فکر می‌کنم تو هنوز نفهمیده‌ای با من چه‌کار کرده‌ای. مثل این است که دست بکنی ته حلقم و آن‌قدر بکشی، بکشی، بکشی تا قلبم از جا دربیاید.
HaleH.Eb
(چه بر سر جمله‌های قشنگی می‌آید که وارد ذهن‌مان می‌شوند؟ چه‌طور ما را سر شوق می‌آورند، و بعد چه‌طور معنای‌شان را از دست می‌دهند، یا غریبه می‌شوند، یا خجالت‌آور، یا مضحک؟)
lali
یک جا واندا می‌گوید که عشق فقط «ظرفی است که همه‌چیز را توش می‌چپانیم.» در اصل، محفظه‌ای، ظرفی توخالی است برای توجیه رفتارها و انتخاب‌های ما. مفهومی که تسکین‌مان می‌دهد، و معمولاً فریب‌مان هم می‌دهد.
Mehri Jabrailian
به خیال من چون زمانی مجذوبم شده بودی، همیشه مجذوبم می‌ماندی. واقعاً باور داشتم احساسات واقعی هیچ‌وقت عوض نمی‌شوند، به‌خصوص در زندگی مشترک
maryam
«محترمانه رنج کشیدن کار سختیه.»
lali
از کتاب‌های عامه‌پسند یک مشت حرف و نکته درمی‌آوری که برای ملت جذابیت دارد و کارت را راه می‌اندازی
کاربر ۱۸۸۰۶۴۳
شاید هم اعتراضم کلی‌تر بود، اعتراض به میلِ شدید و فراگیر برای این‌که به هر چیزی که هوس می‌کنیم برسیم، بدون این‌که اهمیت بدهیم خطری دامن دیگری را می‌گیرد، و آسیب می‌زند
fafa
وقتی ترکم کردی عذاب کشیدم، بیش‌تر به خاطر اون بخشی از وجودم که بیخود و بی‌جهت واسه تو قربانی کرده بودم. وقتی هم که دوباره تو زندگیم قبولت کردم، فقط برای این بود که چیزی رو که ازم گرفته بودی پس بگیرم. ولی زود فهمیدم بعیده بتونم چیزی رو که باید به‌م برمی‌گردوندی از توی کلاف گوریدهٔ تلاطم‌های درونی و خواسته‌ها و نیازها و احساسات پیدا کنم.
بهار
بندها رمانی است پُر از قوطی، چه واقعی و چه نمادین. ولی صرف این‌که قوطی‌ها حی‌وحاضرند دلیل نمی‌شود چیزهایی گم نشوند.
zahra rahimzadeh

حجم

۱۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

حجم

۱۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان