کتاب تلخ و شیرین
معرفی کتاب تلخ و شیرین
کتاب تلخ و شیرین نوشتهٔ سوزان کین و ترجمهٔ علیرضا شفیعی نسب است و نشر مون آن را منتشر کرده است. کتاب به این پرسش پاسخ میدهد که اندوه و تمنا چگونه باعث کاملشدن شخصیت ما میشوند.
درباره کتاب تلخ و شیرین
دوهزار سال پیش، ارسطو به این فکر بود که چرا شاعران، فیلسوفان، هنرمندان و سیاستمداران شخصیت سودازده دارند. سؤالش مبتنی بر این باور باستانی بود که بدن انسان حاوی چهار نوع خلط یا مادهٔ مایع است که هرکدام با یک مزاج مرتبطاند: سودایی (غمگین)، دموی (شاد)، صفرایی (پرخاشگر) و بلغمی (آرام). میگفتند مقدار نسبی این مایعات به شخصیت ما سروشکل میدهد. بقراط، طبیب نامدار یونان، باور داشت که انسان ایدئال از تعادل و توازن این چهار خلط برخوردار است. اما بسیاری از ما به یک جهت از آن گرایش داریم.
کتاب تلخ و شیرین دربارهٔ جهت سودایی است که سوزان کین اسمش را «تلخوشیرین» گذاشتهاست: تمایل به حالات تمنا، سوز و اندوه؛ آگاهی مبرم از گذر زمان؛ و لذتی عجیب خوشایند از زیبایی جهان. تلخوشیرین به این درک نیز برمیگردد که نور و تاریکی، زایش و مرگ (تلخوشیرین) همواره جفتاند. بهقول آن ضربالمثل عربی، «روزهایی عسل، روزهایی پیاز.» تراژدی زندگی لاجرم با شکوهش پیوند دارد؛ میتوان تمدن را از هم پاشاند و از نو بنا کرد و باز همان دوگانگیها برمیآیند. اما ازقضای روزگار، زیستن در این دوگانگیها (هم تاریکی و هم نور) تنها راه گذر از آنهاست. و هدف چیزی جز این گذر نیست. تلخوشیرین یعنی میل به وحدت، اشتیاق به وصل.
اما سؤال ارسطو به قوت خود باقی بود و باقی خواهد ماند. سودازدگی خصلتی مرموز دارد، چیزی اساسی و ضروری. افلاطون چنین بود، همینطور مولانا جلالالدین محمد رومی، چارلز داروین، آبراهام لینکلن، مایا آنجلو، نینا سیمون... لئونارد کوهن.
اما دقیقاً چه بود آنکه این افراد داشتند؟
تلخوشیرین، برخلاف آنچه فکر میکنیم، احساس یا رویدادی آنی نیست. بلکه نیرویی خاموش است، نوعی از هستی، سنتی نامآور که ازقضا با وجود پتانسیل شگرف انسانی، همواره مغفول مانده. تلخوشیرین پاسخی است اصیل و تعالیبخش به مشکل زندگی در دنیایی بسیار پرنقص اما واقعاً زیبا.
مهمتر از همه، تلخوشیرین به ما یاد میدهد چگونه به درد واکنش نشان دهیم: باید آن را بپذیریم و بکوشیم همچون موسیقیدانان به هنر تبدیلش کنیم، یا به شفا، یا نوآوری یا هر چیز دیگری که روح را بپرورد. اگر اندوهها و تمناهای خود را دگرگون نسازیم، چهبسا آنها را از طریق بدرفتاری و سلطهجویی و بیاعتنایی بر دیگران نیز تحمیل کنیم. اما اگر دریابیم که انسانها فقدان و رنج را میشناسند (یا خواهند شناخت)، میتوانیم بهسوی هم بگرویم.
این انگارهٔ تبدیل درد به خلاقیت و تعالی و عشق، قلب تپندهٔ کتاب حاضر است.
خواندن کتاب تلخ و شیرین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که با شنیدن یک موسیقی یا دیدن صحنهای خاصْ اشک در چشمانشان حلقه میزند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تلخ و شیرین
«در سال ۲۰۱۰، پیت داکتر، کارگردان معروف شرکت پیکسار، تصمیم گرفت انیمیشنی دربارهٔ احساسات نابسامان دخترکی یازدهساله به نام رایلی بسازد. کلیات داستانش را در ذهن داشت. قرار بود فیلم با صحنهای شروع شود که رایلی از زادگاه محبوبش مینهسوتا دور میشود و به خانه و مدرسهای جدید در سانفرانسیسکو راه مییابد؛ درعینحال، طوفان احساسیِ نوجوانیِ پیش رو نیز او را احاطه کرده است.
بسیار عالی. اما داکتر با معمایی خلاقانه مواجه بود. میخواست احساسات رایلی را بهشکل شخصیتهایی دوستداشتنی نشان دهد که در مغزش یک مرکز کنترل را میگردانند و خاطرات و زندگی روزمرهاش را شکل میدهند. اما کدام احساسات؟ روانشناسان به او گفتند که ما بیستوهفت احساس مختلف داریم. اما با اینهمه شخصیت نمیتوان داستان خوبی گفت. داکتر باید خلاصهاش میکرد و یکی از احساسات را شخصیت اصلی قرار میداد.
چند احساس مختلف را برای نقش اصلی انتخاب کرد و بعد تصمیم گرفت ترس را در مرکز قصه قرار دهد، و همچنین شادی را؛ چون بهقول خودش ترس بامزه است. غم را هم در نظر داشت، اما جذاب به نظر نمیرسید. داکتر در مینهسوتا بزرگ شده بود که بهقول خودش هنجارها کاملاً مبتنی بر مزاج دمویاند: «خیلی قباحت دارد جلوی کسی گریه کنی.»
سه سال از فرایند تولید فیلم گذشت، دیالوگها آماده شده بود، بخشهایی از فیلم را ساخته بودند، شوخیهای با ترس را پرداخته بودند که بعضیهایشان «بسیار ناب» بود؛ اما داکتر تازه فهمید یک جای کار میلنگد. قرار بود بخشهای ساختهشده را برای تیم اجرایی پیکسار نمایش بدهند. و مطمئن بود خوب نشده است. پردهٔ سوم درنیامده بود. طبق قوس داستانی فیلم، شادی باید درس بزرگی میگرفت، اما ترس هیچچیز نداشت که به او یاد بدهد.
داکتر قبلاً دو اثر بسیار موفق در کارنامه داشت: بالا و کارخانهٔ هیولاها. اما کمکم حس میکرد این دو اثر شانسی از آب درآمدهاند.
با خود فکر کرد: «نمیدانم دارم چهکار میکنم. باید دست بردارم.»
کار به جایی رسیده بود که در ذهنش دربارهٔ آیندهاش پس از خروج از پیکسار، سناریوهای تاریکی میساخت، وضعیتی که هم شغلش را از دست داده و هم باید کلاً قید این کار را میزد. دچار سوگواری قبل از حادثه شد. فکر زندگی خارج از اجتماع محبوبش، دور از آن آدمهای خلاق و تاجران یکه، به او این حس را القا میکرد که دارد غرق میشود؛ غرق در غم. و هرچه مستأصلتر میشد، بیشتر میفهمید که چقدر همکارانش را دوست دارد.
همین باعث شد کشفی شهودی به ذهنش برسد. احساسات او (و تمام احساسات ما) همه به این خاطرند که انسانها را به هم وصل کنند. و غم، از میان تمام احساسات، بزرگترین عامل پیوند است.»
حجم
۴۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۴۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی خوبی بود و قشنگ این موضوع تلخ و شیرین رو باز کرده بود و گفته بود چرا باید سختی و ناراحتی ها در کنار خوشحالی ها باشند و این رو از هر جنبه ای توضیح داده بود و
نسخه چاپی این کتابو خوندم. این کتاب واقعا دید جدیدی درباره زندگی به آدم میده، جز چیزایی که همه واقعا باید بخونیم و یاد بگیریم ، تو هیچ کلاس درسی پیدا نمیشه، ترجمه هم عالی و روان بود
در حال خوندن نسخه چاپی کتاب هستم بنظرم جالب میاد و حس ناراحتی و عذاب وجدان بخاطر احساس غم رو برام کمتر کرده