کتاب شدم آنکه هستم
معرفی کتاب شدم آنکه هستم
کتاب شدم آنکه هستم؛ خاطرات یک روانپزشک نوشتهٔ اروین د. یالوم و ترجمهٔ مهرنوش شهریاری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتابْ خاطرات اروین یالوم، رواندرمانگر و نویسندهٔ مشهور است.
درباره کتاب شدم آنکه هستم
دکتر اروین یالوم یکی از شناختهشدهترین نویسندگان در حوزهٔ رواندرمانی در ایران است. کتاب شدم آنکه هستم زندگینامهٔ اوست که با روزهای کودکیاش در محلات فقیرنشین واشینگتن دیسی آغاز میشود و به تمامی سالهایی که پشت سر گذاشته، افراد تأثیرگذار و خاطرات زندگیاش میپردازد و سیر تحول شخصیت، زندگی و رویکرد درمانیاش را بازگو میکند.
یالوم رمانهایی چون و نیچه گریست، درمان شوپنهاور و مسئلهٔ اسپینوزا و کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال را پس از سالها تحصیل و کارکردن در زمینهٔ رواندرمانی و مطالعهٔ کتابهای فلسفی نوشت. بنابراین برای کسانی که این کتابها را دوست دارند، اینکه بدانند یالوم چگونه به این نقطه رسید که توانست در زمینهٔ درمانگری اینقدر ماهر باشد، بسیار جالب خواهد بود. کتاب شدم آنکه هستم نشان میدهد که یالوم چگونه به آنچه که ما اکنون میبینیم رسید.
خواندن کتاب شدم آنکه هستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کسانی که به زندگی، آثار و عقاید اروین یالوم علاقه دارند حتما از این کتاب لذت خواهند برد.
درباره اروین یالوم
اروین یالوم در نیویورک به دنیا آمده است. او در سال ۱۹۵۶در دانشگاه بوستون در رشتهٔ پزشکی و در سال ۱۹۶۰ در رشتهٔ روانشناسی فارغالتحصیل شد و او در سال ۱۹۶۳ مشغول به تدریس در دانشگاه استنفورد شد. او در همین دانشگاه توانست روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال را ابداع کند. اروین یالوم با نبوغی که در روانشناسی دارد از بقیه روانشناسان جلوتر است، او تابهحال چندین کتاب نوشته و با داستانهایی ساده از تجربیات زندگی خودش صحبت کرده است. او اولین روانشناسی است که توانسته با دانش زیاد و مطالعه فلسفهٔ فیلسوفانی مانند ارسطو و سقراط به نحوهٔ متفاوت و جدید به روانشناسی نگاه کند و موفق شود در سال ۲۰۰۲ برندهٔ جایزهٔ انجمن روانشناسی آمریکا شود.
اروین یالوم با سبک منحصربهفرد خود توانسته مردم عادی را با خود همراه کند و همچنین از بین دیگر روانشناسان نیز طرفداران زیادی دارد. او عقیده دارد در دنیای فعلی با این همه امکانات اکتفا کردن به آموزههای فقط شخص بهخصوصی اشتباه است و باور دارد روح و روان آدمی آنقدر پیچیده شده است که باید به دنبال راه جدیدی برای حل و روبهرو شدن با مسائل خود پیدا کند. مخاطبان اصلی این نویسندهٔ بزرگ معمولا روانکاوان، روانشناسان حوزهٔ نوجوانان و نوپایان در سراسر دنیا هستند.
از رمان های روانشناسانهٔ او میتوان به «مامان و معنی زندگی»، «دروغگویی روی مبل»، «وقتی نیچه گریست»، «هر روز نزدیکتر از پیش»، «جلاد عشق و دیگر داستانهای روانشناسی»، «درمان شوپنهاور»، «پلیس را خبر میکنم»، «مسئله اسپینوزا» و «خلق شدگان در یک روز و داستانهای روان درمانی دیگر» اشاره کرد. از آثار روانشناسانه غیر داستانی او نیز میتوان «موهبت درمان»، «تئوری و عمل در روان درمانی گروهی» و «روان درمانی اگزیستانسیال» را نام برد.
بخشی از کتاب شدم آنکه هستم
«گاهی کتابهای چارلز دیکنز را که در میان نویسندگان مورد ستایشم جایگاهی ویژه دارد، از نو میخوانم. اخیراً عبارت فوقالعادهای در کتاب داستان دو شهر توجهام را جلب کرد: «پس هرچه به پایان نزدیک و نزدیکتر میشوم، انگار دایرهای را میپیمایم و به آغاز نزدیک و نزدیکتر میشوم. شاید این یکی از شیوههای هموارسازی و آمادهسازی مسیر باشد. اکنون قلب من متأثر از خاطرهها و یادگارهایی است که مدتهای مدید به خواب فراموشی رفته بودند...»
این قطعه مرا فوقالعاده تحت تأثیر قرار میدهد: من هم هرچه به پایان نزدیکتر میشوم، درمییابم بیشتر و بیشتر بهسوی آغاز بازگشتهام. خاطرات مراجعانم، اغلب خاطرات خودم را زنده میکند؛ کار بر روی آیندهشان، گذشتهٔ خودم را فرامیخوانَد و آن را برمیآشوبد و خود را در حال مرور دوبارهٔ داستان زندگیام مییابم. همیشه فکر میکردهام بهخاطر فلاکت و کثافتی که در آن زندگی میکردیم، خاطراتم از سالهای نخست زندگی پارهپاره و بخشبخش است. اکنون که وارد دههٔ نهم زندگیام شدهام تصاویر بیشتر و بیشتری از سالهای نخست زندگی به درون افکارم راه باز میکنند. مردان مست سراپا استفراغی که دم در خانهمان به خواب رفته بودند. تنهایی و انزوایم. سوسکها و موشها. سلمانی سرخچهرهام که مرا «پسر جهوده» صدا میزد. تپشهای اسرارآمیز و ناکام جنسی وقتی نوجوان بودم. هرگز سر جای خودم نبودم: همیشه جایی بودم که نباید باشم: تنها بچهٔ سفیدپوست در محلهٔ سیاهپوستان، تنها یهودی در دنیای مسیحیان.
بله، گذشته مرا به درون خود میکشد و من میدانم «هموارسازی» یعنی چه. حالا هروقت در جمعی سخنرانی میکنم، بیش از هر زمان دیگر، والدین ازدسترفتهام را تصور میکنم که مرا میبینند و از دیدنم حظ میکنند و به خود میبالند. وقتی پدرم از دنیا رفت، من فقط چند مقاله و مطلب تخصصی در مجلات پزشکی نوشته بودم که او نمیتوانست معنیشان را بفهمد. مادرم بیست و پنج سال بیشتر زندگی کرد و با اینکه انگلیسی را خوب نمیفهمید و بعدتر نابینا شدن هم امکان خواندن کتابهایم را از او گرفت، آنها را کنار صندلیاش در خانهٔ سالمندان روی هم میچید و رویشان دست میکشید و دربارهشان با کسانی که به عیادتش میآمدند، حرف میزد. مسائل زیادی میان من و والدینم ناتمام مانده است. چیزهای خیلی زیادی هست که هرگز دربارهشان باهم حرف نزدیم، دربارهٔ زندگیمان در کنار هم، دربارهٔ تنشها و فلاکت خانوادهمان، دربارهٔ دنیای من و دنیای آنها. وقتی به زندگی آنها فکر میکنم و تصور میکنم چگونه بیپول و بیسواد به جزیرهٔ اِلیس رسیدند درحالیکه یک کلمهٔ انگلیسی هم بلد نبودند، چشمانم پر از اشک میشود. دلم میخواهد به آنها بگویم: «میدانم چه کشیدهاید، میدانم چقدر سخت بوده است. میدانم برایم چه کردهاید. خواهش میکنم مرا ببخشید که آنقدر از داشتن پدر و مادری چون شما خجالت میکشیدم.»
نگاه به زندگی در هشتاد و چند سالگی، مأیوسکننده و گاه دلتنگیآور است. نمیتوانم به حافظهام اعتماد کنم و تعداد کسانی که سالهای نخست زندگیام را دیده باشند، بسیار کم است. خواهرم که هفت سال از من بزرگتر بود، از دنیا رفته است و بیشتر دوستان و آشنایان قدیم هم درگذشتهاند.»
حجم
۸۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۸۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
نظرات کاربران
من یار مهربانم اما خیلی گرانم گویم سخن فراوان با آنکه ای پابم
ترجمه بسیار عالی