کتاب ساسانیان
معرفی کتاب ساسانیان
کتاب ساسانیان نوشتهٔ سارا استوارت و وستا سرخوش کرتیس با ترجمهٔ کاظم فیروزمند در نشر مرکز چاپ شده است. این کتاب، جلد سوم از مجموعهٔ ایدهٔ ایران است و به دورهٔ ساسانیان میپردازد.
درباره کتاب ساسانیان
کتاب حاضر منـظرهٔ گیرایی از ایـران ساسانـی بـه قلم ده پژوهشـگر زبـده عرضـه مـیکند. این پژوهشگران یـافـتههـای جدید را با تفسیرهـای نوینی از نظرات پـیشین دربـارهٔ مـطالب موجود درهم میآمیزند.
کمبود منابع دست اول از این دوره موجب شده است که در نگرشهای سنتـی تردید کنیـم و ارزیـابـی دوبـارهای از تـفکر جاری با توجه به شواهد موجود ارائه دهیم. مقالههایی که راجعبه اوایل دورهٔ ساسانیان است، ویژگیهای این دوره را در سالهای شکلگیریاش مورد بحث قرار میدهند و از جمله توجه دارند که چگونـه تمـرکز قدرت و دیـن در سـکهها و هـنر و معماری جلوهگر مـیشود. مقالـههـایی که دربارهٔ اواخـر عصر ساسانـی است، جنبههای زبان، اقتصاد، دین، و توسعهٔ نظامی و همینطور شواهد بهدستآمده از بلخ را بررسی میکنند.
کتاب ساسانیان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ تاریخ کهن ایران پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ساسانیان
«فردوسی اگر به منابع اشکانی خارج از اختیار ساسانیان دسترسی داشت مسلماً به این مختصر بسنده نمیکرد. درحالیکه روشن است چرا ساسانیان میخواستهاند اهمیت اشکانیان را تا جایی که ممکن است کاهش دهند، فردوسی دلیلی نداشت که در صورت در اختیار داشتن اطلاعاتی باز به همین شیوه رفتار کند. همینطور، فردوسی در گزارش تاریخ مزدک با گزارشی بسیار مثبت از آن شخصیت آغاز میکند، گزارشی که مشکل بتوان گفت بر یک منبع رسمی ساسانی متکی بوده است. سپس ظاهراً بر اساس روایتی دیگر که برساختهٔ دربار خسرو اول بوده است، ناگهان لحن عوض میکند و مزدک را مرتد میخواند.
پس در عین حال که فردوسی آماده بود هر منبع تحت اختیار خود را بهکارگیرد، روایت رسمی تاریخ اوایل ساسانی چنان رایج و مسلط بود که به ناپدید شدن هر گزارش واقعیتری که شاید زمانی وجود داشته است انجامیده بود. به عبارت دیگر، تبلیغات در اوایل دولتسازی ساسانی نقش مهمی داشت و دربار آشکارا قادر بود مردم را وادارد که هر روایتی از حوادث را که بر واقعیت متکی نبود بلکه به خاطر همین هدف ساخته شده بود به عنوان تاریخ ملی بپذیرد.
اینجا مورد دیگری از گزارش ظاهراً غیرواقعی از حوادث به یاد میآید که در منابع گوناگونی با دقت قابلتوجهی تکرار شده است و آن اینکه گویا فرمانروای هخامنشی که از داریوش اول شکست خورد نه بردیا (اسمردیس) پسر کورش و برادر کمبوجیه که مُغی به نام گئوماتا بود. مقصود از این داستان ظاهراً این بوده است که برای داریوش مشروعیت کسب کند با این دعوی که چون داریوش پیدا شد، فرمانروای ایران مشروعیتی نداشت و از آن بدتر دروغزن هم بود ــ صفتی که ایرانیان به تازگی آموخته بودند آن را برابر تبهکاری بگیرند. در واقع چه داستان گئوماتا راست بود و چه برساختهای تبلیغاتی، معنیاش این است که محافل دربار هخامنشی مسلم میانگاشتند که میتوان اطلاعات نادرست را به مردم باوراند. با توجه به بعید بودن این ادعا که شاهی ایرانی بتواند مدتی به طور ناشناس در خفا سلطنت کند، و با عنایت به استفادهٔ ماهرانهای که قصه از اعتقادات مرسوم زمانه میکند (اینکه دروغ عین تبهکاری است)، به یقین میتوان گفت که این روایت برساختهٔ بخش تبلیغات دربار داریوش بود و از آنجا در همه جا و تا دوردستها پخش شد و هرودوت (۲) فقط با اندکی دخل و تصرف آن را تکرار میکند.»
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه